شيوه‌ي وضو گرفتن پيامبراكرم(ص)



به گزارش ایسنا يکي از مباحثي که از ديرباز مورد اختلاف شيعه و سني بوده، شيوه مسح كردن پا هنگام وضو بوده است؛ آيت‌الله‌العظمي سبحاني با استناد به متون ديني به اين سوال پاسخ داده است.

متن كامل پاسخ اين مرجع تقليد به اينكه «چرا شيعيان به جاي شستن، پاها را مسح مي‌كنند؟» به اين شرح است: مسح پاها در وضو پشتوانه قرآني و حديثي دارد، اکنون هر دو را به صورت موجز بيان مي‌كنيم: ظاهر آيه ششم سوره مائده حاكي از آن است كه انسان نمازگزار به هنگام وضو دو وظيفه دارد: يكي شستن (در مورد صورت و دست) و ديگري مسح (در مورد سر و پاها). اين مطلب از تقارن و مقايسه دو جمله زير روشن مي‌شود:

1. « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيديَكُمْ إِلَى المَرافِق»;

2.«وَ امْسَحُوا بِرُؤسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الكَعْبَيْنِ».

چنانچه ما اين دو جمله را به فرد عرب زباني كه ذهن او مسبوق به اختلافات فقهي نباشد ارائه كنيم، بي‌ترديد خواهد گفت كه طبق اين آيه، وظيفه ما نسبت به صورت و دست، شستن و نسبت به سر و پاها، مسح است.

از نظر قواعد ادبي، لفظ «أرجلكم» بايد عطف بر كلمه «رؤسكم» باشد كه نتيجه آن همان مسح پاهاست، و نمي‌توان آن را بر لفظ پيشين «وأيديكم» عطف كرد كه نتيجه آن شستن پاها مي‌باشد؛ زيرا لازمه آن اين است كه ميان معطوف «وَأرجلكم» و معطوفٌ عليه «وأيديكم» جمله معترضه‌اي «فامسحوا برؤسكم» قرار گيرد، كه از نظر قواعد عربي صحيح نيست و گذشته از اين مايه اشتباه در مقصود است.

ضمناً در اين قسمت (مسح كردن پاها) فرقي ميان قرائت جرّ و قرائت نصب وجود ندارد و برمبناي هر دو قرائت، كلمه «أرجلكم» عطف بر كلمه «رؤسكم» است; با اين تفاوت كه اگر بر ظاهر رؤسكم عطف شود مجرور، و اگر بر محلّ آن عطف شود منصوب خواهد بود. علماي اماميه در تحقيق مفاد آيه وضو بحث‌هاي گسترده‌اي دارند كه طبرسي در مجمع البيان به برخي از آنها اشاره كرده است.

* ريشه اختلاف

بي ترديد ظاهر آيه، حاكي از آن است كه وظيفه نمازگزار به هنگام وضو، مسح پاهاست، و مفاد آيه، دو كلمه بيش نيست:

1. غسلتان: شستن دستها و صورت.

2. مسحتان: مسح بر سر و پاها.

هرگاه از ابن عباس در مورد كيفيت وضو مي‌پرسيدند، او در پاسخ مي‌گفت: نزلَ القرآنُ بالمسح: وحي الهي بر مسح بر پا وارد شده است. و نيز مي‌گفت: « مردم اصرار بر شستن كردند، در حالي كه مسح فرمان داده شده است». ولي بايد ديد چگونه اين اختلاف با ظهور آيه در مسح پديد آمد، از بررسي روايات و تاريخ تشريع وضو به دست مي‌آيد كه دو عامل سبب پيدايش انحراف از ظاهر آيه شده است: 1. سلطه‌ها و حكومت‌ها

سلطه‌ها و حكومت‌ها بيشترين تأثير را در تغيير حكم مسح پاها داشتند، بالاخص حجاج بن يوسف كه اصرار مي‌ورزيد بايد پاها شسته شود، زيرا آلودگي پاهاي نمازگزاران كه غالباً پا برهنه بودند، بسيار ناراحت كننده بود.

انس بن مالك، از اصحاب پيامبر(ص) كه عمري طولاني داشت، مدتي در كوفه زندگي مي‌كرد. به وي خبر دادند كه حجاج مي‌گويد: فاغسِلوا بطونَهما وظهورَهما : ظاهر و باطن، پاها را بشويند، وقتي وي اين جمله را شنيد، سخت شوريد و گفت: صَدَق اللّهُ وكَذِبَ الحجّاجُ قال اللّه تعالي: «وَامْسَحُوا بِرُؤسِكُمْ وَأَرْجُلَكُم».

دعوت مردم بر شستن پا از طرف اموي‌ها بسيار جدي و سرسختانه بود به گونه‌اي كه فقيهان معاصر، جرأت مخالفت نداشتند. احمد بن حنبل از اصحاب رسول خدا(ص) از ابومالك اشعري نقل مي‌كند كه وي به بستگان خود گفت: همديگر را خبر كنيد تا من نماز رسول خدا را براي شما بخوانم، وقتي همگان گرد آمدند، وي گفت : در ميان شما بيگانه‌اي نيست؟ گفتند: خير، وي ظرف آبي طلبيد، پس از شستن دهان و بيني، سه بار صورت و دست‌ها را شست، آنگاه بر سر و روي پا مسح كشيد و نماز گذارد.

2. تقديم مصلحت انديشي بر ظهور آيه

تقديم مصلحت بر نص قرآني وحديث پيامبر، اساس بسياري از بدعت‌ها است و ما به قسمتي از آنها در كتاب خاصي به نام «بدعت» اشاره كرده‌ايم، اتفاقاً همين نظريه، انگيزه عدول از مسح و روي آوردن به غسل شده است.

ابوبكر رازي، معروف به جصاص(‌05ـ ‌70) در كتاب «احكام القرآن» مي‌نويسد: آيه وضو از نظر وجوب مسح يا غسل، مجمل است، لازمه احتياط اين است كه پاها شسته شود؛ زيرا در اين صورت، هر دو احتمال انجام مي‌گيرد. ادعاي اجمال در آيه با هدف آن كه در مقام بيان وظيفه است، سازگار نيست; به علاوه اگر بنا بر احتياط باشد، بايد دوباره وضو گرفته شود، زيرا ماهيت مسح با غسل متفاوت است.

مؤلف «المنار» از جمله كساني است كه ظهور آيه در لزوم مسح بر پا را انكار نمي‌كند، ولي از طرف ديگر مي‌گويد: تر كردن پاهاي كثيف و آلوده چه سودي دارد؟! او از يك نكته غفلت كرده كه آيه وضو تنها از آنِ بدوي‌ها و انسان‌هاي غير نظيف نيست، ‌بلكه وحي الهي شهري و بدوي را همزمان شامل مي‌شود و اين نور الهي تا روز رستاخيز تابنده است.

جا دارد از مؤلف المنار بپرسيم: مسح بر سر، با يك انگشت (كه شافعي آن را كافي مي‌داند)، چه سودي دارد؟ به چه دليل يكي از آن دو، جايز و عقلاني و ديگري نامشروع معرفي مي‌شود؟ گذشته از اين، وضو تنها نظافت نيست بلكه آميخته با عبادت است، نظيف‌ترين افراد بايد براي نماز وضو بگيرند، و انسان غير نظيف هم بايد ابتدا پاها را بشويد و سپس وضو بگيرد. تا اين جا گفتگوي ما مربوط به آيه‌اي از قرآن بود، اكنون دلايل مسح را در روايات مطرح مي‌كنيم.

* روايات مسح از پيامبر گرامي(ص)

شايد برخي تصور كنند كه در كتب اهل سنت، روايتي از پيامبر درباره لزوم مسح بر پا وارد نشده است، در حالي كه با يك بررسي، بيش از سي روايت يافتيم كه بسياري از آنها بيانگر وضوي رسول خدا و اصحاب او است.

دلالت روشن آيه وضو بر لزوم مسح و روايات چشم گير در اين مورد، ايجاب مي‌كند كه فقيهان اهل سنت در اين مسأله تجديد نظر كنند و از اين طريق گامي به سوي وحدت در رفتار بردارند و در اين مورد از گروه كثيري از بزرگان صحابه و تابعان كه وضوي آنان بر اساس مسح برپا بود، پيروي كنند، اکنون اسامي برخي از آنان را در اين جا مي‌آوريم:

1. امام علي بن ابي طالب(ع) فرمود: «رَأيتُ رَسُولَ اللّهَ يمسَحَ ظاهَرهما».

2. جابر بن عبداللّه گويد: امام محمد بن علي بن الحسين(ع) معروف به باقرالعلوم كه عظمت و جلالت علمي و فقاهت او مورد اتفاق همگان است ـ به من فرمود: «اِمسَح عَلى رَأْسِكَ وَقَدَمَيكَ»، «بر سر و پاهايت مسح بكش».

3. بسر بن سعيد مي‌گويد: عثمان وضو گرفت و بر سر و پاها سه بار مسح كشيد و گفت: رسول خدا اين چنين وضو مي‌گرفت.

4. حمران بن أبان ـ غلام عثمان ـ از او نقل مي‌كند : پيامبر خدا(ص) پس از شستن صورت و دست، بر سر و پاها مسح مي‌كشيد.

5.عبداللّه بن زيد مازني، معروف به ابن عماره مي‌گويد: پيامبر وضو گرفت و «مسح رأسه ورجليه»; سر و پاهايش را مسح كشيد.

6. عبداللّه بن عباس، پيوسته مي‌گفت: إنّ الوضوء غسلتان ومسحتان.

7. عامر الشعبي، مي‌گفت: اساس وضو را دو شستن و دو مسح كشيدن تشكيل مي‌دهد و لذا در تيمم بدل از وضو، مواضع شستن براي تيمم محفوظ مانده و جايگاه مسح الغاء شده است.

8. رفاعة بن رافع از اصحاب رسول خدا (ص)، از آن حضرت چنين نقل مي‌كند: پيامبر بر سر و پاها، تا دو برآمادگي مسح مي‌كشيد.

9. ابو مالك اشعري، صحابي رسول خدا ، به عشيرة خود وضوي رسول خدا را آموزش داد و در پايان بر روي پاها مسح كشيد.

10. رفاعة بن رافع، صحابي رسول خدا (ص)، از آن حضرت نقل مي‌كند كه فرمود: «نماز هيچ‌يك از شما پذيرفته نمي‌شود تا وضوي کامل بگيرد، صورت و دست‌ها را بشويد و سر و پاها را تا دو برآمادگي مسح كند».

ما از ميان اعلام صحابه و تابعان به ذكر ده نفر اكتفا كرديم، اسامي شخصيت‌هايي كه مسح بر سر را از پيامبر(ص) و بزرگان صحابه و تابعان نقل كرده‌اند، در كتاب «الانصاف في مسائل دام فيها الخلاف»، ج1، ص 56 ـ 95 وارد شده است.
http://alef.ir/1388/content/view/89872/


ارزش گریه بر سالار شهيدان از زبان امام عصر(عج)

ارزش گریه بر سالار شهيدان از زبان امام عصر(عج)


سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سید الشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟


حضرت سیدالشهداء هر چه از مال و اهل بيت داشت در راه خدا داد پس اگر خداوند به گریه کنندگان او هرچه ثواب بدهدنباید تعجب نمود.

سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسأله، که گریه بر امام حسین (ع) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد.

بعد پرسید: جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ اگر مسأله ای علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ سید بحرالعلوم عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان بر حضرت سید الشهداء علیه السلام می دهد؛ مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان نوشته می شود و برای یک قطره اشک تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟

آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت. در شکارگاه از لشگریانش دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد.

خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید. آنان در گوشه خیمه عُنیره ای داشتند (بز شیرده) و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گرداندند. وقتی سلطان وارد شد، او را نشناختند؛ ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریده و کباب کردند؛ زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد، از ایشان جدا شد و به هر طوری که بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل کرد.

در نهایت از ایشان سؤال کرد: اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملی باید انجام بدهم؟ یکی از حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری که از وزرا بود، گفت: صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.

یکی دیگر گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هر چه بدهم کم است؛ زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت، مقابله به مثل کرده ام. چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند. من هم باید هر چه را که دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سیدالشهداء(ع) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب نمود؛ چون خدا که خداییش را نمی تواند به سید الشهداء (ع) بدهد؛ پس هر کاری که می تواند، آن را انجام می دهد؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین (ع)، به زوار و گریه کنندگان آن حضرت، درجاتی عنایت می کند. در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.

چون شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد.

شبستان

http://apocalypse.ir/post-364.aspx

ایران آخرالزمان

ایران آخرالزمان


ما به زمان ظهور امام زمان -ارواحنافداه- این محبوب حقیقی انسان ها نزدیک شده ایم. "بیانات امام خامنه اي در جمع بسیجیان، نیمه شعبان ۱۳۸۷ه ش"

چه خوشمان بيايد، چه نيايد الان در دنيا دو جبهه، دو صف، دو قطب، دو تفكر در مقابل همديگر صف آرايي كرده اند: ايران و اسراييل. اما اين اسراييل نه آن كشور جعلي كه نماينده اي از همه ي دولت هاي غربي است، از ايالات متحده و بريتانيا تا فرانسه و آلمان و ايتاليا. اين اسراييل گاهي كت و دامن مركل را مي پوشد، گاهي هم قد كوتوله هايي مثل ساركوزي و برلوسكوني مي شود، گاهي با لهجه ي بريتانيايي حرف مي زند، گاهي پشت مجسمه ي آزادي پنهان مي شود و گاهي از تل آویو براي ما شاخ و شانه مي كشد. از آن طرف این ایران هم نه کشوری با ۱۶۴۸۱۹۵ کیلومتر مربع وسعت که گستره ای از مشهدالرضا تا بنت جبیل دارد. شطرنج دنياي امروز فقط دو بازيگر دارد يك طرف سفيد و طرف ديگر سياه. حالا مي خواهي سرباز پياده ي سياه را كاريكاتوريست دانماركي بنامي يا كشيش آمريكايي ديگر ميل خودت است.

در اين جنگ دنياها نقطه ي عطف، ظهور منجي است. و هر دو سوي ماجرا ـ اگرچه شايد به روي خود هم نياورند ـ اما در حال آماده سازي آخرين نبرد نهايي هستند. هر چه مي گذرد نشانه ها شفاف تر و حقيقت ها عريان تر و شبهه ها بي رمق تر مي شوند. پيش از قيام امام خميني كمتر محقق شيعي، درستي احاديثي كه به نقش ايرانيان در زمان ظهور مي پرداخت را باور داشت يا حداقل زمان  ظهور را با همين قرينه ي وضع و حال ايران شاهنشاهي نزديك مي ديد. اما با انقلاب امام، وزير سفيد از محاق سربازان خموده و خواب آلوده بيرون آمد و شروع كرد به فتح الفتوح. پيش از اين چه كسي جرات داشت از حلقومش فرياد كه هيچ، نجواي مرگ بر آمريكا  سر دهد يا پرچم پرستاره ي بي فروغش را آتش بزند؟ يا چه كسي خيال اين را در سر داشت كه اسراييل بايد محو بشود؟ یا چه کسی شورای امنیت و ناتو و اتحادیه اروپا را به سخره می گرفت؟


اما جالب اين است كه در آن سوي ميدان هم عده اي به نقش ايران در زمان ظهور پي برده اند. كافيست در اينترنت iran israel prophecy يا Iran in Prophecy يا واژه هاي مشابه را جستجو كنيد تا با انبوه سايت ها در زمينه ي پيشگويي نقش ايران در آخرالزمان با استفاده از قرائت صهیونیستی از كتاب مقدس روبرو شويد. در عمده ي اين پيشگويي ها به تقابل ايران با اسراييل و نقش ايران در مواجهه با ظهور منجي ادعايي شان اشاره شده است.  به عنوان مثال براي  iran israel prophecy (پیشگویی درباره ی ایران - اسراییل) در فضاي مجازي ۹۰۵۰۰۰ صفحه، برای Iran in  Prophecy (پیشگویی درباره ی ایران) ۹۰۳۰۰۰ صفحه و برای Iran in Bible Prophecy (پیشگویی درباره ی ایران در کتاب مقدس) ۹۵۷۰۰۰ صفحه مطلب وجود دارد.

عمده ی این مطالب به نقش ایران در آخرالزمان و تقابل با اسراییل و آمریکا با استفاده از قرائت های صهیونیستی از انجیل و تورات می پردازد. مثلا سایت focusonjerusalem.com بعد از اینکه تاریخ ایران را از زمان آریایی ها تا انقلاب اسلامی به طور خلاصه بیان می کند با استفاده از بعضی آیات کتاب مقدس ایران را یکی از اقوام  یاری دهنده به یاجوج و ماجوج که در آخرالزمان با اسراییل خواهند جنگید معرفی می کند. سایت bibleprophecy.net به معرفی جدیدترین کتاب منتشر شده اش می پردازد که در آن با استناد به بعضی پیشگویی ها تقابل و جنگ ایران و آمریکا را اجتناب ناپذیر می داند. سایت escapeallthesethings.com در مطلب اصلی خود ادعا می کند که طبق گفته های کتاب مقدس طرح  آقای احمدی نژاد برای حمله ی هسته ای به اسراییل! موفقیت آمیز نبوده، نتیجه ی معکوس خواهد داد و باعث فرار ایرانیان از کشورشان خواهد شد. سایت bible-codes.org به زلزله ی بم به عنوان نشانه ای از آخرالزمان و پیشگویی ها در این مورد در کتاب مقدس می پردازد. سایت alphanewsdaily.com ادعا می کند طبق هشدار کتاب مقدس، ایران به همراه بعضی کشورهای دیگر به اسراییل حمله خواهد کرد.


از این دست پیشگویی ها فراوان وجود دارد. اما فارغ از توجه به اهداف و اغراض چنین پیشگویی ها و صحت و سقم آنها، نکته ی قابل توجه این است که ایران امام خمینی و امام خامنه ای، وزیر سفید شطرنج جنگ آخرالزمان خواهد بود.


اتفاقی در راه است!

http://www.malhani.blogfa.com

http://apocalypse.ir/post-366.aspx

دانلود سخنرانی آقای شفیعی سروستانی و 7 برنامه "تا جمعه ظهور"

(راز بقاي ايران، مأموريت ايران است
شناخت امام
تور تبليغ و شکارچي تبشير
سايه شيطاني ابراج البيت بر سر بيت الله الحرام سياست‌زدگي و دنيازدگي)

(15-05-1389)
(08-05-1389)
(01-05-1389)
(18-04-1389)
(11-04-1389)
(04-04-1389)
(28-03-1389)
http://apocalypse.ir/

مداحی های محرم سال 1389  


 

مداحی های محرم سال 1389

1. حاج محمود کریمی

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 ببین دل زار زینب نگاه و اصرار زینب (روز عاشورا) 2,115 0:06:00
2 روضه ظهر عاشورا (روز عاشورا) 2,787 0:07:55
3 روضه حضرت عباس(ع) (روز تاسو عا) 5,284 0:15:00
4 یه روزی من و تو ، تو صف قیامت  (روز تاسو عا) 2,183 0:06:11
5 ای امید خیمه های آل طه یا ابوالفضل (روز تاسو عا) 3,824 0:10:51
6 کنار تو بین این تیر و نیزه ها (شب تاسو عا) 3,492 0:09:55
7 می زنم دم زعلمدار حرم عشق (شب تاسو عا) 2,010 0:05:42
8 دامن کشان رفتی دلم زیر ورو شد (شب تاسو عا) 1,029 0:02:54
9 پشت سر دعای زینب ورباب (شب تاسو عا) 2,165 0:07:22
10 روضه حضرت علی اکبر (ع) (شب هشتم محرم) 2,787 0:07:55
11 بدر هاشمیون میر حیدریون مهرفاطمیون اومد از خیمه بیرون (شب هشتم محرم) 1,338 0:03:47
12 ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی (شب هشتم محرم) 1,559 0:04:25
13 ماه شب تاریکم ،از نور ولای تو ،راس شهدای تو  (شب هشتم محرم) 4,191 0:04:28

2. حاج محمد رضا طاهری

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 شب است دشت هیاهوی مبهمی دارد (شام غریبان) 4,084 0:09:42
2 بُنیّ بُنیّ، ببین ز پا مانده مادر (شام غریبان) 2,282 0:17:23
3 امشب از آن شب که برپا شور محشر میشود (روز عاشورا) 687 0:06:22
4 صدا صدای مادرونه، همه دلارو می سوزونه (روز عاشورا) 2,519 0:01:54
5 آید ندا از هرجا یا حسین مظلوم (روز عاشورا) 2,766 0:06:22
6 خدا کند نرود امشب و سحر نشود (شب عاشورا) 2,889 0:12:18
7 خدایا، شب وداع یار آمد (شب عاشورا) 3,539 0:01:54
8 رنگ گل ها زرده،دل خیمه پر درده (شب تاسوعا) 1,795 0:07:38
9 به خاک و خون افتاده پیکر عباس (شب تاسوعا) 3,175 0:13:31
10 روان به جانب میدان علی اکبر شد (شب هشتم محرم) 2,309 0:03:47
11 علی جان مکش ز غم بابایت را (شب هشتم محرم) 2,995 0:07:55
12 جلوه ذات خدایی، اذان گوی خیمه هایی (شب هشتم محرم) 1,558 0:07:55

3. حاج مهدی سلحشور

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 ستاره سحرم نازنین پسرم (شب هشتم محرم) 2,936 0:08:20
2 شب لاله های عاشق شب سروای رشیده  (شب هشتم محرم) 2,885 0:08:11

4. حاج حسن خلج

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 یه عاشق به جور بی گناهی (ظهر عاشورا) 2,154 0:09:08
2 ای آب گوارا از چه نرسیدی به لب تشنه مولا (ظهر عاشورا) 1,950 0:08:16
3 کیست آن کو میکند تکفیر منا (ظهر عاشورا) 2,662 0:11:18
4 حسین جان غریب مادر من (شب عاشورا) 1,242 0:05:15
5 داری عقیله خواهر من گریه می کنی (شب عاشورا) 2,913 0:12:23
6 این کشته فتاده هامون حسین توست (شب عاشورا) 202 0:00:49
7 قسم به اشک دخترم (شب تاسوعا) 3,182 0:13:32
8 خروش سرد موج ها (شب تاسوعا) 1,823 0:07:44
9 برو به میدون پسرم علی نگهدارت باشه  (شب هشتم محرم) 4,269 0:12:07
10 می خوام ببین اما گریه امون نمیده   (شب هشتم محرم) 4,599 0:13:04
11 پیش از دمی که چهره به خاک آشنا کنی گریه میکنم   (شب هشتم محرم) 1,217 0:03:26
12 شعر خوانی حضرت علی اصغر (ع) (روضه شب هفتم  محرم) 2,461 0:07:00
13 خبر به حرم رسید شدند همه نا امید  (روضه شب هفتم  محرم) 3,162 0:09:00
14 کبوتر سفیدم وقتشه پر بگیری (روضه شب هفتم  محرم) 3,262 0:09:16
15 مرغی که بال بال زد آخر زتاب رفت (روضه شب هفتم  محرم) 877 0:02:29

5. حاج سعید حدادیان

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 چون به میدان ز حرم اکبر رفت (شب هشتم محرم) 833 0:03:31
2 چه شبایی که سرم رو روی دامنت می ذاشتم (شب پنجم محرم) 2,756 0:11:43

6. محمد حسین حدادیان

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 انگار اومد رو قلب من فرود (شب عاشورا) 488 0:02:03
2 با قامتی خم اومدم (شب عاشورا) 943 0:03:59
3 السلام علیک یا ابا عبدلله (شب عاشورا) 1,619 0:06:53
4 راهی معرکه سقا شده ماشاءالله (شب تاسوعا) 1,462 0:06:12
5 شاه دلم حسینه ماه دلم ابالفضل (شب تاسوعا) 921 0:03:54
6 پاشو مگه نمی بینی دارن برام کف میزنن (شب هشتم محرم) 1,854 0:07:53
7 مثل حیدر به خدا سرم شکسته (شب هشتم محرم) 976 0:04:08
8 شهدا عکستون رو قلبم (شب هشتم محرم) 1,389 0:05:54
9 حرم از العطش اهل حرم می سوزد (شب هفتم محرم) 1,476 0:06:16
10 لالایی اصغر، لالایی اصغر (شب هفتم محرم) 2,868 0:12:12

http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/emam_hossein/89/moharam-89.aspx


عربستان، کانون تحولات عصر ظهور

 پایتخت حکومت جهانی امام عصر(ع) مسجد کوفه خواهد بود امّا این امر باعث كاستن از رونق حج نخواهد شد. در منابع روایی دربارة کراهت سکونت در شهر مکّه گفت‌وگو به میان آمده که علل متعددی برای آن می‌توان برشمرد، اما از همه مهم‌تر و قابل فهم تر برای مردم زمانی خواهد بود که طیّ الارض، طیّ الهواء و طیّ الماء یک اتفاق عادی خواهد شد و بسیاری از مردم جهان با استفاده از این توانایی‌ها مي‌توانند مسافت‌های طولانی را طی کنند. از همین‌رو امام عصر(ع) قوانین خاصی را برای زوّار و حجّاج وضع می‌کنند که از آن جمله می‌توان به ممنوعیت خواندن نماز مستحبی در مسجد الحرام اشاره کرد تا بقیه بتوانند به اعمال واجب خود برسند.


اشاره:

شبه جزیرة حجاز و کشور عربستان افتخار ظهور اسلام را قرن‌ها پیش یافت و از همین رو، در سال‌های متمادی پس از آن، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. سالانه در ایام حج مسمانان جهان، از هر رنگ و زبانی، چند روزی را کنار هم گرد آمده، به انجام مناسک حج مي‌پردازند. با توجه به روایاتی که در دست داریم، در آستانة ظهور و پس از آن، این کشور به جهت اتفاقاتی که در آن رخ مي‌دهد توجه بیشتری را به خویش معطوف خواهد ساخت و نقش قابل توجهی خواهد يافت. در این نوشتار به بررسی این موضوع مي‌پردازيم.

 1. پیش از ظهور


بخشی از تحولات و اتفاقاتی که در عربستان رخ می‌دهد، ناشی از حوادث اجتماعی و طبیعی داخلی است و بخشی متأثر از حملات و هجوم بیگانگان، به ويژه سفیانی است که مجموعاً شرایط ملتهب و کاملاً بی‌ثباتی را در عربستان به وجود مي‌آورند و این دیار را مهیّای ظهور امام عصر(ع) می‌کنند.

1ـ 1. تحولات داخلی عربستان: روايات منابع شيعه و سني در مورد طليعة ظهور حضرت مهدي(ع) در حجاز، بر پيدايش خلأ سياسي و کشمکش بين قبائل بر سر فرمانروايي همداستانند. اين حادثه در پي مرگ پادشاه يا خليفه‌اي رخ مي‌دهد که با مردن او گشايش و توسعه در امور به وجود مي‌آيد. نام وي در برخي روايات، «عبدالله» ذكر شده است. بعضي از روايات مرگ او را در روز عرفه تعيين مي‌کنند، که حوادثي پياپي آن، در حجاز تا خروج سفياني، نداي آسماني، درخواست نيرو از سوريه از جانب حجاز و سرانجام ظهور حضرت مهدي(ع) به وقوع مي‌پيوندد.1 از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) نقل شده است، که فرمود: «سه پرچم به مخالفت با يکديگر برافراشته مي‌شود؛ پرچمي در مغرب، پرچمي در عربستان و پرچمي در شام. فتنه و جنگ بين آنها يک سال طول مي‌کشد»2 امام صادق(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد: «هرکس مرگ عبدالله را براي من تضمين کند، من ظهور قائم(ع) را براي او ضمانت مي‌کنم»، سپس فرمود: «وقتي عبدالله درگذشت، مردم بعد از او با کسي براي حکومت توافق نمي‌کنند. و اين اختلاف و درگيري به خواست خدا تا ظهور صاحب‌الامر(ع) ادامه مي‌يابد و فرمانروايي‌هاي چند ساله پايان يافته و حکومت چند ماهه و چندين روزه فرا مي‌رسد»، سؤال کردم: آيا اين ماجرا به‌طول مي‌انجامد؟ فرمود: «هرگز».3  نيز فرمود: «زماني‌که مردم در سرزمين عرفات در حال وقوف مي‌باشند، سواري بر شتري سبک سير به آنجا وارد مي‌شود و مرگ خليفه را خبر مي‌دهد؛ با مرگ او فرج آل محمد(ص) و گشايش کار تمام مردم فرا مي‌رسد».4

رواياتي که درگيري بر سر تاج و تخت در حجاز را بعد از کشته شدن اين فرمانروا توصيف مي‌کند فراوان است. اينک نمونه‌هايي از آن را يادآور مي‌شويم. حضرت رضا(ع) فرمود: «از جمله نشانه‌هاي فرج، حادثه اي است که بين حرم مکه و مدينه رخ مي‌دهد»، پرسيدم: آن حادثه چيست؟ فرمود: «تعصّب قبيله‌اي بين دو حرم به وجود مي‌آيد و فلاني از خاندان فلان، پانزده رئيس قبيله را به قتل مي‌رساند».5 احاديث شريف ما از آشوبي كه در ميان حاجيان طيّ مراسم حج رخ خواهد داد، خبر مي‏دهند كه در واقع دنبالة اختلافات اهالي حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.

امام صادق(ع) فرمودند: «مردم با هم حج مي‏كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مي‏دهند. هنگامي كه در منا هستند، فتنة سختي برمي‏خيزد و همة قبايل برهم مي‏شورند. جمرة عقبه از خون رنگين مي‏شود. مردم وحشت‏زده گشته، به كعبه پناهنده مي‏شوند».6

از اين حديث مي‏توان فهميد كه مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه‏اي با هم ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك حج يا حتي پيش از اتمام آنها طيّ انجام «رمي جمرات در منا» كه بخشي از مناسك حج است، دسته دسته شده و شورش‌ها شكل مي‏گيرد. حاجيان غارت مي‏شوند، اموالشان به تاراج مي‏رود و خودشان هم كشته مي‏شوند و پرده‏هاي نواميس مردم دريده مي‏شود.

سهل بن حوشب از رسول مكرم(ص) نقل كرده است كه: «در ماه رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال درگيري و در ذيقعده قبايل با هم به جنگ مي‏پردازند و نشانة آن تاراج (در) حج است. جنگي در منا به پا مي‏شود و كشتار زيادي طيّ آن رخ مي‏دهد و چنان خوني به جريان مي‏افتد كه به جزيره (جمره) مي‏رسد».7 عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت كرده است: «مردم چنان دچار مرگ و كشتار مي‏شوند كه به حرم پناه مي‏برند پس (از آن) منادي راست‌گويي ندا در مي‏دهد كه براي چه جنگ و كشتار به پا كرده‏ايد؟ سرور شما فلاني است».8

1ـ2. حملة اجانب و بیگانگان به عربستان: علاوه بر آشوب‌های داخلی، اتفاقی که تحولات عربستان را جدی‌تر مي‌کند حملة بیگانگان است که در دو قالب سپاه خیر و شر به این کشور روانه مي‌شوند. بخشی از سپاه سفیانی، پس از جنایاتی که از شام تا عراق انجام داده‌اند،9 به شبه جزیرة عربستان و به خصوص شهر مدینه رو مي‌کنند. در نسخة خطي «فتن» ابن حماد، از ابي قبيل نقل شده است که گفت: «سفياني، سپاه خود را به مدينه، مي‌فرستد و به آنها دستور مي‌دهد، هر کس از بني‌هاشم در آنجاست، حتي زنان باردار را بکشند! و اين کشتار در برابر عملکرد شخصي‌هاشمي است که با ياران خود از مشرق خروج کرده است. سفياني مي‌گويد: تمام اين بلاها و کشته شدن ياران من فقط از ناحية بني‌هاشم است. پس فرمان به کشتار آنان مي‌دهد به طوري‌که ديگر کسي از آنها در مدينه شناخته نمي‌شود، آنان و حتي زنانشان سر به بيابان‌ها و کوه‌ها مي‌گذراند و به سوي مکه مي‌گريزند. چند روزي دست به کشتار آنها مي‌زند سپس دست نگه مي‌دارد و هر کس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينکه نهضت مهدي(ع) در مکه آشکار شود و هر کس که به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مي‌شود».10 هتّاکی سفیانی به مسجد النبی(ص) نیز کشیده می‌شود.11 امام صادق(ع) در جاي ديگر فرمودند: «سفياني لشكري را به مدينه گسيل مي‏دارد كه آنجا را خراب و قبر مطهر [حضرت رسول(ص)] را منهدم مي‏كنند و استران و چهارپايان آنها در مسجدالنبي(ص) مدفوع خود را مي‏ريزند».12

سپاه سفیانی به دنبال خبر ظهور امام عصر(ع) روانة مدینه شده بود و به دنبال ایشان می‌گشتند. در ادامه بیشتر به موضوع خواهیم پرداخت.

  2. ظهور امام عصر(ع):


مهم‌ترین حادثه ای که در این ایام اتفاق مي‌افتد ظهور امام عصر(ع) است.

2ـ 1. صیحة آسمانی و ظهور اصغر: پیش از این، در مقالة «از ظهور تا قیامت» به تفصیل دربارة آغاز و زمان ظهور امام عصر(ع) سخن گفته‌ایم. در اینجا به اجمال یادآور مي‌شويم كه، ظهور امام(ع) با صیحة آسمانی جناب جبرئیل، فرشتة آسماني در بامدادان بیست و سوم ماه مبارک آغاز شده و عده‌ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت از این موضوع با خبر می‌شوند و نام و یاد ایشان بر زبان‌ها جاری شده، مردم از این موضوع با هم به گفت‌و‌گو مي‌پردازند. دربارة مکان و مسکن امام عصر(ع) در این روزها، روایات سخنی نگفته‌اند اما با توجه به آنکه پس از اطلاع سفیانی از اینکه ایشان در مدینه هستند و به این شهر حمله‌ور می‌شوند، می‌توان گفت: این روزها امام(ع) در مدینه‌اند و به برقراری رابطه و مذاکره با اطرافیان و آشنایان می‌پردازند و پردة حجاب را از رخسار خویش و چشم دیگران برداشته‌اند.

به تصریح برخي از محققان، در شرايطي که به سر مي‌بریم، پروندة کاملی از امام عصر(ع) نزد سیستم‌های اطلاعاتی جهان وجود دارد.13 با توجه به روایاتی که بیان کنندة شباهت آن حضرت(ع) به رسول خدا(ص) هستند14و اوصافی که به زیبایی و دقت دربارة این دو معصوم(ع) در روایات بیان شده است15 مي‌توان تصویری دقیق از امام عصر(ع) را ترسیم نمود و به دنبال ایشان به جست‌وجو پرداخت.

2ـ 2. وهابیت و تشیع: نکتة بسیار مهمی که پس از ظهور اصغر امام عصر(ع) از روایات مي‌توان برداشت نمود، موضوع تقابل جهانی و گفتمانی تشیع و و‌هابیت است. محتوای صیحة آسمانی و جهانی جناب جبرئیل در بامدادان ظهور، به دفاع از امام عصر(ع) و تشیع و همچنین ندای ابلیس در شامگاه همان روز در دفاع از سفیانی و جریان مشابه وهابیت، می‌تواند این احتمال را به طور جدی به ذهن متبادر مي‌کند که در آن هنگام جریان‌های مختلف فکری شرق و غرب جایگاه چندانی نزد مردم جهان نخواهند داشت و اذهان عمومی مردم به اسلام و دو گرایش غالب شیعی و وهابی معطوف خواهد بود.

ابوحمزه مي‏گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفياني از علايم حتمي ظهور است؟ حضرت فرمودند: «آري، ندا هم حتمي است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «يك منادي اول روز ندا مي‏دهد كه حق با آل علي(ع) و شيعيان اوست و در انتهاي روز شيطان ندا مي‏دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه‏گويان (باطل‏گرايان) دچار ترديد مي‏شوند».16

2ـ3. شهادت نفس زکیه اول و خروج امام از مدینه: از روايات چنين بر مي‌آید که حکومت رو به زوال حجاز در تعقيب بني‌هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه، دست به تلاش و کوشش مي‌زند و جواني را که به عنوان نفس زکيه مي‌باشد تنها به جرم اينکه نامش «محمد بن حسن» است و حضرت مهدي(ع) نزد مردم به اين نام مشهور است، مي‌کشد يا بدين جهت که وي از مؤمنان شايسته‌اي است که با حضرت مهدي(ع) ارتباط دارد: «سپاه سفیانی، مردي را که نامش محمد و خواهرش فاطمه است، تنها به دليل اينکه نام او محمد و نام پدرش حسن است به قتل مي‌رساند»!

در چنين موقعيتي بحراني، امام مهدي ـ روحي فداه ـ مانند حضرت موسي(ع) بيمناک و نگران از مدينه خارج مي‌شود و طبق روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي‌کند که نام او در روايتی «منصور» و در روايتي ديگر «منتصر» آمده است. روايتي نیز مي‌گويد: «حضرت مهدي(ع) با ميراث رسول الله، در حالي‌که شمشير او را در دست و زره وي را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامة پيامبر را بر سر و رداي او را در بردارد، از مدينه خارج مي‌گردد».17

2ـ4. ظهور اکبر و قیام
الف ـ ورود امام(ع) به مکه: امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد مي‌شوند. مفضل بن عمر در روايت طولاني، از امام صادق(ع) نقل كرده است که فرمود: «سوگند به خدا اي مفضل، گويا اکنون او ـ حضرت مهدي(ع) ـ را مي‌بينيم که وارد مکه مي‌شود، در حالي‌که عمامه‌اي زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پيامبر(ص) را پوشيده، چوبدستي او را در دست گرفته و چندين بزغالة لاغر را پيشاپيش خود مي‌برد تا آنها را به خانة خدا مي‌رساند، اما هيچ‌کس او را در آنجا نمي‌شناسد».18 سند اين روايت ضعيف است، مگر اينکه بسيج شدن تجهيزات و عوامل دشمنان جهت جستجوي آن حضرت و در حالت اختفا و پنهاني به سربردن وي، که شباهت به غيبت صغرا و پنهاني آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران کند.19 در جایی دیگر آمده: «وقتي بازار تجارت کساد، راه‌ها ناامن و فتنه‌ها زياد شود، هفت تن از علماي مناطق مختلف که با هر يک از آنان بيش از سيصد و اندي نفر، دست بيعت داده‌اند، بدون قرار قبلي رهسپار مکه مي‌شوند و در آنجا يکديگر را ملاقات کرده، از هم مي‌پرسند: انگيزة آمدن شما به مکه چيست؟ مي‌گويند: به جست‌وجوي اين مرد آمديم که اميد است اين فتنه‌ها به دست با کفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را به دست او آزاد نمايد، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگي‌هايش مي‌شناسيم. اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يکديگر توافق مي‌کنند و به جستجوي آن حضرت در مکه مي‌پردازند. (او را ديده) از او مي‌پرسند: آيا شما فلاني پسر فلان هستي؟ مي‌گويد: «نه، بلکه من مردي از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا مي‌شود. اوصاف او را براي اهل اطلاع برمي‌شمرند و مي‌گويند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجويش هستيد و اکنون رهسپار مدينه گشته است، در پي او به مدينه مي‌روند ولي او به مکه باز مي‌گردد، به دنبال او به مکه مي‌آيند و او را در مکه مي‌يابند و مي‌پرسند: شما فلاني فرزند فلان هستي و مادر تو فلاني دختر فلان است و دربارة شما اين نشانه‌ها آمده است و شما را يک بار از دست داديم، اکنون دست‌تان را بدهيد تا با شما بيعت کنيم. مي‌گويد: «من صاحب الأمر شما نيستم، من فلاني فرزند فلان انصاري هستم با ما بياييد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمايي کنم»، آنگاه از ايشان جدا مي‌شود و آنها او را در مدينه مي‌جويند ولي او بر عکس خواستة آنها به مکه رفته است. از اين رو به مکه مي‌آيند و حضرت را در کنار رکن مي‌يابند و مي‌گويند: گناه ما و خون‌هاي ما به گردن توست اگر دستت را ندهي که با تو بيعت کنيم، زيرا ارتش سفياني در تعقيب ماست و مردي حرام زاده بر آنها فرمانروايي دارد، آنگاه حضرت بين رکن و مقام مي‌نشيند و دست خود را جهت بيعت به آنان مي‌دهد و با وي بيعت مي‌کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم مي‌افکند و با گروهي که شيران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه مي‌دهد».20

ب ـ شهادت نفس زکیه (دوم): طبق روايات و وضع اجتماعي و روند آن، هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) نيروهاي فعال و مؤثري بدين ترتيب در مکه وجود دارد:

1. حکومت حجاز؛ با وجود ضعفي که دارد نيروهاي خود را جهت روياروئي با ظهور احتمالي آن حضرت بسيج مي‌کند، ظهوري که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند و فعاليت‌هاي خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مي‌دهند.

2. شبکه‌هاي امنيتي ابر قدرت‌ها؛ که در راستاي تأييد و پشتيباني از حکومت حجاز و نيروهاي سفياني فعاليت مي‌کنند يا به صورت مستقل اوضاع حجاز، به ويژه مکه را مراقب‌اند.

3. نيروهاي امنيتي سفياني؛ که در تعقيب فراريان مدينه از چنگال حکومت وي مي‌باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفياني در موقعيت مناسب، زير نظر داشته تا هرگونه قيام و نهضت امام مهدي(ع) را از ناحية مکه، سرکوب نمايد.

در برابر اين تحرکات مخالف، ناگزير يمني‌ها در مکه و حجاز داراي نقش خواهند بود، به ويژه از آن رو که حکومت زمينه ساز آنها، چند ماه قبل از ظهور تأسيس مي‌شود، همچنان‌که ياران ايراني امام(ع) نيز در مکه حاضر مي‌شوند، بلکه حضرت داراي ياراني از خود مردم حجاز و مکه و حتي بين نيروهاي رژيم حجاز مي‌باشد.

در چنين فضاي موافق و مخالف، امام مهدي ـ ارواحناه فداه ـ برنامة نهضت خويش را از حرم شريف اعلان نموده، بر مکه استيلا پيدا مي‌کند. البته طبيعي است که روايات، جزئيات اين برنامه را مشروحاً بيان نمي‌کند، مگر آن مقدار که در پيروزي انقلاب مقدس، سودمند و مؤثر است يا لااقل ضرر و زياني به بار نياورد.

بارزترين حادثه‌اي که روايات آن را بيان مي‌کند، اين است که حضرت مهدي(ع) در 24 يا 23 ذيحجه يعني پانزده شب پيش از ظهور خويش جواني از ياران و خويشان را جهت ايراد بيانية خود به سوي اهل مکه اعزام مي‌دارد، اما طولي نمي‌کشد بعد از نماز در حالي که پيام حضرت مهدي(ع) يا فرازهايي از آن را براي مردم خوانده، دشمنان به او حمله‌ور شده و به طرز وحشيانه‌اي وي را در داخل مسجد الحرام بين رکن و مقام به قتل مي‌رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مي‌گذارد.

اين واقعه حرکتي آزمايشي است که فايده‌هاي بسياري را در بر دارد از جمله چهرة درنده خوئي حکّام حجاز و نيروهاي کافر حامي وي را براي مسلمانان آشکار مي‌سازد و نيز اين حادثة تلخ، زمينه را براي نهضت حضرت مهدي(ع) که بيش از دو هفته بعد از آن حادثه طول نخواهد کشيد فراهم مي‌سازد و در اثر اين جنايت وحشيانه و شتاب‌زده، پشيماني و ضعف بر تمام تشکيلات حکومتي آن سامان، سايه مي‌افکند.

خبرهاي مربوط به شهادت اين جوان نيک سرشت در مکه، در منابع شيعه و سني به طور متعدد و در منابع شيعه بيشتر است که نام او را غلام (نوجوان) و نفس زکيه ناميده است و برخي روايات نام وي را محمد بن حسن ذکر کرده.21 در روايتي مرفوع22 و طولاني که آن را ابوبصير از امام صادق(ع) نقل کرده، آمده است که فرمود: «قائم به ياران خود مي‌فرمايد: اي دوستان من، اهل مکه مرا نمي‌خواهند ولي من براي اتمام حجت، نمايندة خود را به سوي آنان مي‌فرستم تا آن‌گونه که شايستة من است، حجت را بر آنها تمام کند... از اين‌رو يکي از ياران خود را فرا خوانده، بدو مي‌گويد به مکه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان و بگو: اي مردم مکه من پيام‌آور فلاني به سوي شما هستم، که چنين مي‌گويد: ما خاندان رحمت و کانون رسالت و خلافت الهي و از سلالة محمد(ص) و از تبار انبيا مي‌باشيم. از آن زمان که پيامبر ما به ملکوت اعلا پيوست تا امروز در حقّ ما ظلم شد و بر ما ستم‌ها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينک ما از شما ياري مي‌خواهيم و شما ما را ياري نماييد. وقتي آن جوان اين سخنان را ابلاغ مي‌کند، بر او هجوم مي‌آورند و او را بين رکن و مقام به شهادت مي‌رسانند، او همان «نفس زکيه» است. چون اين خبر به اطلاع امام مي‌رسد به ياران خود مي‌فرمايد: نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمي‌خواهند؟ ياران، حضرت را رها نمي‌کنند تا آنکه قيام مي‌نمايد و از کوه طوي با سيصد و سيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود مي‌آيد تا آنکه وارد مسجدالحرام شده، در مقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي‌گزارد و آنگاه به حجرالاسود تکيه مي‌دهد و پس از حمد و ستايش خدا و ذکر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مي‌گشايد، به گونه‌اي که کسي از مردم چنين سخن نگفته باشد».23

ج ـ سرآغاز قیام: با شهادت نفس زکیه و پیامی که او ابلاغ کرده بود، موضوع ظهور اهمیت و جایگاه بالاتری نسبت به قبل نزد مردم منطقه و جهان پیدا می‌کند. در پی آن، فراخوان گردهم‌آیی سیصد و سیزده یار اصلی و ممتاز امام عصر(ع) داده می‌شود. يونس‏بن ظبيان نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) فرمودند: «شب جمعه، خداوند متعال مَلَكي را به آسمان دنيا مي‏فرستد. وقتي كه فجر طلوع كرد، آن ملك بر عرش خدا كه بالاي بيت المعمور قرار گرفته، مي‏نشيند و براي هر كدام از پيامبر، حضرت علي، امام حسن و امام حسين(ع) يك منبر نوراني مي‏گذارد و ايشان هم از آنها بالا مي‏روند و ملائكه و پيامبران و مؤمنان هم در مقابل ايشان جمع مي‏گردند و به دنبال آن درهاي آسمان گشوده مي‏شود و پس از زوال خورشيد (هنگام ظهر) پيامبر(ص) مي‏فرمايند: بار پروردگارا! اين وعده‏اي است كه در كتاب خويش دادي وگفتي: «خداوند به آن دسته از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است كه آنها را همانند پيشينيان حاكمان زمين و دين مرضيّ خويش كند».24 پس از ايشان، ملائكه و پيامبران هم، چنان مي‏گويند. آن چهار نور مقدس به سجده مي‏افتند و رسول خدا(ص) مي‏فرمايند: پروردگارا غضب نما كه حريمت دريده شد و برگزيدگانت شهيد و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را كه بخواهد مي‏كند كه آن روز معلوم است.25

د ـ اجتماع لایة اصلی یاران امام(ع): امام علي(ع)در اين زمينه تعبير جالبي دارند که به ما در درک چگونگي اجتماع ياران قائم(ع) ياري مي‌کند. ايشان مي‌فرمايند: «چون وقت آن برسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين مستقر و پا برجا گردد. پس [ياران] نزد آن بزرگوار گرد آيند، چنان‌که پاره‌هاي ابر در فصل پاييز گرد آمده و به هم مي‌پيوندند». 26

تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاي پاييزي، نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آنها دارد؛ چنان‌که در روايتي که در همين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده، آمده است: «ياران قائم(ع) سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب) هستند. گروهي از آنان به هنگام روز به وسيلة ابر حرکت مي‌کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشان شناخته مي‌شوند. گروهي ديگر از آنها در حالي‌که در بستر خود آرميده‌اند، بدون قرار قبلي در مکه بر آن حضرت وارد مي‌شوند».27

ه‍ ـ گونه شناسی یاران امام(ع) از حیث عرب و عجم: به تصریح روایات، اکثر یاران امام عصر(ع) عجم و غیر عرب هستند و یکی از مشکلات جدی امام(ع) در نبردها با اعراب خواهد بود تا جایی که از ایشان با تعبیر شمشیر برّان عرب یاد شده است.28

و ـ اعلان جهانی: مفضل بن عمر از امام صادق(ع) در اين رابطه، روايت كرده است: «در آن روز (عاشورا) وقتي خورشيد طلوع كرد و نورافشاني نمود، كسي از قرص خورشيد به زبان عربي فصيح، خطاب به مردم فريادي مي‏كشد كه تمام آنها كه در آسمان‌ها و زمين‌ها هستند، مي‏شنوند: «تمامي مخلوقات! اين مهدي آل محمد(ع) است» و او را به نام و كنية جدش رسول‌الله(ص) و نسبش مي‏خواند و گوش هر زنده‏اي اين صدا را مي‏شنود. تمام مخلوقات در بيابان‌ها، شهرها، درياها و خشكي‌ها بدان روي مي‏كنند و با هم در اين رابطه گفت‌وگو مي‏كنند و از هم دربارة آنچه شنيده‏اند مي‏پرسند».29

صبح شنبة عاشوراي موعود كه بناست حضرت ظهور كنند، وارد مسجدالحرام مي‏شوند و دو ركعت نماز، رو به كعبه و پشت به مقام به جا مي‏آورند و پس از دعا به درگاه الهي، نزديك كعبه رفته، با تكيه بر حجرالاسود، رو به جهانيان كرده، اولين خطبة تاريخي خويش را چنين انشاء مي‏كنند: پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پيامبر اكرم و خاندان بزرگوارشان ـ سلام‏الله عليهم اجمعين ـ ايشان چنين مي‏فرمايند: « اي مردم! ما براي خداوند [از شما] ياري مي‏طلبيم و كيست كه ما را ياري كند؟ آري، ما خاندان پيامبرتان محمد مصطفي(ص) هستيم و سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به خدا و ايشان. هر كس با من در رابطه با آدم محاجّه كند، من سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به اويم و همين‏طور راجع به نوح، ابراهيم، محمد(ص) و ديگر پيامبران و كتاب خداوند كه به هر كدام از ديگر مردم اولي هستم. مگر خداوند متعال در كتابش نفرموده است:«به درستي كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد؛ خانداني كه برخي از آنها از بعضي ديگرند و خداوند شنوا و داناست».30 من بازماندة آدم و ذخيرة نوح و برگزيدة ابراهيم و عصارة وجود محمد(ص) هستم. ... هر كس دربارة سنت رسول‏الله(ص) با من محاجه كند، من سزاوارترين مردم نسبت به آن هستم.

هر كس را كه امروز كلام مرا مي‏شنود، به خداوند متعال قسم مي‏دهم كه به غايبان [اين سخنان را] برساند، به حقّ خداوند متعال و رسول گرامي‏اش و حقّ خودم، از شما مي‏خواهم [به ما رو كنيد] كه من حقّ قرابت و خويشاوندي رسول‏الله(ص) را بر گردن شما دارم كه شما ما را ياري كنيد و در مقابل آنها كه به ما ظلم مي‏كنند، حمايت كنيد كه اهل باطل به ما دروغ بستند. ... از خدا بترسيد و خدا را دربارة ما در نظر داشته باشيد، ما را خوار نكنيد و ياريمان كنيد تا خداوند متعال شما را ياري كند».31

 سپس حضرت دست‌هايشان را به آسمان بلند كرده، با دعا و تضرع اين آيه را به درگاه الهي عرضه مي‏دارند: «أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء؛ كيست آنكه وقتي شخص مضطر دعايش كند، او را پاسخ داده و بدي را از او برطرف كند؟32

          3. پس از ظهور


3ـ1. بیعت یاران
پس از آنكه حضرت گفتار خويش را به پايان مي‏برند، شرطه‏هاي حرم تلاش مي‏كنند كه ايشان را همانند نفس زكيه به شهادت برسانند يا حداقل اسير كنند كه اصحاب حضرت، قدم پيش نهاده، شرّ آنها را از امام(ع) دفع مي‏كنند. جناب جبرئيل هم پشت به كعبه به عنوان اولين نفر با امام(ع) بيعت مي‏كند و پس از او، سيصدوسيزده تن يار حضرت و ديگر ياوران با ايشان عهد و پيمان مي‏بندند. امام صادق(ع) به مفضل‌بن عمر فرمودند: «اي مفضل! حضرت مهدي(ع) پشتش را به حرم مي‏كند و دستش را كه سفيدي خيره كننده‏اي دارد، جهت بيعت دراز مي‏كند و مي‏فرمايد: اين دست خدا و از سوي خدا و به فرمان خداست و سپس اين آيه را تلاوت مي‏كنند: «آنها كه با تو بيعت مي‏كنند، در حقيقت با خدا بيعت كرده‏اند، دست قدرت الهي مافوق قدرت آنهاست و هر كه بيعتش را بشكند به ضرر خودش است».33 اوّلين كسي كه دست حضرت(ع) را مي‏بوسد، جبرئيل است و به دنبال او، ملائكه و نجباي اجنّه و سپس برگزيدگان. مردم هنگام صبح در مكه مي‌پرسند: اين مردي كه اطراف كعبه است، كيست؟ و اين جمعيتي كه با او هستند كيانند و آن نشانة بي‏سابقه‏اي كه ديشب ديديم چه بود؟ كه اين جريان حوالي طلوع آفتاب اتفاق مي‏افتد».34

محمدبن مسلم نيز از آن حضرت نقل كرده كه فرمودند: «گويي جبرئيل كه به صورت پرنده‏اي سفيد درآمده، اولين مخلوق خداوند است كه با آن حضرت بيعت مي‏كند و پس از آن، سيصدوسيزده نفر بيعت خواهند كرد. هر كه در اين مسير امتحان خود را پس داده باشد، در آن ساعت مي‏آيد، كه برخي در رختخواب‏شان ناپديد مي‏شوند كه حضرت علي(ع) فرمودند: «ناپديد شدگان در رختخواب‏هايشان» و اين گفتة الهي است: «در خيرات با هم مسابقه دهيد كه هر كجا باشيد، خداوند همة شما را مي‏آورد». 35

مفادّ اين پيمان نامه و بيعت را حضرت علي(ع) چنين بيان كرده‏اند: «از يارانش پيمان مي‏گيرد كه: دزدي، زنا و فحاشي به هيچ مسلماني نكنند، خون كسي را به ناحق نريزند، به حريم ديگران جفا و تجاوز نكنند، به خانه‏اي حمله نبرند، تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هيچ طلا، نقره، گندم يا جويي را [براي خويش] انبار نكنند، مال يتيم را نخورند، به آنچه نمي‏دانند شهادت ندهند، هيچ مسجدي را خراب نكنند، آنچه را كه مست كننده است، ننوشند، خز و ابريشم نپوشند، در مقابل طلا سر فرود نياورند، راه را نبندند و ناامن نكنند، همجنس‏بازي نكنند، گندم و جو را انبار نكنند، به كم، راضي و طرفدار پاكي و گريزان از نجاسات باشند، امر به معروف و نهي از منكر كنند، لباس‏هاي خشن بپوشند و خاك را متّكاي خويش سازند و آن‏گونه كه شايستة خداوند است در راهش جهاد كنند. آن حضرت خود نيز متعهد مي‏شود كه همانند آنها قدم برداشته، لباس بپوشد و سوار مركب شود و آنگونه باشد كه آنها مي‏خواهند و به كم راضي باشد و به كمك خداوند متعال جهان را همان‌طور كه از جور پر شده است، از عدالت آكنده سازد، خداوند را آنگونه كه شايسته است عبادت كند و هيچ حاجب و درباني اختيار نكند».36

پس از اتمام مراسم بيعت، جبرئيل برخاسته، به نام حضرت در دنيا بانگ مي‏زند. ابان بن تغلب از امام صادق(ع)، روايت كرده است: «اولين كسي كه با حضرت مهدي(ع) بيعت مي‏كند جبرئيل است. به صورت پرنده‏اي سفيد رنگ فرود آمده، با ايشان بيعت مي‏كند. سپس يك پايش را روي كعبه و پاي ديگرش را روي بيت‏المقدس مي‏نهد و با صدايي گويا و فصيح ندا در مي‏دهد: فرمان خداوند رسيد، دربارة آن شتاب نكنيد».37

پس از بیعت جناب جبرئیل(ع) دیگران نیز با آن حضرت(ع) بیعت کرده، مهیای اقدامات جهانی می‌شوند.

3ـ2. فراخوان لایة دوم یاران (سپاه ده هزار نفری): مفضل بن عمر از امام صادق(ع) چنين روايت كرده است: «خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد تا اينكه به نزد او بيايد؛ بر حجر اسماعيل در نزديك كعبه فرود آمده، به او مي‏گويد: به چه دعوت مي‏كني؟ حضرت مهدي(ع) او را باخبر كرده، جبرئيل پاسخ مي‌دهد: من اولين كسي هستم كه با تو بيعت مي‏كنم، دستت را دراز كن. پس دستش را بر دست حضرت [به نشان بيعت] مي‏كشد. سيصد و اندي مرد هم به نزد او مي‏آيند و با او بيعت مي‏كنند. او هم آنقدر در مكه مي‏ماند كه ده‏هزار نفر اصحابش جمع شوند و پس از آن به سوي مدينه حركت مي‏كند».38

3ـ 3. خسف بیدا: یکی از نشانه‌های حتمی و قطعی ظهور که‌اندکی پس از اعلان جهانی (صيحه) اتفاق مي‌افتد، فرورفتن بخشی از سپاه سفیانی در بیابانی نزدیک مکه است. حديفـ[ بن يمان از وجود مقدس پيامبراكرم(ص) نقل مي‏كند: «... سپاه دوم وارد مدينه مي‏شوند و سه شبانه‏روز آنجا را تاراج مي‏كنند. سپس به قصد مكه از آن شهر خارج مي‏شوند تا اينكه به بيابان (بيداء) مي‏رسند. خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد و به او مي‏گويد: برو آنها را محو كن. او هم ضربه‏اي با پايش به زمين مي‌زند و خداوند متعال آنها را در زمين فرو مي‏برد. جز دو نفر از آنها نجات نمي‏يابند كه هر دو از قبيلة جهينه هستند و براي همين گفته‏اند خبر يقيني و مسلّم نزد جهينه‏اي‏هاست. سپس حضرت اين آية قرآن كريم را تلاوت كردند: «ولوتري إذ فزعوا...».39

3ـ4. حرکت به سمت مدینه: بعد از وقوع حادثة فرو رفتن لشکريان سفياني، روايات نقش نظاميِ ديگري را براي سفياني در حجاز ذکر نمي‌کند، با توجه به اينکه اين ماجرا پايان‌بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايي براي او در مدينه باقي بماند که با قواي حکومت (خاندان فلان) کار زار کند و روايات خاطرنشان مي‌سازد که حضرت مهدي(ع) پس از معجزة فرو رفتن قواي دشمن، با سپاه خود که متشکّل از چند ده هزار نفر رزمنده است براي آزاد سازي مدينه راهي آنجا شده، با دشمنان خود در آنجا درگير مي‌شود. به هر حال آن حضرت مهدي(ع) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاي دشمن را منکوب مي‌سازد و لشکر سفياني هر کجا که روياروي او باشد، از حجاز تا عراق و شام، شکست مي‌خورد. روايات يک نبرد يا بيشتر را ياد مي‌کند که در عراق بين لشکر سفياني از طرفي و سپاهيان مهدي(ع) و ياران خراساني وي از ناحية ديگر اتفاق مي‌افتد.40

3ـ 5. حرکت به سمت عراق و بقیة نقاط جهان: امام(ع) پس از بازپس‌گیری شبه جزیره، رو به منطقة بین‌النهرین و عراق نموده، با همراهی ایرانیان این منطقه را از سفیانیان بازپس می‌گیرند.

حضرت باقر(ع) فرمود: «قائم ما، نهضت خويش را از مکه آغاز مي‌كند. پرچم و شمشير رسول خدا(ص) و ديگر نشانه‌هاي پيامبر و درخشش گفتار محمدي(ص) با اوست. پس از نماز شامگاه فرياد بر مي‌آورد: اي مردم! شما که در ديدگاه خدا و زير فرمان و ارادة او هستيد، به هوش باشيد. به خدا ايمان آوريد که پيامبران را با مشعل کتاب و قانون و برهان‌هاي روشن، فرستاده است. خدا شما را فرمان مي‌دهد که براي او شريک قرار ندهيد و پاسدار دين و گفتار پيامبر باشيد. زنده بداريد آنچه را قرآن زنده کرده است و نابود سازيد آنچه را قرآن از بين برده است. قلبتان به خاطر هدايت و نجات گمراهان بتپد. من شما را به سوي خدا و پيامبر مي‌خوانم، که برنامه‌هاي قرآن را اجرا کنيد. باطل را بکوبيد و راه و روش پيامبر را به پا داريد. پس از اين گفتار، يارانش که 313 نفر مي‌باشند، مانند ابر‌هاي پراکندة پاييزي، به هم مي‌پيوندند. آنها مرداني هستند که در شب به راز و نياز با خدا زنده‌اند و در روز، شيران بيشة شجاعت‌اند. خداوند نخست حجاز را براي او مي‌گشايد و او زندانيان بني‌هاشم را آزاد مي‌سازد، پرچم‌هاي سياه کوفه به زير مي‌آيد، و به عنوان نشانة بيعت، به سوي امام قائم فرستاده مي‌شود. در اين هنگام است که امام سپاه را به شرق و غرب جهان مي‌فرستد تا بيداد و بيدادگران را ريشه‌کن سازند، و کشورها براي او گشوده مي‌گردد و به دست او استانبول (دروازة غرب) فتح مي‌شود».41

          4. دورة استقرار حکومت جهانی


پایتخت حکومت جهانی امام عصر(ع) مسجد کوفه خواهد بود امّا این امر باعث كاستن از رونق حج نخواهد شد. در منابع روایی دربارة کراهت سکونت در شهر مکّه گفت‌وگو به میان آمده که علل متعددی برای آن می‌توان برشمرد، اما از همه مهم‌تر و قابل فهم تر برای مردم زمانی خواهد بود که طیّ الارض،42 طیّ الهواء43 و طیّ الماء44 یک اتفاق عادی خواهد شد و بسیاری از مردم جهان با استفاده از این توانایی‌ها مي‌توانند مسافت‌های طولانی را طی کنند. علاوه بر اين، حتی طیّ طریق عادی با چنان امنیتی خواهد بود که یک زن بدون آنکه دچار مشکلی شود و کسی متعرض او شود، مسير شام تا حجاز را پیاده در می‌نوردد و به بیت الله الحرام می‌رسد. به همین دلیل در ایام حج، شهر مکه مملو از جمعیت خواهد بود؛ از همین‌رو امام عصر(ع) قوانین خاصی را برای زوّار و حجّاج وضع می‌کنند که از آن جمله می‌توان به ممنوعیت خواندن نماز مستحبی در مسجد الحرام اشاره کرد تا بقیه بتوانند به اعمال واجب خود برسند.45


ماهنامه موعود شماره 106

پي‌نوشت‌ها:‌

1. ر. ك:‌ كوراني، عصر ظهور، ص293.
2. ص84، باب 1، 33.
3. بحارالانوار، ج52، ص210.
4. همان، ج52، ص240.
5. همان، ج52، ص210.
6. الممهدون للمهدي(ع)، ص60؛ يوم‌الخلاص، ص570.
7. منتخب‌الاثر، ص451؛ بشارةالاسلام، ص34، يوم‌الخلاص، ص532؛ بيان‌الائمّه(ع)، ج1، ص433 و ج2، ص355.
8. الغيبـ[ نعماني، ص178؛ در اين زمينه ر. ك: عصر ظهور، ص293.
9. تفصيل اين مطلب و جنايات و كشتارگاه‌هايي را كه سفياني در شهرهاي مختلف عراق از خون شيعيان به راه مي‌اندازد در كتاب شش ماه پاياني، نوشتة استاد مجتبي الساده مطالعه نماييد.
10. نسخة خطي، فتن، ابن حماد، ص89، به نقل از: عصر ظهور، ص 145.
11. تفصيل بيشتر اين مطلب را در ضمن حوادث ماه محرم كتاب شش ماه پاياني مطالعه نماييد.
12. الزام الناصب، ج2، ص166؛ يوم الخلاص، ص701.
13. برای نمونه ر.ک: عصر ظهور،ص17.
14. براي نمونه ر. ك: إعلام الوري بأعلام الهدي، ص398.
15. ر. ك: فصل‌نامة انتظار، شمارة پنجم.
16. الارشاد، ج2، ص371؛ الغيبـة، شيخ طوسي، ص266؛ إعلام الوري، ص 429.
17. تفصيل اين مطلب را در كتاب عصر ظهور، ص300 به بعد مطالعه كنيد.
18. بشارةالاسلام ص267، به نقل از: بحارالانوار.
19. عصر ظهور، ص301.
20. عصر ظهور، ص302 به نقل از: نسخه خطي ابن حماد، ص95.
21. عصر ظهور، ص311.
22. روايتي است كه از بين سلسله سند و يا آخر آن يك يا چند نفر راوي حذف شده باشد.
23. نسخه خطي ابن حماد، ص91 بنابر نقل عصر ظهور، ص312.
24. اشاره به آية نازل شده در روز غدير: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتميت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام ديناً» يعني اسلام را مسلط و خوف آنها به آرامش تبديل كند.
25. الغيبـة نعماني، ص184؛ بحارالانوار، ج52، ص297.
26. فيض‌الاسلام، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، ص1202، ح1.
27. همان، ص369، ح157.
28. ر. ك: الغيبـة نعماني، ص235.
29. يوم الخلاص، ص543؛ المهدي(ع) من المهد الي الظهور، ص341.
30. سورة آل عمران(3)، آية‌33.
31. الغيبـة نعماني، ص 121؛ بحارالانوار، ج52، ص223؛ بشارةالاسلام، ص 102.
32. سورة نمل (27)، آية 62.
33. سورة فتح (48)، آية 10.
34. بشارةالاسلام، ص268؛ الزام الناصب، ج2، ص257؛ يوم الخلاص، ص320.
35. الغيبـة نعماني، ص21؛ منتخب الاثر،‌ص422؛ تاريخ ما بعد الظهور، ص265.
36. منتخب الاثر، ص469؛ الزام الناصب، ج2، ص205؛ يوم‌الخلاص، ص292؛ تاريخ ما بعد الظهور، ص244.
37. بحارالانوار، ج52، ص283؛ بشارة الاسلام، ص259؛ يوم الخلاص، ص319؛ المهدي(ع) من المهد الي الظهور، ص340؛ السفياني، ص145.
38. بشارة الاسلام، ص227؛ منتخب‌الاثر، ص468.
39. بحارالانوار، ج52، ص187؛ منتخب الاثر، ص456؛ بشار\الاسلام، ص21؛ يوم‌الخلاص، ص673.
40. عصر ظهور، ص150.
41. ابن حماد، الفتن (نسخه خطي)، ص59، به نقل از: معجم احاديث الامام المهدي(ع)، ج3، ص295، ح832.
42. كرامتي از بزرگان كه به سبب آن مسافتي زميني در مدّتي كوتاه در نور ديده مي‌شود.
43. همانند طيّ‌الارض با اين تفاوت كه حركت در آسمان خواهد بود.
44. همانند طيّ‌الارض با اين تفاوت كه حركت بر روي آب خواهد بود.

45.تفصيل بيشتر اين مطلب را در كتاب چشم‌اندازي به حكومت جهاني حضرت مهدي(ع)، نوشتة حجّت‌الاسلام و المسلمين طبسي مطالعه نماييد.

http://mouood.org/content/view/9724/3/

توقيع مبارك حضرت بقيه الله، ارواحنا له الفداء، به جناب احمد بن اسحاق

احمد بن اسحاق مي‌گويد: از جعفر بن علي نامه‌اي به دست من رسيد كه طيّ آن ادّعا كرده بود به تمام دين (حلال و حرام) و نيز كليّة علوم و آنچه كه مردم بدان نيازمندند، آگاهي دارد. پس از اينكه نامه را خواندم، عريضه‌اي به پيشگاه مقدّس حضرت امام عصر، روحي له الفداء، نگاشته، نامة جعفر را نيز در جوف آن قرار دادم. متعاقباً از ناحية مقدّسه جوابي بدين شرح واصل شد:

به نام خداوند بخشايندة مهربان
خداوند تو را پايدار بدارد. نامة تو و ضميمة آن (نامة جعفر) به من رسيد و از مضمون آن‌كه با اختلاف الفاظ و اشتباهات بسيار توأم بود، مطّلع شدم و اگر شما هم دقّت كرده بوديد به برخي از آن‌ها آگاه مي‌شديد. حمد و ثنا مختصّ ذات پاك خداوند متعال، پروردگار جهانيان است كه براي او شريكي در احسان وي نسبت به ما و فضلش بر ما نيست. خداوند عزّ و جلّ، مقدّر و معيّن فرموده است كه حقّ به مرحلة نهايي و كمال خود برسد.

و خداوند اراده فرموده است كه باطل از بين برود. و او برآنچه بيان نمودم گواه است و آنچه كه تذكّر مي‌دهم در روز قيامت بر شما حجّت خواهد بود و از آنچه كه در آن اختلاف داشتيم سؤال خواهد كرد. خداوند، براي صاحب آن نامه (جعفر) هيچ گونه مقام و حقّي بر ما و شما و بر ديگر مخلوقات قرار نداده است و اطاعت او واجب نيست و من طيّ يك جمله مطلب را به نحو كافي و كامل بيان خواهم كرد. ان‌شاءالله.

اي احمد بن اسحق! خداوند تو را از رحمت بي‌نهايتش بهره‌مند سازد. خداوند متعال خلايق را بيهوده نيافريده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلكه آنان را به قدرت كاملة خويش آفريده و براي رسيدن به كمال واقعي، اسباب تكامل را به آنان مرحمت فرموده است؛ از جمله براي شنيدن حقايق، گوش و براي ديدن آيات الهي، چشم و براي درك حقايق و تميز باطل از حقّ، قلب و عقل عنايت فرمود و سپس سلسلة جليل انبياء(ع) را برانگيخت كه به نعمت‌هاي او در آخرت و الطاف وي در اين دنيا بشارت دهند و از عذاب او مردم را بترسانند و افراد جامعه را به اطاعت و فرمان‌برداري از خداوند دستور دهند و از نافرماني و مخالفت وي بر حذر دارند و آنچه كه در شناخت خداوند و دين مقدّس اسلام مؤثّر است در اختيارشان قرار داده تا با عوامل جهل و ناداني مبارزه كنند. و از ديگر الطاف بزرگ الهي، فرو فرستادن قرآن كريم است كه تمام موجبات خوشبختي و سعادت و همة عوامل بدبختي و شقاوت را بيان مي‌دارد.

ديگر از ابزار كمال، فرو فرستادن ملائكه است در ميان مردم و كساني كه از طرف خداوند براي هدايت آنان مبعوث شده‌اند، كه خود فضل الهي بر همة آنها (انبياء و مردم) است. همچنين از نشانه‌هاي قدرت الهي آنكه دلايل و براهين منطقي و معجزاتي به وسيلة انبياء و پيامبران به منصّة ظهور رسيده است، از جمله براي برخي از آنان (حضرت ابراهيم(ع)) آتش را گلستان نمود و او را خليل خويش قرار داد. با ديگري سخن گفت و عصايش را اژدهايي مهيب نمود. پيامبر ديگري با اجازه خداوند، مرده‌ها را زنده مي‌نمود و بيماري‌ها  را شفا مي‌داد و به برخي ديگر از انبياء  زبان حيوانات را آموخت و براي دستيابي به هر چيز، وسيلة مناسب در اختيار آن‌ها قرار مي‌داد.

سپس حضرت محمد(ص) را به رسالت مبعوث فرمود و به وسيلة او نعمت را تمام و نبوّت و پيامبري را به او ختم نمود و وجود مقدّسش را براي همة جهانيان رحمت واسعة الهي قرار داد. آنچه كه مي‌بايد، با راستگويي و صداقت ظاهر نمود و علائم و آيات و نشانه‌هاي قدرت خداوندي را آن‌گونه كه لازم بود، بيان داشت و در حالي كه تمام خوبي‌ها كه در سعادت هر انساني مؤثّر است در وجود گراميش جمع بود، از اين جهان رحلت فرمود و پس از او [خداوند بزرگ] امر اسلام و مسلمين و خلافت و امامت را به برادر، پسر عمّ، وصيّ و وارث وي عليّ بن ابي‌طالب و پس از آن حضرت، به فرزندانش يكي پس از ديگري سپرد تا با تعليمات و راهنمايي‌هاي ائمّة معصومين(ع) دين خود را زنده و نور خود را تمام كند. و در ميان فرزندان آن حضرت و برادران و پسرعموها و خويشان آنها تفاوت‌هاي روشن و آشكاري قرار داد تا امام از مأموم و حجّت خدا از غير او شناخته شوند.

آري، بدين طريق امام از مأموم و حجّت خدا از كسي كه بايد از وي متعابعت نمايد شناخته شدند. برخي از امتيازات و برجستگي‌ها و ويژگي‌هاي ائمّه معصومين به قرار زير است:

1. مقام عصمت دارند.
2. جانشينان رسول اكرم(ص) از تمام عيوب [ظاهري و باطني] مبرّي و منزّه‌اند.
3. برگزيدگان خدا و رسول او از تمام پليديها بركنارند.
4. ذوات مقدّسة ائمّه(ع) از همة عوارض نفساني به دورند.
5. اوصياي رسول گرامي گنجينه‌هاي علوم خداوند بزرگند.
6. حجّت‌هاي خداوند پس از خاتم انبياء(ص) بايد مركز حكمت‌هاي الهي باشند.
7. اوصياي دوازده‌گانة پيامبر بزرگ بايد مركز اسرار الهي باشند.
8. اين ذوات مقدّسه به وسيلة دلايل و براهين و معجزات و كراماتي كه خداوند متعال در اختيارشان قرار داده است مؤيّد به تأييدات الهي هستند و اگر اين ويژگي‌ها را نداشتند با ديگران مساوي بودند و حقّ برتري از آنان سلب مي‌شد.

با اين تفضيل و خصوصيات اوصياي رسول اكرم(ص) كه براي شما نقل كردم، اين پيرو باطل و دروغگو (جعفر و ادّعاي باطل او) بر خداوند افترا بسته است. اين شخص با اميد به چه چيزي مي‌خواهد اين ادّعاي عاري از حقيقت خود را ثابت كند.؟ آيا با اطّلاعاتي كه در احكام الهي دارد؟ به خدا قسم اين فرد آن‌قدر بي‌اطّلاع است كه حلال و حرام را نمي‌شناسد و ميان بد و خوب فرق نمي‌گذارد. آيا به دانش خود تكيه دارد؟ او به قدري تهي دست است كه حقّ و باطل را نمي‌شناسد، محكم و متشابه را نمي‌داند و از احكام نماز، حتّي وقت آن آگاهي ندارد. آيا اين مدّعي فاقد صلاحيّت، به ورع و تقواي خويش تكيه مي‌كند؟ خداوند شاهد است كه نماز واجب خويش را براي اينكه شعبده‌بازي ياد بگيرد ترك نموده است. حتماً از ظروف مشروب و آثار ديگري از گناهان او كه مشهور است، اطلاع داريد.

آيا اين شخص، براي اثبات مدّعاي خود، آيه‌اي از قرآن يا حجّتي دارد؟ اگر اين چنين است پس بيان كند و اگر دليل ديگري دارد، بياورد، چنان كه خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. اين كتابي است نازل شده از سوي خداوند مقتدر حكيم. ما آسمان‌ها و زمين و آنچه كه در بين آسمان‌ها و زمين است، همه را جز به حقّ و مدّتي كه نام برده شده، نيافريديم و آنها كه كافر گشتند، از آنچه آنها را ترسانيدند، دوري گزينند. به آنها بگو به من نشان دهيد آنهايي را كه غير از خداي يگانه مي‌خوانند، چه چيز از زمين را آفريده‌اند؟ مگر در خلقت آسمان‌ها شركت داشته‌اند؟ كتابي را كه پيش از اين [قرآن] آمده باشد و يا علامتي كه موجب يقين به اين معني باشد، اگر راستگو هستيد، بياوريد. كيست گمراه‌تر از كسي كه غير از خداي يگانه را مي‌خواند و تا روز قيامت دعايش مستجاب نمي‌شود؟ و آن خدايان باطل، از اينكه آنها را مي‌خوانند غافلند. وقتي اين مردم برانگيخته شدند، همين خدايان دشمن آنها خواهند بود و عبادت آنها را انكار مي‌كنند.»

خداوند تو را توفيق دهد، آنچه برايت گفتم از اين ستمكار ظالم بپرس و او را آزمايش كن. از يكي از آيات قرآن و تفسير آن از وي سؤال نما و يا از نماز و شرايط آن از او بازپرس تا به معايب و كمبودهاي او پي ببري و حال او را بداني. و خداوند كفايت كننده است. خداوند حقّ را براي اهلش حفظ مي‌كند و آن‌ها در جايگاهش  قرار مي‌دهد.

خداوند متعال پس از حضرت امام حسن و امام حسين(ع) امامت را در دو برادر قرار نداده است.  و آنگاه كه خداوند اجازه فرمايد كه ما سخن گوييم حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از ميان خواهد رفت. البتّه توجّه ما به خداوند بزرگ و الطاف اوست و ذات مقدّسش بهترين وكيل براي ما است. و درود بر حضرت محمد و خاندان پاك و طاهر او باد.1

پي‌نوشت:
1. شيخ طوسي، الغيبة، ص 174.
 
 ماهنامه موعود شماره 55
http://mouood.org/content/view/2390/3/

نامه نهم

از شيخ ابوعمر عامري(ره) كه مورد وثوق و اعتماد بود نقل شده كه، ابن ابي غانم قزويني4 و جماعتي از شيعيان در مورد جانشين حضرت امام عسكري(ع) به بحث و گفت‌وگو پرداختند تا آنكه به مشاجره و تندي رسيدند. ابن ابي غانم مي‌گفت: امام حسن عسكري(ع)، بدون اينكه جانشيني داشته باشد از دنيا رفت. سپس نامه‌اي نگاشته، به ناحية مقدّسه5 ارسال داشتند و در آن اشاره به بحث و گفت‌وگوي خود نمودند. در پي آن، پاسخ نامة آنان به خطّ خود امام زمان(ع) به دست آنان رسيد».



يكي از موضوعات با اهميت در موضوع مهدويت، نامه‌هاي صادره از سوي امام مهدي(ع) به افراد مختلف در زمينه‌هاي گوناگون فقهي، اخلاقي، معنوي، عقيدتي، تاريخي و غيره است كه به صورت ابتدا يا در پاسخ نامة آن افراد مرقوم داشته و ارشاد فرموده‌اند.1 اين خود يكي از بركات وجودي حضرت بقيةالله(ع) است كه تاكنون در لابه‌لاي كتب مذهبي و حديثي ما موجود و مورد استفاده‌هاي فراوان قرار گرفته است. مرحوم علامه مجلسي(ره) در جلد سوم «بحارالانوار» تعداد 23 نامه از امام عصر(ع) را تحت عنوان «باب ما خرج من توقيعاته(ع)» از منابع مختلف و معتبر نقل نموده است.

اين نامه كه شرح بخشي از آن جهت خوانندگان قلمي گرديده است، تحت عنوان «نامه‌اي در مورد كساني كه در وجود امام زمان(عج) دچار شك و ترديد شدند»،2 در «بحارالانوار»، نهمين نامه از نامه‌هاي امام(عج) آمده است كه اينك به خوانندگان محترم ارائه مي‌گردد.3

از شيخ ابوعمر عامري(ره) كه مورد وثوق و اعتماد بود نقل شده كه، ابن ابي غانم قزويني4 و جماعتي از شيعيان در مورد جانشين حضرت امام عسكري(ع) به بحث و گفت‌وگو پرداختند تا آنكه به مشاجره و تندي رسيدند. ابن ابي غانم مي‌گفت: امام حسن عسكري(ع)، بدون اينكه جانشيني داشته باشد از دنيا رفت. سپس نامه‌اي نگاشته، به ناحية مقدّسه5 ارسال داشتند و در آن اشاره به بحث و گفت‌وگوي خود نمودند. در پي آن، پاسخ نامة آنان به خطّ خود امام زمان(ع) به دست آنان رسيد».

ابن ابي غانم يا شيعه نبوده يا آنكه شيعه‌اي پايدار و محرم اسرار امامت نبوده و لذا از وجود امام زمان(ع) بي‌اطلاع مانده است، يا تقيّه مي‌كرده و لذا نقش مخالف شيعه را به خود مي‌گرفته است. چنان‌كه محتمل است كه آن جماعت ديگر مي‌گفته‌اند: امام عسكري نسلي داشته و بايد داشته باشد كه امامت شيعه را پس از رحلت پدر بزرگوارش به عهده گيرد؛ زيرا از مذكورات، بلكه بديهيات تاريخ، آن است كه خلفاي جور، به خصوص بني‌عبّاس، به تدريج دريافته بودند كه عقيدة قطعي شيعه بر وجود امامي غايب است كه ظهور خواهد نمود و بساط ظلم و ستم دستگاه جور را برخواهد چيد و قليل افرادي نيز از خاندان سادات با استفاده از همين وعده‌ها و مسائل عليه بني‌عبّاس قيام مسلحانه نموده بودند. لذا اين خاندان جبّار، سخت بر خود مي‌ترسيدند و از همة طُرُق در مقام تفحص و تجسس بودند كه اين امام غايب را پيدا نموده، نابود كنند.

امامان معصوم شيعه، به خصوص حضرت عسكري(ع) كه خود پدر امام زمان(ع) بودند، كمال استتار و اختفا را بر حضرت مهدي(ع) اعمال مي‌نمودند و پس از ولادت مهدي موعود هم جز چند نفر محدود و معدود كه اخصّ خواص مقام امامت بودند، ديگران، حتي برادر خود حضرت عسكري(ع) هم از وجود چنين مولود مسعود و فرزند برومندي اطلاع و آگاهي نداشتند. بسياري از افراد، حتي از خود شيعه نيز يا منكر وجود چنين فرزندي يا دست كم دچار ترديد، ابهام و شك و شبهه بودند. محتمل است كه در زمان ابن ابي غانم يا امر غيبت و استتار حضرت حجت موعود(ع) استقرار كامل يافته يا به هر دليل ديگري، زمينه جهت صدور اين نامه از طرف آن حضرت و وصول آن به دست افراد تا حدودي فراهم شده است.

مقدمات اين نامه مقداري مربوط به امامت و وجود حضرت صاحب(ع) و مقداري نيز مربوط به نكات و نقاط ديگر است. امّا بخشي از آن نامه كه از جنبة اختصاصي خارج و براي همگان، به خصوص پيروان مكتب تشيع به كار مي‌آيد، در اين مجال مورد توجه قرار گرفته است، كه ذيلاً مطرح مي‌شود.

حضرت بقيّةالله(ع) مرقومة شريف خود را چنين آغاز فرموده است: «بسم الله الرّحمن الرّحيم، خداوند ما و شما را از فتنه‌ها [كه بيماري اصلي همان‌ها است] شفا عنايت فرمايد، به ما و شما، روح يقين و عقيدة محكم مرحمت نمايد، و ما و شما را از سوء عاقبت در پناه خود نگه دارد. به درستي كه خبر ترديد جمعي از شما در دينتان به من رسيد؛ [توجه شود امر امام و امامت به عنوان دين در سخن امام(ع) مطرح گرديده است] شك و حيرتي كه نسبت به ولاة امر خود ـ امامان معصوم(ع) ـ به آنان دست داده است. اين مسئله ما را غمزده نمود. البته به خاطر شما، نه به خاطر خود ما و ناراحت شديم ـ در مورد شما نه در مورد خودمان ـ زيرا خدا با ما است و ما با داشتن خدا نياز و حاجتي به ديگري نداريم. و  حق با ما مي‌باشد پس نمي‌ترسيم و هراسي نداريم از كساني كه دست از ياري ما بردارند و از اعتقاد به امامت ما باز نشينند. آري ما مخلوق و آفريدة خداونديم و خلايق، ساخته و پرداختة دست ما هستند».
آنگاه به آنان خطاب مي‌كند كه:

«هان اي گروه شكاك؛ چرا در ريب و شك به سر مي‌بريد؟ چرا در حيرت و ترديد غوطه‌ور شده‌ايد؟ آيا نشنيده‌ايد سخن خداوند را در قرآن كه فرمايد:
«اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياي امر خود را [نيز] اطاعت كنيد».5

آيا از آثار و روايات در مورد حوادثي كه بر امامان معصوم شما ـ چه در گذشتگان و يا موجودين آنها ـ رخ داده و مي‌دهد آگاه نشده‌ايد؟ آيا نديديد كه چگونه خداوند براي شما پناهگاه‌هايي قرار داده كه ملجأ و مأمن شمايند؟ آيا نديديد كه از حضرت آدم  ابوالبشر تا عصر پدرم امام حسن عسكري(ع) چگونه خداوند پرچم‌هاي هدايت را براي شما برافراشت و هر پرچمي از ميان رفت پرچم ديگر بر سر شما سايه‌افكن گرديد؟ و هر گاه ستاره‌اي ناپديد شد، ستارة ديگر طلوع نمود؟ ـ هر امام و رهبري كه از جهان رخت بربست امام ديگر به جاي او قيام نمود؟ ـ با اين حال هنگامي كه پدرم حضرت عسكري(ع) از جهان ديده بربست گمان كرديد كه خداوند دين خود را عاطل و باطل مي‌گذارد؟ و رابطة ميان خود و بندگانش را قطع مي‌كند؟ [امام ديگري به جاي او نمي‌فرستد و منصوب نمي‌كند؟] هرگز كه چنين باشد. هرگز چنين نخواهد بود تا قيامت برپا شود و به تحقيق كه امر خدا و ارادة پروردگار آشكار خواهد شد، هر چند دشمنان از آن كراهت داشته باشند».
آنگاه امام(ع) اصل مطلب را چنين ادامه مي‌دهد:

«به درستي كه شخص درگذشته از ما ـ يعني امام حسن عسكري(ع) ـ با سعادت از ميان ما رخت بربست و مو به مو به منهاج پدران بزرگوار خود و بر راه و روش نياكان خود بود و اينك وصيت او و علم و دانش او در ميان ما و در اختيار ما مي‌باشد. كسي كه جانشين او است و جاي او را مي‌گيرد ما هستيم و كسي بر سر اين موضع ـ امامت و ولايت ـ با ما به نزاع برنمي‌خيزد مگر ظالم و ستمكار و هيچ‌كس مدّعي آن نمي‌شود مگر منكر و كافري كه به نزاع با ما و اشغال حقّ ما برخاسته است».
آنگاه امام مهدي(عج) در نامة خود چنين مي‌فرمايد:

«اگر نه اين است كه كسي بر خداوند غلبه نمي‌كند و اگر نه اين است كه راز خداوندي فاش نمي‌گردد و او اجازة افشاي اسرار خود را نمي‌دهد، هر آينه از حقوق امامت ما و راز و رمز ولايت ما مطلب و مسائلي فاش مي‌گرديد كه عقول شما به بهت و حيرت فرو مي‌رفت و تفكرات شما حيران و سرگردان مي‌شد و شايد اين خود مشكلات جديدي براي شما پديد مي‌آورد، لكن كسي نمي‌تواند در قضا و قدر الهي دخالت كند و چون و چرا نمايد. براي هر چيزي زمان تعيين شده‌اي است كه تا فرا نرسد اسرار آشكار نگرديده و حقايق فاش نمي‌شوند و مقدّرات خداوندي مكشوف نمي‌گردد».

بديهي است مقصود از اسرار خداوندي در اين مقام و مقال همان اسرار مربوط به امامت و رازهاي پيرامون ولايت و رهبري حضرت مهدي موعود(ع) و مصلح آخرالزّمان است.
آنگاه اضافه مي‌كند كه:

«اي بندگان خدا، پس تقوا پيشه كنيد و تسليم ما باشيد و امر ما را به خود ما واگذار كنيد [يعني شما دخالت ننماييد، زيرا كه مقتضاي امامت و لازمة رهبري اين است كه مأموم به دنبال امام و رهرو، پشت سر رهبر حركت كند و از او پيروي و متابعت كند و متعبّد به فرمان او باشد] زيرا در اين صورت است كه رهايي از مشكلات و خلاصي از گرفتاري‌هاي امامت ما نيز به دست ما و زير نظر و به اختيار ما بوده است. آري از واگذاري امور خود به ما زيان نمي‌بينيد بلكه به سود شما بوده و نفع دنيا و آخرت شما در همين است.
براي كشف و افشاي اموري كه از شما مستور نگه داشته شده ستيزه و پيكار نكنيد. [يعني غيبت امام(ع)] جلوتر از قضايا و حوادث گام برنداريد، عجله نكنيد، بگذاريد هر چيزي به وقت مقرّر و زمان مقدّر خود برسد تا به صورت طبيعي بر شما آشكار گردد و همه بهره ببريد.
از راه راست منحرف نگرديد، اصحاب يمين باشيد». يعني آنچه را خداوند و كتاب او و رسول گرامي او و اوصيا و جانشينان پيامبر اكرم(ص) براي شما ترسيم نموده‌اند محكم بگيريد  و از كف رها نكنيد و خطّ مشي اسلامي و اعتقادي خود را بر اساس آن استوار كنيد.
«به طرف چپ و راه غير مستقيم گام برنداريد».

جدّ بزرگوار حضرت مهدي(عج) يعني امام علي(ع) نيز در «نهج البلاغه» مي‌فرمايد: « اليمين و الشمال مضلّةٌ و الطّريق الوسطيٰ هي الجادّة؛7 به اين طرف و آن طرف افتادن موجب ظلالت و گمراهي است و خطّ مستقيم همان جادة اصلي و راه نجات و رستگاري است».
«توجه خود را به سوي ما قرار دهيد. سنت واضحة الهي و راه راست اسلام را با مهر و محبت و مودت بپيماييد».

بنگريد تاريخ را، تاريخ و حوادث پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) را؛ پيدايش گروه‌ها، مذهب‌ها و مسلك‌ها را چگونه از در خانة اهل بيت پيامبر(ص) كه مورد محبت او، مورد توصيه‌هاي او، مورد سفارش‌ها و تأكيدات او، معدن علم و معنويت او بودند فاصله گرفته شد. با چه ترفندها و انگيزه‌ها از خطّ امامت و ولايت فاصله گرفته شد. چه تفرقه‌ها و پراكندگي‌ها، چه اختلاف‌ها و تمايلات ايجاد گرديد و در نتيجه با پيدايش فرقه‌هاي گوناگون مسلمانان به چه لغزش‌ها و پرتگاه‌ها سرنگون شدند و چه نزاع‌هاي داخلي بر اسلام و مسلمين وارد گرديد كه هنوز هم ادامه  دارد و دشمنان اسلام كمال سوء استفاده را از اين اختلافات به نفع خود مي‌برند.

«من خالصانه شما را نصحيت كردم و خيرخواهي نمودم. خداوند متعال هم بر من و هم بر شما شاهد و گواه است. شاهد است بر من كه نصيحت كردم و دلسوزي نمودم و شاهد است بر شما كه نصحيت شديد و حجت بر شما اتمام گرديد».

امام عصر(ع) مي‌فرمايد، ما وظيفة خود را انجام داديم، گفتني‌ها را ابلاغ و اعلام نموديم. اكنون نوبت شما رسيده كه در مقابل اعلام‌ها، انذارها و تأكيدات ما چه خواهيد كرد.

«اگر نه اين است كه ما دوست داريم شما افراد و جامعه‌اي صالح و شايسته باشيد، وقت و فرصت نداشتيم تا با شما به مكاتبه و مخاطبه و نامه‌نويسي بپردازيم. زيرا وقت و فكر ما مشغول به مسائل و مطالب ديگري است».
سپس مي‌فرمايد:

«ما گرفتاريم با دشمنان خدا؛ غاصبان حق ما، آنان‌كه بر ضدّ خداوند قد علم كرده و پرچم افراخته‌اند، آنان‌كه مردم را از راه خدا بيرون مي‌برند، تابع و مروج گمراهي و ضلالت مردم هستند، به ناحق ادعاي رهبري و امامت مي‌كنند، حقوق آنان را كه خداوند طاعتشان را واجب فرموده است انكار مي‌نمايند. ما با اين افراد ستمگر و غاصب و ضدّ خدا مبتلا و درگير هستيم كه بايد ما خنثي‌كنندة نقشه‌هاي شوم آنان باشيم و در انديشة نجات و خلاصي مظلومان و مستضعفان از بند اين جباران و طاغوتيان باشيم تا مظلوم را از آسيب ظالم رها سازيم و حق‌دار را به حقّ خود برسانيم و اينها گرفتاري‌هاي كمي نيست بلكه طاقت‌فرسا و جانكاه مي‌باشد، در سراسر جهان اين‌گونه كسان و ناكسان هستند كه استعمار و استثمار فكري، عقيدتي، سياسي اخلاقي و اجتماعي خود را گسترانده‌اند تا بندگان خداوند را بندة خود سازند و با تمام فعاليت در اين راه كوشا هستند. ما بايد به دفع و قلع و قمع اين راهزنان راه حق بپرداريم».8
آنگاه امام مهدي(عج) به ذكر مطالب و نكات ديگر مي‌پردازد. از آن جمله مي‌فرمايد:

«من بايد بهترين تأسي و پيروي را از خط مشي و عملكرد جدّه‌ام فاطمه زهرا(س) دخت گرامي پيامبر اسلام(ص) داشته باشم و دارم. نادانان زود است كه از پستي عمل خود آگاه شوند و كافران به زودي خواهند دانست كه حسن عاقبت در آخرت از آن كيست».

شايد در اين رهگذر حضرت صاحب‌الامر(عج) اشاره‌اي نيز، به مظلوميت خود نموده باشد. چه حضرت صديقه كبري(س) در عصر خود و از سوي جباران و طاغوتيان زمان خود بسي مظلوم واقع گرديد و مورد انواع و اقسام ستمديدگي‌ها، مظلوميت‌ها، غصب حق‌ها قرار گرفت امّا به خاطر حفظ اسلام و بقاي دين همة آن ظلم و ستم‌ها را به جسم و جان خريد و تحمل كرد و دم بر نياورد.

در آخر اين نامه، مهدي موعود(ع) به دعا پرداخته، چنين مي‌فرمايد: «خداوند ما و شما را از مهلكه‌ها، بدي‌ها و از همه گونه آفت‌ها و بيماري‌ها به رحمت و مرحمت خود حفظ فرمايد. چه او بر اين كار ولايت و قدرت دارد و بر هر كار كه بخواهد توانا مي‌باشد. خداوند ولي و نگهدارندة ما و شما باد و سلام و درود، همراه با رحمت و بركات او بر تمام جانشينان الهي و اولياي پروردگار و مؤمنان باد، و صلوات پروردگار و سلام و تحيت او بر صاحب مقام نبوّت و رسالت، حضرت محمّد(ص) باد».
پي‌نوشت‌ها در دفتر مجله موجود مي‌باشد.

آيت‌الله سيّد علي شفيعي
ماهنامه موعود شماره 97
  http://mouood.org/content/view/8476/3/

توقيع مبارك امام عصر(ع) به جناب عمروي و فرزندش محمّد بن عثمان


چگونه در فتنه سقوط مي‌كنند و در حيرت و سرگرداني به سر مي‌برند و پيوسته به چپ و راست در حركت‌اند؟! آيا از دين خود جدا افتاده‌اند؟ آيا از روايات معتبر در اين مورد بي‌اطلاع هستند يا آگاه‌اند ولي آن را از ياد برده‌اند؟ آيا نمي‌دانند كه خداوند زمين را از حجّت خالي نمي‌گذارد، اعمّ از اينكه آن حجّت ظاهر و در ميان مردم باشد يا غايب از انظار؟

آيا اين دسته‌اي كه در وجود امام [پس از حضرت عسكري(ع)] شك و ترديد دارند، از برنامة منظم ائمة معصومين(ع) پس از پيامبرشان(ص) بي‌اطلاع هستند كه چگونه يكي پس از ديگري طبق برنامه‌هاي تعيين شده به وظيفة خويش عمل كردند و نوبت به امام حسن عسكري(ع) رسيد كه جانشين پدرانش بود و به امر خداوند مردم را به سوي حق و راه مستقيم ولايت دعوت فرمود؟

او خورشيدي فروزان و ماهي درخشان بود كه در آسمان ولايت و امامت مي‌درخشيد و آنگاه كه ساعت مقرّر فرا رسيد و مانند اجداد گرامي‌اش به سبب شهادت، به جوار رحمت حق شتافت، مانند پدرانش بدون كم و زياد به عهد خويش وفا نمود و وصيّت خود را به وصيّ و جانشين خودش ـ كه به امر خداوند بايد تا روز موعود از نظرها پنهان باشد ـ سپرد. البتّه كه در مورد جانشين او مقدّر الهي اين چنين است كه محلّ زندگي او بايد مخفي باشد و اين براي ما فضيلتي است.

و آن روزي كه خداوند به ما اجازه دهد و منع خود را از ظهور ما بردارد، حقّدر زيباترين لباس‌ها و روشن‌ترين نشانه‌ها به مردم نشان داده شده، بر همگان آشكار خواهد شد و اساساً حقّ و حقيقت، خود معرّف خويش خواهد بود. لكن چه بايد كرد؟ اكنون بايد در برابر قضا و قدر الهي و ارادة توانايش تسليم و به انتظار توفيق از جانب ذات پاكش بود.

پس منكران و كساني را كه در شكّ و ترديد هستند بخوانيد تا دست از متابعت هوا و هوس بردارند و همان اصول [يعني برنامة منظم ائمة معصومين(ع)] را كه پيروي مي‌كردند رعايت كنند و همان راه را دنبال نمايند. از آنچه از آنها پوشيده است درگذرند و از بحث و فحص در آن خودداري كنند، كه به گناه آلوده خواهند شد. اسرار الهي را فاش نكنند، كه موجب پشيماني آنان خواهد شد و بدانند كه حقّ با ما و در راه دوستي ما است. هيچ كس جز ما اين ادّعا [يعني دعوي امامت و جانشيني رسول اكرم(ص)] را ندارد مگر دروغ‌گويان و آنان كه بر خداوند افترا بسته و گمراه خيانت پيشه مي‌باشند. بدين مختصر كه از ما شنيديد قناعت كنيد و از تفصيل و شرح آن درگذريد.1


ماهنامه موعود شماره 109

پي‌نوشت:

1. خادمي شيرازي، تحفة امام مهدي(ع).

http://mouood.org/content/view/10524/3/

مصاحبه با حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت

ا نور
منتخی از مصاحبه با حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
 

س) دلیل سکوت ایشان چه بود و آیا در مورد ثمرات آن مطلبی می فرمودند؟
ج) ایشان اینطوری که یک مقداری برای ماها می گویند، نقل کردند، حالا من معمولاً هم در نقل مطالبم چون یک خصیصه ذاتی را داشتم که باید هر چیزی را چون رشته ام فلسفی بود علم برایم باشد. شاید روزی دهها نفر کرامت می آمدند برای من از آقا نقل می‌کردند. من درست مثل این که بشنوم که یک چیز خیلی عادی است. اصلاً برای من، برای من نبود که جلب توجه بکند و بسیار رویش... حتی برای آن طرف خیلی مهم بود، خیلی اساسی بود، باور شدنش برای من مشکل بود و دنبال باور شدن هم نبودم. حالا این عنایت خود آقا بود برای این که راحت بشود از شرّ من یا این که خود من هم ذاتاً چون این طوری بودم، این جور بود. یادم هست که خب بعضی ها نقل می کنند که چون ایشان ممنوع شد از نماز شب به استاد مراجعه می کند که این در برای من بسته شد. ایشان می‌فرمود نماز شب این برای یک انسان مستعد، برای یک کسی که راه افتاده است، برای یک سالک، برای وصول به مقصد ممدّ است. می فرمود شما این کارها را می کنید، این کارها را می کنید، اگر می خواهید که مثلاً یک دنده فوق العاده ای هم داشته باشید نماز شب است. کمک دهنده ای داشته باشید که با همه دنده هایتان کمک کند، نماز شب است. نظرش این بود. ایشان این در برایش بسته می‌شود، که یقیناً هم بسته شده. تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم. عبادت های دیگر را هم بعضی ها نقل می-کنند، آدم های موثقی اند من جمله آقای فهری و دیگران نقل کردند که ایشان اختصار بر واجبات می کرده است. ولی با این حال عبادت های دیگر هم مفصل داشته است. حالا حاضر نبود اینها را بیان کند (که) چه جور اینها را جمع می کرده است. آن وقت ایشان پیش استاد می رود، درب سکوت را برای ایشان باز می کند. این را جایگزین نماز شب می کند. خود ایشان درباره سکوت به خود من می فرمود اگر توانستی بدوزی، درهای دیگر برایت باز می شود. این درب را بدوزی، حتی بعضی ها که الان یک خرده با آقا سلام و علیک هم داشتند، فقط من یادم هست که آقا به ایشان می گفت که یک نخ و سوزن بردار بدوز. بارها به او تذکر داده بود نخ و سوزن بردار بدوز و این است که ناراضی بود. حالا فعلاً، مفاتیحاً این جوری بود.

س) نظر ایشان درباره پیگیری اموری که منتهی به کسب کرامات می شود یا یادگیری علوم غریبه چه بود؟
ج) ببینید خود سالک وقتی که یک چیزی را می بیند اگر گرفتار همان بندی که رسیده بشود، مثل این می ماند که شما در معبرتان در حال حرکت، به یک ویترین مغازه خوش آب رنگی می رسید آنجا توقف کنید، بایستید. ساعتها دانه دانه این، ولو این که بلور است، ولو این که بسیار تراشیده و لطیف است، ولو این که هر چی هست، به دانه دانه این اثاثیه ویترین نگاه کنید. قهراً ظهر می شود وقت می‌گذرد، دانشکده از دست می رود، هدف فراموش می شود. ایشان اصرار داشت انسان نباید توقف کند. اینها را که دید نباید محل بگذارد. اینها ارزش ندارد. حتی بعضی وقتها این مقامات را مقام نمی دانست. اصلاً جای توقف نمی دانست که هیچی، اصلاً چیزی قابل توجه نمی دانست و هیچ حاضر نبود و حتی حرکت برای طلب این را هم می گفت بسیار نکوهیده است. ما برویم که طی الارض یاد بگیریم، برویم که این مقامات را داشته باشیم، اصلاً خیلی خیلی اینها را باهاش مخالف بود. حالا دنبال علوم غریبه رفتن یا یک چیزهایی در آن زمینه آموختن را احساس می کردم مخالف نبود. چون برای من پیش آمد برای علوم غریبه، هیچ علاقه ای به علوم غریبه نداشتم. ایشان دیدم که این علاقه نداشتن من را تأیید نکرد. شاید هم عباراتش هم این بود که مثلاً حالا چه اشکالی دارد. ولی دنبال این مقامات معنوی را با سلوک و عبودیت خیلی قبول نداشت.

س) علت سکوت ایشان چه بود؟
ج) سکوت را هم نمی توانستیم ازش سؤال کنیم. چرا؟ برای این که یقیناً ایشان بسیار ماهر بود در این جهت که همیشه آن چرا که می خواهیم رد کند، ولی به عبارت دیگری. خیلی به شما نشان ندهد که می خواهم رد بکنم. خودش که سکوت داشت ما مثلاً اعتراض داشتیم. گاهی هم مادرم می فرمود حالا کارهایت تمام شد، خسته شدی، اینجا حالا مثلاً برای ما سکوت آوردی. اغلب صحبت می کرد. حالا گاهی که. حالا من اعتراض نمی کردم. من می نشستم. برایم سؤال بود که چرا؟ ایشان می فرمود که حضرت آدم... همیشه ایشان جواب های نگفته انسان را یا جواب های گفته انسان، هر دو را، مانند مثنوی با داستان می گفت، با ذکر می گفت. حتی من یادم هست که مطلبی را هشتاد سال پیش شنیده بوده، این شعر را نگه داشته. بعد از هشتاد سال فقط یک بار آن هم برای خبر مرگش به عیالش استفاده کرده. اینجا داشت اینجوری: (می فرمود) حضرت آدم علی نبیه و آله السلام نشسته بود، خب عمر طولانی داشت اولاد اولاد و اولاد، خب اولادش فوت کرده بودند. به واسطه نوه ها و نتیجه ها خیلی شلوغ بود، جمعیت بود. اینها هم همه با هم بازی می کردند، کشتی می گرفتند، خیلی شلوغ بود. حضرت ساکت بود. اینها هم این همه بازیها... چند تا از این نبیره ها و ندیده ها و این کنجکاوهایی که خب هزار سال عمر بوده است و عمر طولانی بوده، اینها آمدند پیش او و به بغض و گریه، گفتند بابا بزرگ چرا شما حرفی نمی-زنی؟ حالا یا بیا بازی کن، حرفی بزن. چرا حرف نمی زنی؟ ساکتی؟ گفت که دوستم جبرئیل وقتی که من از مقام خودم بیرون شده بودم خیلی در اندوه بودم. به من گفت اگر می خواهی برگردی به جایگاه خودت لب ببند. این عبارت سکوت خودش را اگر دلیلی می-خواستی این جمله را از حضرت آدم می گفت. حالا آن داستان سکوت را ما در درونمان طالب بودیم. حالا برای چی مثلاً حرف نمی-زنی؟

س) آیا از ایشان درباره این که چرا ذکر غالبشان یاستار است نپرسیده بودید؟
ج) حالا ما از یا ستار بپرسیم چی می گوید؟ یقین می دانستیم چون خودمان جوابش را می دانستیم. چی بپرسیم؟ معمولاً خودمان هم به قول معروف شکسته یا اصطلاح عامیانه اش این است که خیلی کنف نمی کردیم. چون می گذاشتیم که سوال ما عزیز باشد که اگر یک دفعه پرسیدیم یک خرده رو دروایسی کند، خجالت بکشد جواب بدهد! که آن هم الحمدلله نمی کشید! اگر یا ستار را می-پرسیدیم، می‌فرمود که بله خدا اگر بخواهد ما را افشا بکند، اگر بخواهد ما را نشان بدهد، چی می شود. اصلاً ستار خاصیتش این است که از خدا طلب می کنیم که آن درون ما را بیرون نریزد. خب معنایش همین است. ستار یعنی همین. خب این را برای ما می گفت. خب خودمان بلد بودیم دیگر احتیاج نداشت که ایشان بگوید! ما آن چیزی را که خودش برای این جهت می گفت آن را که به ما نمی گفت.

س) آیا اهل مزاح کردن با دیگران و یا اهل هديه دادن به بچه ها و يا دوستان بودند؟
ج) ایشان مزاح را زیاد داشتند. منتهی خیلی لطیفش را، خیلی لطیفش را. یا آن چیزهایی را که شاید برای ماها خیلی چیز نبود برای ایشان تبسم ایجاد می کرد. حتی با بچه های کوچک، حتی با افراد بزرگ، با همه اینها به هر نحوی یک نوع مزاح داشتند. ولی هدیه دادن به بچه ها و خانواده و این ها... به دیگران هدیه می داد. به بچه ها خیلی... بچه ها را با هدایا... مگر این که هدایایی گیر می آوردند، به آنها می دادند. خیلی اهل هدیه دادن نبودند. اگر هم بودند چیزهای خیلی بسیطی را می دادند.

س) رفتار ایشان در مقابل رفتارهای ناپسند دیگران با ایشان چگونه بود؟
ج) از بس او آدم عطوفی بود، نه به خانواده، به همه این قدر عطوف بود که شاید برای من صدها مورد مراجعه می کردند که آقا شما نمی دانید ایشان چه قدر با ما محبت دارد. و حتی این قدر عطوف بود که آن کسی که حالا دیشب آقا از او ناراحت شده بود پا شده رفته. چون وقتی در مجلسی ناراحت می شد نمی ماند برخورد بکند، تغیر بکند یا خودش را خالی کند. با همان ناراحتی پا می شد می-رفت. مجلس را ترک می کرد. فردا که آمده چنان به او محبت می کرد که اصلاً (انگار) دیشب همچین خبری نبوده. اگر من بودم شاید تا یک هفته نمی توانستم صحبت کنم. برخورد این چنینی را. تا یک هفته اصلاً با طرف حرفم نمی آمد. این جور گستاخی کرده باشد و این جور کرده باشد. ولی نه، ایشان، حالتان چه طور است؟ این طور. تا این انداره احوال پرسی می کرد که اصلاً آن شک می کرد که نه عجب ما کاری نکردیم. هیچ کار نکردیم. این جور می شد.


س) حالت غالب بر ایشان به هنگام مطالعه و عبادت چگونه بود؟
وقتی مطالعه می کرد یا عبادت می کرد خیلی غرق بود. گفت یک آقایی که ما با هم در یک منزلی بودیم. سال های اول ایشان یک اتاقی را از یک منزلی اجاره می کرد و با آن دوست شان بودند. یک اتاق آن، یک اتاق این، یک اتاق مشترک مثلاً مال مهمان ها داشتند. می گفت که بچه حرکت کرده بود، این بچه همسایه آب را روی پایش ریخته بود. من جوان بودم به این بچه علاقه-مند بودم رفتم گفتم خانم چه خبر است؟ گفت: بچه پایش سوخته است. بچه را بغلش کردیم دکتر بردیم. پا را پانسمان کرد. وقتی برگشتیم آمدیم بچه بغل من بود. تازه بردم تو اتاق سلام کردم خیلی نسبت دوری هم داشتم بردم سلام کردم گفت چیه؟ آقا این قدر غرق بوده، متوجه نشده است این بچه پایش سوخته است، گرفتیم بردیم آوردیم. این آقا تعریف می کرد بردم آنجا پهلویش گذاشتم غرق مطالعه کار خودش بوده است. حالا من البته تو ذهنم فکر می کردم آن موقع که می بردند آقا را ندیده است. حالا چه طور می شود. ولی اینجوری بود. ولی پسر مرحوم کمپانی همچین حالتی را از آقایش نقل می کرد. می گفت وقتی که صدا می کرد آقا محمد! می گفتم بله. دفعه دوم باز هم صدا می کرد آقا محمد! من می گفتم بله. بعد می گفت چند بار بگویم آقا محمد؟! معلوم می شد که هر دفعه من را صدا می کند فوری فرو می رود، بلة من را نمی شنود. همچین تو چیز فرو می رود. من آن فرو رفتن را یک مقدار احساس می کردم ایشان می رفت. زود هم عمیق می شد. ما نمی توانیم زود متمرکز بشویم و عمیق بشویم. ولی ایشان ماشاءالله زود عمیق می شد.

س) در مورد لطافت ایشان اگر خاطره ای دارید بفرمایید.
ج) ایشان بارها هر چی را ما توی منزل از این جوجه حیوانات کوچولو بود، هر چی بود، نه حالا جوجه، همه چیزها، این قدر رئوف بود که یکی از جهتی که فکر ایشان را به خودش مشغول کند، امورات این حیوانی است که تو منزل آمده. این باید تأمین بشود. نه این که حالا دستور بدهد تأمین کنید تمام بشود. یا مثلاً تقاضا کند که... دائماً این را می خواست کنترل کند و ما می خواستیم ایشان افکارش خالی باشد، به عبادتش برسد، به مطالعه اش برسد، نگران چیزی نباشد. نخیر. حالا که می آمد، به اینها غذا دادید؟ حالا یک جعبه کوچولو چهار تا جوجه مرغ تویش هست. از این جعبه های یک وجب در یک وجب. از این جعبه شیرینی ها. حالا گذاشتیم تو گوشه اتاق، هوای زمستان است مثلاً فرض کنید گذاشتیم آن گوشه اتاق است. خب اینها غذایشان را خوردند؟ اینها هست؟ خب حالا شاید آنجا دلشان گرفته باشد. باز کن بیایند توی اتاق یک گشتی بزنند! ساعت دوازده شب است! آقا مگر اینجا جای مرغ است؟! همین هم که اینجا آمده باید خدا را شکر کند. یک باری گذاشتم اینها را بیرون که دیگر ایشان گفتند هوا امشب شاید نزدیک صبح سرد بشود چرا اینها را بیرون گذاشتی؟ تازه هم شاید گربه بیاید اینها را بخورد. گفتم خب خدا اینها را خلق کرده گربه بخورد. گربه باید چی بخورد؟ از همینها بخورد. یک نگاه عاقل اندر صفیحی کرد، انگار این گربه یک انسانی را می خواهد بخورد! پا شد و رفت خودش آنها را برداشت آورد. خوردش رفت. دید که ما یک خرده با طنز داریم رفتار می کنیم. اصلاً تحمل این را نداشت حتی یک جوجه، حتی مگس. تو خانه صبح، صبحانه، شام، مگس را دائماً با عصایش رد می کرد. گاهی با بادبزن تابستان رد می کرد. خب اگر من اشتغالاتم طوری بود زودتر متوجه می شدم، می آمدم با یک پیف پاف مسائل را حل می کردم و این طوری نباشد. وقتی که نبود خب اینها بودند یک چند تایی روی غذا ایشان نمی خواست بنشیند. اینها را هی می پراند. من با یکی از این مگس کشها اینها را می زدم. می گفت اینها را نکش، بیرون کن. بار دوم باز هم می زدم. سوم می زدم. می گفت نگفتم اینها را نکش، اینها را بیرون کن؟ می گفتم حاج آقا من اینها را بیرون کردم. با یک نگاه این جوری، این چه جور بیرون کردن است؟ گفتم ما از حیات و زندگی بیرون کردم رفت! ما این قدر کارگر نداریم که بیاید اینها را هی بیرون کند. حالا من تعبیرات مفصلی راجع به قضیه داشتم به حاج آقا که حاج آقا مگس اسم عربیش زباب است. از هر طرف برود دوباره همان جا برمی گردد. ما کارگر نداریم که هر دقیقه اینها را بیرون بکند. لذا ما سعی می کردیم... اصلاً تو زندگیش می‌خواست مگسی کشته نشود. مگس کشته نشود. دیگر حالا حساب بقیه کارها را شما بکنید. و حتی شب، نصف شب. توی هوای سرد اصرار داشت که مرغی باشد، خروسی توی خانه باشد. خروس معمولاً مقید بود باشد. این خروس را نصف شب هم شده است گاهی می‌خواست برود، می خواست خاطرش جمع بشود می رفت سر می زد که این جایش خوب است. سردش نشود. سرما نخورد. حالا خودش هم باید یکی مواظب باشد. حالا دنبال آن می رفت. خیلی عصبانی می شدیم. خیلی تحملش برای ما مشکل بود. آقا آخر این کارها را چرا با خودتان می کنید؟ چرا فقط موذی برایش بد بود که دستور بود آن موذی رفع بشود. در غیر موذیش کاری نداشت و پذیرایی آنها را هم حرفی نداشت. حتی این اندازه که پاشود برود تو هوای سرد گوشه حیاط برود، چلوکباب هم باشد ما حاضر نبودیم برویم برداریم بیاوریم بخوریم. ایشان پا می شد برود این را بپوشاند که پوشیدن اینها ممکن است یادتان رفته باشد. آقا خب می پرسیدید. نه من گفتم شاید یادتان رفته باشد. همین اندازه هم به کسی تحمیل نمی خواست بکند.
 

س) آيا در منزل تحكم و رياست از طرف ایشان وجود داشت؟
ج) گفتم ایشان تحکمش فقط خیلی در حلال و حرام بود. من از آن موقعی که بالغ شدم، پانزده سالم شد، ایشان هرگز نگفت که یک نانی بخر. برو یک نانی بخر. برو یک نان بخر. معمول است دیگر. ما عضو یک خانواده ایم دیگر. باید یک قسمتش را تأمین کنیم دیگر. تنها عبارتی که بود این بود که اگر نانی باشد شاید اینجا صرف بشود، شاید مصرف شود. یا فلان چیز را مادرت مایل است داشته باشد، توی خانه باشد. تا این اندازه و من هم ذاتاً آدم خوش خدمتی بودم، نسبت به این مسائل زود مسخر می شدم و داوطلب انجام کار بودم. تا دبستان که بودم یادم هست که سر سفره مادرم می گفت مثلاً فلانی آب گرم است. آقا خوشش نمی آمد من بلند بشوم، ولی مخالفت هم نمی کرد. می گفت پس یک بشقابی روی غذایش بگذارید که سرد نشود. پا می شدم آب را از خانه بیرون می-آمدم، مسجدی که نماز می خواند چهل و چهار پله پایین می رفتم، یک ظرف آب، خود آن ظرف مسی بود، چهار پنج کیلو وزنش بود من هم بچه دبستانی می‌رفتیم دو کیلو آب تویش می ریختیم، از آن پله ها نفس نفس کنان با عشق و علاقه برای ایشان توی منزل می آوردم. حتی یک دفعه همین آقای داماد مرحوم آقای قاضی، آقای شریفی یا شیخ ابراهیم، ایشان توی همان جا بالا آمده بودم، خسته شده بودم، زمین گذاشته بودم، من را شناخته بود. ظرف آب را گرفت، دست من را گرفت، من را خانه آورد، سفارش من را به حاج آقا کرد. مثلاً ذاتاً این طوری بودم ولی ایشان خودش مایل نبود این را بگوید. ولی دستور و تحکم بیشتر با آنها بود. حکم ایشان کمتر داشت.
 

س) ایشان در خانه چگونه پدر و همسري بودند؟
ج) ببینید در خانواده من برای شما چی عرض کنم؟ گاهی این تشبیه به نظرم می آید. این قدر برای دیگران لطیف بود، با این که معمولاً پسر از پدر تقاضاهای زیادی دارد و پدر چون اجابت نمی کند قهراً کینه پدر را به دل می گیرد. قهری است. ما از بچگی تا بزرگی بالاخره همه یا سه چرخه داشتند، دوچرخه داشتند، هر چی می خواستند. ایشان با تغیر نه نمی گفت. یک بار به عمرش پول بستنی به من نداد، ولی با تغیر هم نگفت نمی دهم. مثلاً آقا یک پولی بدهید. حالا آن پول برای بستنی شاید آن موقع یک ریال بود. گفت می خواهی چی کار کنی؟ گفتم بستنی بخرم. گفت حالا نمی شود باز کردنی بخری؟! حاج آقا نه می خواهم بستنی بخرم. نه باز کردنی بخر. آقا جان نه، می خواهم بستنی بخرم. نه آقا جان شما باز کردنی بخر. خب شما پول به من بدهید باز کردنی بخرم. پول نمی خواهد آب بخور قشنگ باز می کند! این قدر تو این موارد لطیف بود. یعنی اجابت نمی کرد. قهراً ما باید از دستش ناراحت بشویم ولی این قدر لطیف بود هیچ، کمتر دلمان می آمد از دستش ناراحت بشویم. توی منزل که می آمد نه به عنوان پدرسالار بود، نه به عنوان فلان بود، نه به عنوان... اگر کسی به کسی ظلمی، تعدی می کرد، اینها را خیلی نگرانش می شد. ولی وقتی نشسته بود آن جا من گاهی فکر می کردم که حالا ایشان را به که می ماند؟ چون ایشان وقتی توی منزل می رفت مشغول کار خودش بود، فقط مواقع وعده-های غذا می آمد. با اینها می نشست، صحبت می کرد، حرفهایشان را گوش می داد، حرفهای بی ربط را گوش می داد. ما هم خوشمان نمی آمد آن حرفها را گوش بدهیم، گوش می داد. ولی خیلی کم می شد که دیگر حالا حرف بود می گفت اووو حالا ما این قدر وقت صرف کردیم بگوییم چی فکر کردیم چی این جوری خیلی کم از این چیز می شد. یادم است که بارها ایشان را در این تشبیه کردم که ایشان مثل این که یک مغازه ای بیرون دارد، یک متر در دو متر، یک متر و نیم در دو متر و از این کاسه های، پیاله ی ماست سالم می-فروشد. ماست هایش را فروخته آمده تو خانه نشسته است. اِ یک پیرمرد ساده بی آلایشی که ماستش را فروخته، آمده است تو خانه نشسته است. این کارش است. آن که برای هیچ کس حاضر نبود باشد تو خانه هم نداشت. تمام تعینات خودش را می برید همه را، کم می کرد که هیچ تعین و تشخصی نباشد و حتی یک موقع من از آنها خیلی ناراحت شده بودم، برای من همین داستان حاج آقا رضا همدانی را با آن خصوصیات را فرمود که بعد که رفتم چرا برای من گفت؟ چرا با لذت می گفت؟ چرا این قدر لذیذ بود برایش، این را با عشق می گفت؟ یک دفعه دیدم اِ آن سوال من است تو ذهن من که آقا این چه قیافه ای است؟ این چه مثلاً چیزی است، که مردم دلشان می خواهد مرجعشان را در چه احوالی ببینند؟ در چه قیافه ای ببینند؟ شما هیچ مراعات آنها را هم نمی کنید؟ منتهی جواب آن سوال من است. حالا یک دفعه بشود آن را چیز کنی. لذا هیچ در او شأنیت و تشخص و منیت و بالاتر هستم و اصلاً که "من" نداشت تو زندگیش. "تو" هم خودش می گفت آقای بروجردی می گفت تو نگو مگر به تفنگ. شاید می خواست همین را برساند که من "تو" هم یادم نمی آید به کسی گفته باشد. "من" را دو بار از او شنیدم، دو تا موقعیت حساس برای دو نفر که تکفلش را می خواست قبول کند گفت "من". دیگر "من" در تمام عمر نشنیدم.
 

س) ظاهراً زمانی که شما جوان بودید ایشان توصیه های مکتوبی را جهت انجام امور روزانه به شما داشته اند، در این باره توضیح بفرمایید.
ج) من اصلاً آن نوشته را فراموش کرده بودم. بعداً تازه گی این را بعد از فوتشان گشتم پیدا کردم. توی چیزهایی که می گشتم دیدم این هست. که حتی چون با خط خودشان است آن برادرم گفت شاید به من توصیه کرده است. گفتم که، آن بزرگتر از من بود، گفتم که نوشته است که مثلاً کتابخانه نرو با برادر بزرگترت (برو). تو برادر بزرگترت کو؟! گفت اِ پس برای چی این توصیه کرده است که با برادر بزرگترت (برو)؟ گفتم من کوچک بودم گفته با برادرت، تنها نرو. کتابخانه هم می خواهی بروی با برادر بزرگترت، با برادرت برو. ایشان آن سال های اوایل تحصیل طلبگی را مراقبت می کرد و حتی خودش در ادبیات بسیار قوی بود. اصلاً ما در آن حوزه سالهای 40 استاد ادیب نداشتیم و ادبیات بسیار ضعیف بود. ایشان برای این کار به من توصیه می کرد که تو حالا که داری اینجا می خوانی آن ادبیاتت را هم بیا اینجا برای ما بخوان. روزی یک چند ساعت بیا این درسها را برای من بخوان، معنا کن. روزی فلان درس را بخوان، این جوری بکن. روزی چه قدر قرآن بخوان. هفته ای دو بار حرم برو؛ یک بارش شب جمعه یا ظهر جمعه باشد. این را یادم هست. فلان کتاب احیاء را هفته ای یک دفعه برای من بخوان و معنا بکن. خب علتش هم این بود که ایشان مطلب می فرمود و ما هم بچه بودیم بازی گوش بودیم، سنی نداشتم آن موقع، شاید اوایل بلوغم بود. آن موقع طغیانم بود. خیلی تیز بودیم. اینها یادم هست. مادرم پرسید آقا ناراحت است که حرفش را گوش نکردی. گفتم بابا، آقا هر روزی فرمایشی دارد. من هم که چیزی ندارم که اینها را جایی حکاکی کنم یادم نرود. برای ما بنویسد تا ما بفهمیم چی کار کنیم. ایشان نوشته برنامه هفتگی به آسانی ان شاءالله تعالی. بعد یکی یکی برای ما نوشته درس را چه جوری بخوان، روزی چند تا درس بیشتر نخوان، این قدر بخوان. این هم این جوری مطالعه اش کن، بعد بیا به من پس بده. حالا من خودم یادم نیست دیگر چیست. نشان شما دادم. ایشان ماشاءالله همه حافظه های ماها را ایشان برده بود. من هم بچه بودم حافظه ام خیلی قوی بود. منتهی حالا نمی دانم چه طور شد که ایشان هفتاد سال پیش را دقیقاً یادش بود که آن آقا آمدند، شما دو نفر آمدید چه صحبت کردید. هفتاد سال پیش علامه طباطبایی با آقای خویی تو مجلس یک بحث کردند یادش هست بحثش چی است و در چه موردی بود. آن چی گفت، این چی گفت هم یادش بود. ما هم مثلاً اگر آقا ده دقیقه پیش یک مطلبی را به من فرموده بود، دم در خانه می آمدم شاید یادم می رفت. دو تا تلفن دیگر رویش می آمد آنها پاک می شد.

س) در مورد تواضع و فروتنی ایشان بفرمایید.
ج) بعضی از آقایان را آمدند و بعد رفتند و بعد که فوت کرد،  گفت خدا بیامرزدش ایشان در کاظمین مباحثه منظومه ما شرکت می-کرد. این را خودش یادش بود. من بچه بودم، پسر مرحوم آشیخ عباس قمی، آقای محدث زاده، حاج آقا علی محدث زاده بالای منبر بود. آقا هر وقت مجلسی می رفت، بی سر و صدا و تا کسی بلند نشده، متوجه نشده سریع می رفت یک گوشه ای می نشست. تو مجلس بر خلاف دیگران این جوری بود که خصیصه اش این بود. او تا آمد نشست، آن آقا دید، گفت عجب من فکر می کردم قم جای علم است، جای پرورش علم است، پرورش عالم است، فلان و این حرفها. عجیب است که ایشان... می دانید توی مجلستان کی آمد؟ چی آمد؟ ایشان این طوری بود. بنا کرد به تعریف کردن از ایشان که در نجف که بود این طوری بود حالا اینجا...

س) ویژگی خاص تدریس ایشان چه بود؟
ج) (آقای محدث زاده) گفت من کفایه را پیش ایشان در نجف خوانده بودم و زیر سی سالگی از فضلای اساتید سطوح بالای حوزه نجف بوده است. این درس نجفش بوده است. قم که می آید شروع می کند درس دادن و الان بعضی از مراجع شاگردشان بودند آن موقع ولی گفتند ما به علت این که درسشان سنگین بود، ترک کردیم. نمی فهمیدیم. چون متوجه نمی شدیم نه اینکه چون متوجه می شدیم درس را ترک کردیم. دیگری آقای آسید جلال آشتیانی با یک واسطه برای ما نقل کرد که من همان اوایل که ایشان قم آمده بود، تو درس آقای بروجردی آن موقعیت علمیش را متوجه شده بودند، فکر کردیم از ایشان تقاضا کنیم که مطالب استادشان را برای ما بگویند. مطالب مرحوم کمپانی را اغلب تو حوزه نمی فهمیدند و نمی فهمند. از ایشان تقاضا کنیم که درس ایشان، مطالب ایشان را برای ما بگوید. دیدیم که ایشان آمد و درس شروع کرد. اصلاً به مطلب استاد اشاره می کند. بعد شروع می کند نقل کردن. می گفت من دو سه ماه آمدم دیدم اشکال درس آمدن من دو تا مشکل ایجاد کرده است، یکی درس استاد را نمی فهمیدم که خب مطلب درس آقای کمپانی را نمی فهمیدم. ایشان بدون توضیح شروع می کرد نقد آن مطلب، نقدش هم از خودش مشکل تر بود. خود مطلب را متوجه نشدیم. ایشان معتقد بود که اینها را باید فارغ التحصیل باشد درس بیاید و لذا درس ایشان را کسی طاقت نداشت. مثل درس خود مرحوم کمپانی شاید به عدد یک اتاق پر نمی شده است. اخص خواص می توانستند درک کنند. ایشان هم از همان موقع شروع کرده، درس خارج و درس دیگران می رفته است. ولی یکیش برای احترام بوده است. اولش هم برای این بوده است که وقتی که گفتند قم آمدند، گفتم مگر شما به تحصیل در قم نیاز داشتید؟ فرمودند نه، ولی آدم باید به کاری مشغول باشد دیگر. خب تازه آمده بوده است غریب بوده است، کسی را نمی شناخته است دیگر. درس آن آقا می رفته، آن درس را می نوشته است و جواب خودش را هم زیرش می نوشته است، نظر خودش را زیر درسش می نوشته است. این بوده است.

س) آیا هیچ گاه به تدریس دروس عرفانی هم اشتغال داشتند؟
ج) درس عرفانی را هم ایشان برای کسی اصلاً معتقد نبود و مثلاً خودش را هم از این جهت خیلی مبرّا می دانست. می فرمود من آمدم قم نمی خواستم به کسی بگویم من پیش آن آقا بودم. نمی دانم کی به این کار من را معروف کرد. چرا، اوایل این آقای خمینی، ایشان هی از آن آقا از من سوال می کرد. اوایل یک خرده تعجب کردم، بعد یک خرده ای تحمل کردم دیدم نه، اهل است. خود ایشان هم اهل است. گفتم یعنی ایشان هم طی کرده بود؟ اربعینی طی کرده بود؟ گفت بله، بله. اولین کسی که یک خرده سؤال کرد ایشان بود. گفت نمی دانم کی ما را اینجا معروف کرد.

س) نحوه ارتباط ایشان با شاگردانشان چگونه بود؟
ج) با شاگردانشان هم معمولاً تو درس با تک تک ارتباط داشتند. ارتباطشان هم دو گونه بود؛ یکی ارتباط گویا بود. از ایشان می پرسید، احوالشان را می پرسید. یکی از اقوامشان مریض بود دیگر سالها از ایشان می پرسید. مدتها از او می پرسید. دیگر ولش نمی کرد. حتی بعضی از این، این اواخر بعضی این طور بودند که یک دفعه با ماشینش ایشان را رسانده بود هر دفعه می آمد سلام بکند، می گفت والده حالشان چه طور است؟ ما اصلاً یادمان نیست مادرش کی بوده. ولی ایشان کسالت قلب داشته، به ایشان گفته التماس دعا. این هر دفعه ما را می دیده، ماشاءالله حافظه اش هم خوب بود و دقیقاً هر کسی را به همان چیز رابطه برقرار می کرد. غیر از این که خود ایشان هم رابطه ناگفتنی با استادش داشته، با شاگردانش هم برقرار می کرده است. شاگردها از چیزی ناراحت بودند، مشکلی برایشان پیش آمده بود، سؤالی توی ذهنشان بود، اینها را معمولاً ناگفته به ایشان می گفت؛ یا مستقیم یا خیلی کم می شد اغلب در ذکر داستان جواب آنها را می داد، تذکر می داد، مطلب را حل می کرد.

 

س) درباره کم گویی و سکوت ایشان توضیح بفرمایید.
اما این کم گویی و مختصرگویی ایشان را که سؤال کرده بودید، نمی دانم ایشان از کجا این را دارد. ولی یک نامه ای را پیدا کردم که مال حدود شهریور 1320 یا 21 است. یعنی مال بعد از شهریور 20 یا 21 است که مرحوم شهید دستغیب از ایشان بزرگتر است، برایش از شیراز به نجف نامه می نویسد. اگر 21 باشد ایشان بیست و شش ساله بوده است. تقاضای دستوری، برنامه ای می کند و خیلی احترام شدیدی از ایشان می کند. شهید دستغیب این کوتاه گویی و موجزگویی را سه مرتبه توی آن نامه ازش می نالد. التماس می کند. این مطالب را بسیار موجز و "کما هو دعوکم الشریف". معلوم می شود آن در سنه 20 یا 21 شمسی دارد به آقا می گوید که این روش شما بوده است حالا چه قدر با هم ارتباط داشتند، این قدر این جمله مختصر است که من نتوانستم از آن چیزی به دست بیاورم. "کما هو دعوکم الشریف". و هی التماس می کند، اصرار می کند و بعد هم خیلی عجیب است از آقا بزرگتر است. چه می دانم همه این نامه-هایش را آقا از بین برد و الا ما برای روان شناسی و سبک شناسی گذاشته بودیم. همه حرکاتش و اینها و اینها سازمان دهی می شد، نوت برداری می شد، یادداشت برداری می شد، زمان بندی می شد، می فهمیدیم سیر فکریش تا کجاها رسیده است. چون نامه های پدرش بود. این ها همین جور بود و نامه های علمای بزرگ هم پیشش بود. این نامه هست ولی این نامه ای که از آقای دستغیب است تاریخ ندارد، ولی می گوید که الان شیراز قحطی شده و مرگ و اینها. معلوم است زمان ناصرالدین شاه که نبوده است، همین زمان جنگ جهانی دوم است که حمله کردند مردم زیاد می میرند و می ترسند. عجیب است آقای قاضی هم زنده بوده است. من نگران این هستم که در اینجا مبادا قائله ای اتفاق بیفتد، نتوانیم دو مرتبه خدمت شما برسیم. خیلی برایم... کسی که خودش پیش نماز شیراز است به یک بچه بیست و پنج ساله بگوید که... و خیلی مهم است و یکی دیگر این که آقا کجاست؟ نجف است، حرم حضرت امیر است. استادش آقای قاضی هم هست. این حرف برای چیست؟ خیلی برایم... من آن را دارم. آن را مثلاً پیش ما مانده. لذا این روش، روشی بوده است که ایشان از اول هم داشته، موجزگویی است. مثل خود ابن سینا هم اگر ببینید. لذا خود ایشان ابن سینایی فکر می کرد بر خلاف نظر این دوست محترممان ایشان به اسفار خیلی علاقه نداشت. به روش ابن سینایی و اشاراتی علاقه داشت که دانه دانه مدلل، مبرهن، همه اینها بود. و می گفت که حالا سر قضیه آقای کمپانی بیاید آن مطلب را بیان می کنم که ایشان هم همین عمل را کرده بود با ... فلسفه اینها و همه را مستدل و مبرهن. آن جور خوشش می آمد. می گفت فلسفه یعنی این و الا آن ذوقیات را کسی بخواهد آن جا بیاورد، آن جایش اینجا نیست.
 

س) طرز برخورد ایشان در بروز کرامات چگونه بود؟
ج) من ایشان را در کلامش این را می دیدم که ایشان می گوید تغییر دادن قضا و قدر... حتی مرحوم نخودکی اواخر معتقد شد که به ما چه ربطی دارد تغییر بدهیم. او اعمال می کرد و افشا می کرد. آقا افشا نمی کرد. هیچ کرامتی را نشد ظاهر بکند و به خودش منتصب بکند. هیچ و هیچ هم حاضر نشد. هر تصرفی هم می کرد هر دعایی. بیشتر به دعا بود، بیشتر اینها مستجاب بود. تا انجام می داد به او می گفت که شما آب زمزم و تربتی تهیه کنید، همه اش فلش بود، منصرفش می کرد. آب زمزم تهیه کنید دو تا قطره صبح، دو تا قطره شب بخورید، خوب می شوید. حالا بعضی هایشان اصلاً نگرفته خوب شده بودند. بعد برای کسان دیگر آب زمزم خوب نشده بودند آمده بودند. اینها زیاد اتفاق می افتاد ولی ایشان حاضر نبود یک ذره ای این مسائل را به خودش نسبت بدهد. همه اش آنجا یک چیزهایی برای انحراف اذهان عمومی از خود یا به اهل بیت یا به خدا می گذاشت. هیچی چیزی نداشت. لذا عملاً هم همین طور بود.


س) سیره اخلاقی ایشان در بیرون از منزل چگونه بود؟
ج) اما سیره اخلاقی ایشان در بیرون از منزل، این که داخل منزل بود. بیرون از منزل هم ببینید ایشان دقیقاً تمام پا؟؟؟ ها و نشان-های خودش را می کند. هرچه معروف تر شد هم عمامه اش کوچکتر شد هم ریشش کوتاه تر شد. این قدر کوتاه شد من گفتم حاج آقا اجازه بدهید ماشین کنیم دیگر. اقلاً یک دست می شود. گفت بله. آن وقت این یک کاری که داشت در هر مجلسی هر که وارد می شود معمولاً روش این است که یک جوری بکند که دیگران متوجه بشوند کسی آمده است. ایشان دقیقاً جوری برعکس می کرد کسی متوجه نشود. چه طور؟ ایشان وقتی وارد مسجد می شد می خواست توی محراب برود چنان با سرعت از در خود مسجد عبور می کرد و خودش را به محراب می رساند. قبل از اینکه آنها بلند شوند به محراب رسیده بود اغلب تا توان داشت کارش این بود که نمی گذاشت اینها را حتی برای تواضع از جایشان بلند شوند. از جلویشان رد می شد اینها پاشوند. همان اندازه هم راضی نبود. از نظر ظاهری هم با وقار و خیلی در این مسائل مقید بود. نه پشت سر نگاه کند نه این طرف و آن طرف نگاه کند. خیلی با وقار حرکت می کرد. ولی خیلی افتادگی داشت. این دو تا را با هم جور می کرد. من به شما عرض کنم این قدر نشان ها را کنده بود که بعد یکی از آقایانی که آمده بود دیده بود گفته بود چرا مردم به دنبال بهلول راه افتادند؟ وقتی به او گفتند، آن بقال محل به او گفته بود بهلول کی است؟ گفته بود همین که... گفته بوده است این آقای بهجت است؟ راست می گویی؟ این آقای بهجت است؟ می گفت این بنا کرد از همه آنها سریع تر دویدن. آدم محترمی بود. بعد از این که رفت و برگشت آمد اینجا یک ربع دیگر آقا تا در منزلش مردم می رفتند. از منزل پیاده می رفت. گفت که، برگشت به من گفت که عجب هیچ باور نمی کردم خوب شد گفتی ها. اصلاً بهش نمی آید آقای بهجت باشد. اصلاً بهش نمی آید آقای بهجت باشد. یعنی این قدر بی تعین، بی تکلف بود که اصلاً بیننده احساس غربت نمی کرد. فکر می کرد یک آدم معمولی است، بسیار معمولی است. حالا نه بیننده، حالا من خیلی دارم در این مطالب که علمای بزرگ هم تو این به شبهه افتاده بودند که ایشان حتی از نظر علمی چیزی بارش نیست. اهل تشخیص، آنها که اهل تشخیص بودند. این خودش یک داستان دارد.

 

س) درباره تواضع و فروتنی ایشان در برخورد با شاگردان بفرمایید.
ج) اما تواضع و فروتنیش حالا این جوری بود شاگرد خود ایشان رساله داشت چنان به او احترام می کرد که انگار این شاگرد او بوده است. من این را نمی دانستم. یک سفری در مشهد بودیم یک آقایی را تعریف کرد رفتم پیشش یک کسی سؤالی کرد دیدم یک سوال خیلی پیش پا افتاده مثل این آقایان چیز جواب می دهد. آیه قرآنی بود من گفتم احتمال نمی دهید یک معنایی یک خرده عمیق تر داشته باشد؟ این باشد؟ گفت بله. این مطلب بسیار خوبی است. من حالا تو ذهنم بود. یک مطلب بسیار خوبی است. محی الدین در فلان جا این مطلب را گفته. ببین خب مشهد بود و آنها با این مطالب ایشان مخالف بودند. حاج آقا هم تعریف این آقا را به من کرده بود که اهل ذوق است اهل فلان است ما سفری که از نجف به کربلا پیاده می رفتیم ایشان هم بود. با رفقایش مشاعره می کرد. به جای یک شعر یک غزل می خواند. این قدر قوی بود. ولی از آنها پرسیدم. (گفتند) آقا دائماً در راه ساکت بود. یا در ذکر بود یا در سکوت بود. با کسی حرف نمی زد. آنها درباره این می گفتند ایشان درباره آنها. از آن آقا پرسیدم، بعد گفت فلان آقا شنیدم در قم رساله داده است؟ مال سال 52 است یا 51. گفتم بله سالهاست. گفت از پدرت خجالت نکشید؟ گفتم پدر من برای چی؟ گفت آخر این سال های سال شاگرد آقایت بود. اگر معلوماتی داشته باشد از آقایت گرفته است. عجب. گفت نمی دانستی؟ اصلاً احتمال نمی دادم. گفت چرا؟ گفتم آقا این جور احترامی که به این می کند من فکر کردم برعکس است. رو کرد به آنهای دیگرش گفت ببینید این پسر آقای بهجت است. این هم نمی دانسته فلان کس شاگرد بابایش هست. به بچه اش هم نگفته است.
 

س) درباره حلم و صبر و کظم غیظ ایشان بفرمایید.
ج) اما ویژگی هایش زیاد است. من بخواهم آنها را ذکرکنم شما حلم و صبر را از من مثلاً پرسیدید. ایشان واقعاً در جایی که ظلم به او می کردند، یا تعدی می کردند، یا بسیار گستاخانه مثلاً به ایشان چیزی می کردند لعن نمی کرد. خیلی ناراحت می شد، می گفت به خدا پناه می برم. به خدا پناه می برم. حاضر نبود که مطلب را برگرداند.
 

س) برخورد ایشان در مواردی که به ایشان تعرض یا گستاخی می شد چگونه بود؟
ج) زیاد پیش می آمد. فقط یک کمی می گفت اگر آنها شکایت می کردند و اینها، می سپرد از او تعهد بگیرند دیگر با کسی این کار را نکند. حتی می آمدند می گفتند آقا ما یک غیبتی از شما کردیم شما راضی هستید؟ (می فرمودند) به شرطی که توبه کنید از غیبت، با احدی این چنین نکنید. الان توبه کنید که غیبت احدی را نکنید. مال من نه، مشکلی ندارد ولی مال دیگران... و در گفتار ایشان که خب معلوم بود یا "من" نداشت و "تو" هم نداشت. خیلی رعایت می کرد و در مقام تذکر به نحو احسنش کارش این بود که آن چه را که می خواست تذکر بدهد یا بیان کند، بیشتر به صورت داستان می گفت یا مثل می گفت. کمتر تصریح می کرد. شبیهی دارد که مثلاً آن وضو درست نمی گرفت. حسنین علیهم السلام وضو گرفتند، به این گفتند، دعوا کردند الکی پیش این که وضوی من درست است، او گفت وضوی من درست است. بعد به آن نشان دادند. آن گفت نه، مال هر دو درست است، مال من نادرست بود. شبیه این را با یک مثالی بیان می کرد. حالا چه جوری این مثالها را در می آورد ما مانده بودیم.
 

س) آیا خاطراتی به ذهن دارید که اوج یقین وتوکل و طمانینه ایشان در مخاطرات را نشان دهد؟
ج) اما درباره توکل ایشان، خیلی عجیب بود. بارها بر ما گذشت که ایشان هیچ برای زن و بچه نداشت تو خانه. هیچی. نه برنجی بود نه عدسی. هیچی. هیچ چیزی برای پختن تو منزل نبود وجود نداشت و هیچ پولی هم برای تهیه اینها نبود. هیچ پولی هم توی منزل ولو امانت هم نبود که بشود از او قرض کرد. ایشان با کمال، انگار همه چیز هست و هیچ کمبود نداریم، یادم هست ایام تعطیل بود مشغول مطالعه اش بود، همین جامع المسائلش را در حال تدوین بود. هیچ، اصلاً انگار تمام. ساعت بین ده و نیم و یازده مادرم به من پیغام می داد که به آقا بگو، شاید همان ایامی که داشتم به ایشان درس تحویل می دادم، سال 40 و خرده ای بود. نه وجوهات استفاده می کرد نه اموال خودش را به او می دادند، اموال خودش را بالا کشیده بودند، رعیت ها خورده بودند. می خوردند نمی دادند. حتی آن کسی را هم که ایشان امین گذاشته بود او هم می خورد. او هم به مادرم نمی گفت آن یارو خورده، نداده است. گفت که به آقا بگویید که ناهار هیچ نداریم. گفتم حاج آقا برای نهار ظهر هیچ نداریم. یک دفعه گفتم. (گفت) هان؟ چون مشغول فکر است، از فکرش در می آمد. گفتند می آیند برای ظهر ما هیچی نداریم. نه سیب زمینی داریم بپزیم بخوریم. نه نان داریم. هیچی. گفت خدا کریم است. این جوابش بود. تو فکرش فرو می رفت. ظهر که می رفت وضو بگیرد برای نماز برود، گفت برو از فلان بقال دو تا تک تومانی، دو تا ده ریال بگیر، بیست ریال قرض کن. می رفتم از این یارو قرض می کردیم. یک تومانش را نان می خریدیم می آوردیم و تا مدتها کارش همین بود. که آن یارو می گفت یک دفعه پنجاه تومان، صد تومان بگیرید. این توکلش بود. که هیچ انگار که همه چیز تأمین است.
حالا شاید هم یک همچین چیزهایی را از آقای قاضی تعریف کرده باشند. یا قبل از غروب می فرستاد برو همین کار را بکن. قم بمباران شده بود همه فرار کرده بودند، همه رفتند. آقایان رفتند پیش نمازها فرار کردند رفتند. همسایه ها اغلب رفتند. کوچه دیگر خالی شده بود. خلوت. ماند، ماند. بقالها رفتند، نانوایی ها دیگر رسیدند به تعطیل دیگر آذوقه تهیه کردن دیگر توی شهر مشکل بود. آن وقت ما به مشهد رفتیم. هیچ، انگار که اصلاً بمبارانی نیست. دائماً نگران می شد، خدا رحم کند به مردم، خدا دعا می کرد فلان می-کرد. ولی خودش مانده بود. عجله ای برای رفتن نداشت.


س) در باره روحیۀ ثبات قدم و جزم ایشان آن گونه که هم از جوانی به مقامات علمی و معنوی رسیدند، توضیح بفرمایید.
ج) احساس می کنم ببینید آن موقع که جوان بوده است آنجا آن آقا می گوید بیست تا مقام فوق العاده خدا به ایشان داده که کسی نفهمیده است. خب. او به زحمت درآورده است. ایشان که آمده این همه ریاضت کشیده، این همه کار کرده است. عبادتش نصف شبانه روزش را گرفته است. نصفه شبانه روزش که همه بیداریش را گرفته است. یعنی اصلاً از آنجا تا اینجا می آمد می خواست برود آن کتاب را از آنجا بردارد تا اینجا می آمد هم تازه داشت یک ذکری می گفت یا فکری داشت. اصلاً ما تو ایشان خالی نداشتیم. آن وقت حالا تو این احوال یک همچین شخصی یقیناً یک چیزی گیرش آمده است دیگر. ولی آقای قوچانی نبود که از ایشان بپرسد چه چیزی گیرتان آمده است.  او که نبوده است. او که اینجور بوده است. ضعیف بوده است. زیاد مریض می شده است. کسی نبوده است به او غذای درستی بدهد. کسی نبوده است که کارهای او را بکند. خودش هم، تو عمرش تو خانه ما نبود که بگوید امروز ناهار برای من یک غذایی درست کنید. مگر این که دلش شدید درد می کرد مثلاً می گفت من چیزی نمی خورم یک فرنی اگر باشد مثلاً چیز نرمی باشد. این آخرین درخواستش بود. سر ظهر که می آمد آرزو داشتند تو خانه که بگویند که مثلاً امروز برای من قیمه درست کنید. ولی سر ظهر که می آمد حالا بله من چیزی میل ندارم بخورم. یک نیمرویی یا اشکنه ای باشد. این آخرین تقاضایش بود. آن وقت چه می توانیم در بیاوریم؟ چی بگوییم؟ من شروع کردم یک چیزهای کوچولو کوچولو خصیصه هایی که دانه دانه یادم می آمد، نوشتم. شد چهار پنج صفحه A4.
لذا خیلی معتقد هستم نه برای شما آنجا می فرمایید، برای حوزه ما (مهم است). یک دهم از ابعاد کارهای آقا را هیچ کس نمی داند. یک جوری هم فوت کرد که کسی نبود بگوید.
 

س) دلیل جذب مردم به ایشان چه بود؟
ج) یکی از سؤال هایتان این بود که مردم چه طور مجذوب مطالب ایشان می شدند عامل جذب آنها چی بود؟ من فکر می کنم که شاید این را از آن آقا بهتر باشد نقل کنم. یکی از علمای مشهد یک روزی بعد از چندین سال به من فرمودند که من خیلی مانده بودم که این مردمی که این جور دور آقای بهجت هجوم می آورند، با این که آقای بهجت رفتاراً و عملاً نیست که دانه دانه اینها را بنشیند و تحویل بگیرد شما خدمت ما مشرف شدید. خدا به شما این توفیق را داد که به خدمت ما برسید. یا مثلاً خدا توفیق شما را بیشتر بکند یا این که تحویل بگیرد، احوالپرسی بکند. خب الحمدلله شما به این مقام مشرف شدید، آقا از این کارها که نمی کرد و مردم دار این چنینی نبود که دانه دانه اینها را بنشیند. و این قدر مردم سر و دست سر ایشان می شکنند. اینها همان سالهای 70 در مشهد سر ایشان سر و دست می شکنند. عاملش چیست؟ می گفت چند سال من در این فکر بودم که عامل این چیست و معمولاً هم افراد جوان هستند، نه افراد سالخورده مثلاً چیز، افراد جوان تحصیلکرده از آقای بهجت چی می فهمند؟ چی می خواهند دنبال ایشان را گرفتند؟ اعلمیت ایشان را می دانند که اینها اهل تشخیص اعلمیت نیستند. مرجعیت ایشان؟ خب همه مرجع هستند چرا با دیگران این کار را نمی کنند؟ این، این هجوم این چنینی به ایشان چیست؟ گذشت در یک برخوردی با یک عده ای که در روبروی پارک مشهد توی آن جنگلها نشسته بودند، داشتند گیتار می نواختند و با همدیگر می خواندند. اینها را به منزل دعوت کردم. زیرزمین منزل از ایشان پذیرایی کردم. یک خرده با ایشان صحبت کردم. دیدم اینها از روحانیت تقوا می خواهند. عملاً آن چه که از آنها می خواهند، زهد می-خواهند، تقوا می خواهند، پرهیزکاری می خواهند. و این اعمال تصنعی را هم آنها خوب تشخیص می دهند، خود مردم زود متوجه می-شوند که کی آن چیز ملکه اش است و کی دارد، کی ندارد. آن سرّ درونشان از چه نوع برخوردهایی ذاتاً متوجه می شوند که این خاکی هست، نیست، چه جور است و آقا هم که خب قهراً بزرگان این را مجسمه تقوا می دانستند. طوری بود که دیگر بزرگان درباره ایشان معترف بودند. حتی در دشمنان ایشان هم در مشهد داشتند ایشان که چرا شما پیش آن علمای بزرگ درس خواندید؟ آنها، "الناس اعداء ما جهلوا". معمولاً آنها چون مقامات بزرگان را درک نمی کنند معمولاً جاهلند. جاهل هم معمولاً مراتبی دارد و عداوتش مراتبی دارد. به اندازه جهلش عداوتش هست. حالا ممکن است خیلی ها در فقه و اصول بزرگانی باشند ولی در آن زمینه ها جاهل محض باشند. هیچی فقط فقه و اصول می داند، مسئله دان است. هی یک مقداری عمل می کند. امام زمان را حاضر می داند، بر تمام اعمالش ناظر می داند، بر تمام گفتارش، می داند که او الان قائم است، می داند که او الان "عین الله الناظره" است "اذنه الله الواعیه" است. اینها را می داند و ملتزم به آن است، ملتزم است به این که این حرفی را که الان می زنم قبل از این که بزنم حضرت می داند. قبل از این که طرف بشنود... آقا اینها را معتقد بود، یقین داشت. اصلاً بهش جزم داشت. این شکلی بود. خب آنهایی که یک همچین حالتی را بخواهند داشته باشند، حتی یکی از آن بزرگان آنها گفته بود که ما نمی دانیم با ایشان چی کار کنیم. نمی توانیم مخالفت بکنیم، از ما مقیدتر است، از ما متعبدتر است، از ما زاهدتر است. حکم به تکفیرش بکنیم. حکم به تفسیقش بکنیم. بگوییم این هم از آنهاست که مثلاً قائل به وحدت واجب الوجود است! یا به هر چیزی معتقد است، بخواهیم به ایشان نسبت بدهیم، نمی توانیم. هم از ما در عباداتش، در زیاراتش، در اینها. اینها می آیند ده دقیقه تو حرم می ماندند، فوقش بیست دقیقه می ماندند، نیم ساعت می ماندند، می-رفتند. ایشان دو ساعت هر روز تو حرم ایستاده، این جور عبادات اصلاً دشمن تویش می ماند. نمی توانست نقطه ضعفی برایش بگذارد. خب در مقام علمی هم که ایشان کم نبود. لذا حریم می گرفتند، ساکت می شدند. آن آقا می گفت من احساس کردم که اینها از روحانی این را می خواهند و این را احساس کردند که تفوق طلبی ندارد. اصلاً تفوقی، اصلاً برید که من هم هستم، کی هستم، خاکی هست. خب تقوا و خلوص و زهد و کم گوییش و شهوت کلام نداشتنش را. در کلامش ضمیرهایی به خودش برگرده نبود، الا ضمیر عبودیت، ضمیر بندگی، ضمیر ضعف، ضمیر نقصان، ضمیر این که من بر شما کمالات دارم نه. چنین چیزی نبود. او می گفت من آرام گرفتم. این سوال من را آنجا توانستم جوابش را بگیرم. یکی از علما است در مشهد درس خارج می دهد.

س) برخورد ایشان با افراد مختلف و احیاناً گناهکار چگونه بود؟
ج) افرادی هم که با ایشان می آمدند اگر گناه کار بودند ایشان اصرار داشت که اقرار نکنند، پیش بنده او اقرار به گناه نکنند. او را پیش خدا توبه کنند. عزمشان را جزم کنند توبه کنند، جبران کنند. این بود. یا حتی خب گناه ها تفاوت داشت، افراد هم متفاوت بودند. گاهی به اینجا این قدر می رسید که به آن دلسوزتر می شد. این مثلاً یارو بارها فلان گناه را برای من اقرار کرده بود، بعد رفته بود پیش آقا مثلاً می خواسته اقرار کند، گفته بود لزومی ندارد و به احدی هم نگویید. مثلاً فرض کنید اینها. دو مرتبه فردایی می آمد مطلبی راجع به آن چیز روز قبل داشت، خیلی با چیزتر سعی می کرد حرفش را گوش کند. تو این همه مراجعه کننده اویی که گناه کرده بود و پشیمان شده بود آن را بیشتر تحویل می گرفت. که بعضی ها یک خرده این برایشان... چی شد، چرا مثلاً این...؟ گفتم آخر نمی دانید آن یک عملی را انجام داده که بیشتر نیاز دارد. ما نمی خواستیم فاش کنیم ولی خب ظاهر آن هم طوری نبود که مستحق این باشد آقا بیشتر به او دلسوزی کند. این می گفت من فلان کار را داشتم تو تمام آنها که آقا آقا می کردند حرف آن را گوش کرد و بعد رفت؟ یا به آقا یک چیزی گفت و رفت؟ این بود.

س) آیا مطلبی یا برخوردی نسبت به گناه نکردن و یا افراد گناه کار داشتند؟
ج) گاهی خودشان می آمدند می گفتند که یکی شان نماز نمی خواند، مثلاً تارک الصلاه بود و روزه نمی گرفته است، چی نمی کرده است. می گفت من با دوست های دیگرم آمده بودیم قم بگردیم، آمده بودیم پیش... آن دوستش هم یکی از این مداح های چیز هم هست. آن هم برای همین ترکش کرده بود.  گفته بود که من آمدم قاطی این بچه ها، بچه ها گفتند پیش آقای بهجت برویم. من گاهی پشت در می شنیدم بعضی ها که در خانه را می زدند، آنها مثلاً می گفت تو عقب برو، تو جلو بیا. وای وای من الان نمی توانم جلو بایستم! الان آقا همه را می داند. مثلاً این جوری بود. اینها را من حس می کردم که بعضی ها با این اعتقاد بودند. همین جوان ها ها که حتی یادم هست پشت در مثلاً آن مال آن را می شمرد که تو فلان کار را کردی، ایشان ممکن است به ما هم گیر بدهد. تو این طرف بایست اگر در را باز کرد... فکر می کردند مثلاً آقا در را باز می کند. چیزهای لطیفی بود اگر آدم میکروفون داشت اینها را ضبط می کرد خیلی مطالب عجیبی بود. ولی این آقا مثلاً فرض کنید که گفته بود که من با دوست هایم که رفتم تو مسجد نشستم، اصلاً مقید به غسلی و نماز و روزه و اصلاً اینها نبودم. چرندیات هم می گفتم. می گفت آقا وقتی نگاه کرد. معمولاً یک نگاهی به همه اول و بعد تک تک افراد هم می کرد. همین نگاهی که به من کرد سر تا پایم آتش گرفت. گفتم آقا غلط کردم. این دوستش من دیگر ندیده بودمش، این دوستش می گفت که من باهاش تارک شده بودم برای این که ایشان دیگر به هیچی مقید نبود. شنیدم که او دارد نمازهای نوافلش را که می-خواند هیچی، تمام نمازهای قضایش را می خواند، روزه هایش را می گیرد و اصلاً سیستمش... رفتم از او پرسیدم، نمی دانستم. او به من گفت که بله من این طور شدم. این جور بود. گاهی هم به بعضی ها در یک مثالی تذکر می داد که فقط خودش متوجه می شد این دارد این داستان خودش را می گوید. بقیه شاید متوجه نبودند که این داستان چه سنخیتی دارد، چه مطلبی دارد. اینها زیاد اتفاق می افتاد که بعضی ها با یک ذهنیتی بودند یا با یک چیزی بودند، حاج آقا می خواست به ایشان یک مطلبی را برساند. دیگران این را نمی-فهمیدند.

س) در مورد حسن ظن ایشان نسبت به افراد مختلف توضیح بفرمایید.
ج) اما در مورد حسن ظن ایشان معمولاً حسن ظن داشت ولی به هیچ کسی اعتماد نمی کرد. با این که حسن ظن داشت اعتمادش خیلی کم بود. حتی بعد از آقای اراکی گفتند که فلان آقا برای اداره دفتر مناسب است. ایشان جوابی نمی داد. خیلی زیاد اصرار کردند. جوابی نمی داد. گفتند ایشان مورد اعتماد آقای اراکی، حضرت آقای خمینی اینها همه بودند. گفت حالا که آنها نیستند از آنها بپرسیم. بعد یک عده ای آمدند گفتند که آقا مبادا به ایشان اعتماد کنید، ایشان این صفت را دارد. گفت حالا خوب است آن صفتی را که آنها نفی می کردند، این یک چیزی شد. بعد دو مرتبه آمدند گفتند که آقا مواظب باشید ایشان دافعه شان بیشتر از جاذبه شان است. بعد یک آقای دیگری را صدا کرد گفت آقا اختیار با شما است. شما اگر می خواهید، آن آقا را که واسطه بود به او گفت و هیچ اختیاری به آن طرف نداد. بعدها دیدیم سرّش چی بود. شاید ما آن موقع مخالف بودیم، نمی دانستیم. بعدها دیدیم حق با ایشان بود. این حسن ظن داشت، اظهار نمی کرد، چیز نمی کرد ولی در اعتمادش مثل این که یک چیز دیگری داشت. من شاید تجربتاً متوجه شدم هر کسی را که اصرار کردم که آقا مثلاً فرض کنید که ایشان را این کار را به ایشان بدهیم، بعداً خودم پشیمان شدم و ایشان کراهت داشت، خودم پشیمان شدم. اولش متوجه نبودم فکر می کردم که حق با من است، اصلاً صد درصد حق با من است. بعد متوجه  شدم که صد درصد حق با ایشان است. افرادی چند تا را سراغ دارم که این.
 

س) سخن و برخورد ایشان در جزع و فزع دیگران در مشکلاتشان چه بود؟
ج) همیشه هر کسی درباره هر کسی صحبت می کرد، ایشان شاید غیبت حاضر نبود بشنود. بلافاصله آن مسائل را توجیه می کرد، با یک وجه دیگری آن مطلب را بیان می کرد. شاید این جوری باشد، شاید آن جوری باشد که از غیبت بیرونش بیارود. این بود. اما درباره جزع و فزع دیگران را کمتر می توانست تحمل کند. بعضی ها را دیدیم اصلاً محل نمی گذارد. خیلی جزع و فزع زیادی دارند تحمل نمی کرد و حتی برخوردشان این طوری بود که اصلاً نشنیده گرفته است. این برای ما خیلی مشکل بود. انگار که اصلاً نشنیده، نگفته است. بعد که می رفتیم یک خرده جلوتر و یک خرده چیز می کردیم، بعدها چند سال بعد برای ما معلوم می شد که تمام جزع و فزع او دروغ بوده است. مثلاً یک نفری می آمد می گفت که من دویست هزار تومان گیر کردم، انبارم را برده اند، اوضاع این طور شده و چی و چی. این قدر جزع و فزع می کرد آقا دو هزار تومان به او می داد. خیلی برای ما... بعد معلوم شد که این یک راه درآمدی برای او است. دیگر این برای ما ثابت شد. چون در یک موردی یک کسی را چیز کرده بود که آن طرف آمد اجازه بپرسد که من به ایشان کمک کنم، گفت اگر علم پیدا کردی که این آقا نیاز دارد، اگر پرداختی و معلوم شد که ایشان نیاز ندارد و پرداختی، خودت بدهکار می مانی. قهراً آن رفته بود تحقیق کند دیده بود که دو نوع زندگی است. یک نوع زندگی را برای نشان دادن گذاشته، یک نوع زندگی تشریفاتی. هر دویش را دیده بود. خیلی ما تعجب کردیم با این که آن آدم اصلاً به او که نمی خورد. این یکی را دیدیم که جزع دیگران در او تأثیر نکرد. ولی یک جزعی از این نوع جزع ها خیلی دیدیم که عکس این قضیه بود. یک بار ایشان داشت حرم حضرت رضا تشریف ببرند، دید یک مردی نشسته، خانواده اش هم دارند روی زمین از درد می غلطند. دو تا بچه ها. آن مرد هم کنار دیوار ایستاده است. بچه هایش نشسته اند. بچه ها حالت افسرده ای دارند، به مادرشان نگاه می کنند.

س) درباره رعایت حقوق والدین روش ایشان چگونه بود؟
ج) اما راجع به حقوق همسایه ها و والدین و اینها اغلب به افراد تذکر می داد. مثلاً افرادی که والدینشان را از دست می دادند، یک کدامشان را از دست می دادند، اصرار داشت که شما اینها را فراموش نکنید. اینها را اغلب یاد کنید. یاد کردن اینها هم به چیزهای کوچک خدا می داند آنجا چه قدر بزرگ است. شما برایتان کوچک است ولی برای آنها خیلی بزرگ است. و هر چه را به آنها بدهید به خود شما برمی گردد. اینها را دائماً به انواع و اقسام تذکر می داد. مثلاً می گفت که بازمانده ها برای این از دست رفته است، حالا پدر است، مادر است، حالا هر چه هست قرآن را تقسیم کنید، یک جزء را به تعداد افراد و روزی یک جزء جمعاً خوانده باشد که ماهی یک ختم برای او برسد و اینها را انواع راه های برای این کار را هم می فرمود و بعد هم می فرمودند که استاد ما نقل کرد که دوستمان را، مرحوم آشیخ محمد کاظم شیرازی. دوستم از دست رفته بود. برای دوستم... از صحن حضرت امیر بیرون می آمدم، دیدم که یک کسی، آن موقع آب های نوشیدنی را با مشک و با این جور چیزها حمل می کردند، آب لوله کشی که نبوده است. می گفت که دیدم این می-گوید سبیل، سبیل. من هم چهار فلس توی جیبم بود، دادم به یاد آن دوستم. چهار پول، چهار فلس. شب این دوستم را خواب دیده بودم. حالا اولش از این قبیل نقل کرده بود که من دوستم را خواب دیدم، کنار قصری ایستاده. گفتم اینجا چه می کنی؟ گفت این قصر مال من است. (گفتم) این قصر به این بزرگی مال توست؟ گفت بله، تعجب کردی؟ گفتم بله. (گفت) این که هیچی، تمام این قصرها مال من است. (گفتم) این همه قصرها؟ گفتم تو فکر بودم که این وقتی زنده بود عاقل بود، از دنیا رفته، مثل این که عقلش را هم از دست داده است. که همه این کاخ ها مال من است. گفت تعجب کردی؟ گفتم آری. گفت حالا یک چیزی به تو بگویم بیشتر تعجب کنی. تمام این قصرها را با چهار پول به دست من آمده است. بیشتر تعجب کردم. صبح پا شدم از خواب این خواب را یادداشت کردم. فردای این در صحن می رفتم، همان مشک آب را دیدم. یادم آمد که من روز گذشته چهار پول بابت این دادم ثوابش را برای این دوستم گذاشته بودم. می گفت که با چهار پول تمام این قصرها را خریدم. خدا می داند که چیزهای کوچک آنجا چه قدر بزرگ می شود اگر درست بشود و به جا باشد. می گفت هرچه به اینها بکنید به خودتان برمی گردد. تو دنیا زنده هم هستند بکنید به خودتان برمی-گردد.
 

س) درباره رعایت حقوق همسایگان چگونه عمل می کردند؟
ج) اما به همسایه ها خیلی مقید بود هر چی برایش می آورند برای همین ها بدهد، تقسیم کند. بعضی سالها برنج سالش را از مزرعه اش می آوردند، همان را تقسیم می کرد. یک مقدار به اینها می داد، به همسایه ها می داد. اصلاً شاید یک سومش را به افراد تقسیم می کرد. برنج سال خودش را ها! یعنی اندازه سالش می دادند. همان اندازه سالش را به همسایه ها یک سومش را تقسیم می کرد. این بود و حتی بعد از مرجعیتش هم تو آن خانه قبلی که بودیم سالهای 78 ، 79 اینها یک چیزی را آورده بودند ما قرار شده بود که فردایی مثلاً برویم این کارها را بنشینیم تقسیم بکنیم. من دیگر توانایی نداشتم که این کار را بکنم. ایشان شب که من رفته بودم ساعت نه و نیم می آید برود می بیند که اینها هنوز هست. به آنها می گوید شما اینها را بریز من خودم می برم. پامی شود می رود در خانه اینها را می زند، یکی یکی، سه چهار تا در اینها را تقسیم می کند. خودش می رود از در خانه بیرون، یکی یکی درها را می زند و به آنها می دهد. یعنی این قدر به رسیدگی به همسایگان اهتمام داشت. احوالشان را بپرسد، رسیدگی کند و اینها.
 

س) آیا درباره امور عادی زندگی از قبیل خوردن، خوابیدن و... توصیه خاصی داشتند؟
ج) بله در مورد امور عادی پرسیدید که خوردن خوابیدن توصیه هایی داشتند؟ چرا خوابیدن ها را توصیه داشتند که مثلاً این جور نخوابید، به رو نخوابید شیطانی است. این جور نخوابید، آن جور نخوابید. توصیه اینها را به بچه ها از بچگی داشتند. غذا خوردن ها را توصیه داشتند که لقمه ها را کوچک بردارید زیاد بجوید. حتی شعر آن الفیه به نظرم بحرالعلوم است و "... و صغر اللقم" می فرمودند که آن طبق روایات هم هست لقمه را هم کوچک بگیرید و هم خوب بجوید. آن وقت درباره آنها توصیه داشتند. خواب را، زیاد نخوابیدن، اندازه خوابیدن. حتی توصیه می کردند که فلان عالم بزرگواری اسمش را هم می برد نمی دانم الان یاد داشته باشم الان یادم نیست کی بود، کتاب داشت مطالعه می کرد بعد نوه هایش می گرفتند آنجا خرخر می خوابیدند. عرب بود با آن زبان نحوی می پرسید چیه این همه می خوابید؟ "یکفینی مثل هذا". همان طور که نشسته بود، زانویش جلویش بود، زانویش بغلش بود، سرش را روی زانویش می گذاشت، دستش دور زانویش بود یک ربعی می خوابید بلند می شد. می گفت "یکفینی مثل هذا". همین اندازه کافی بود. یک ربع استراحتش تمام می شد. خودش هم یک همچین کارهایی می کرد. ظهر بعد از نماز که می آمد و تازه منزل هم عبادت می کرد یک مقداری، تمام که می شد، بعضی موقع ها ده دقیقه ای، یک ربعی همین نشسته استراحت می کرد. پا می شد سبک می شد. خود من همراه ایشان بودم خوابم خیلی کم بود. چون ایشان اغلب بیدار بودند. شبانه روزی زیر چهار ساعت می خوابیدند. من نمی توانستم. با این حال الان که نیستند گفتیم الان حاج آقا نیستند یک خوابی بکنیم یک هفت هشت ساعتی بخوابیم. ولی باور کنید آن موقع که ایشان بودند من سرحال تر بودم. کمتر می توانستم بخوابم ولی سرحال تر بودم.
 

س) آيا نهي از عزلت و گوشه نشيني مي كردند؟
ج) تا آن اندازه ای که ایشان برود منزوی بشود و تو جامعه نباشد و اینها نه! ایشان دقیقاً درس می داد، مطالعه می کرد، نماز می رفت، مردم را، معتقد بود که نماز صبح، فریضه جماعت صبح، یک فریضه ای است که ترک شده، متروک شده است. این را باید احیا کرد. خودش هم صبح زود مسجد می رفت. مسجد می رفت و نماز می خواند. کارهایش را انجام می داد. درسها را می داد، کارهایش را طبیعی انجام می داد. منتها طبیعت ایشان با طبیعت ما فرق داشت. ما نمازمان را بیشتر تلگراف می زنیم تا نماز باشد. چون دنیا دنیای تمدن است و هی پیشرفت می کند دیگر کم کم نمازها هم با اشاره می شود. دیگر قطعاً آنجا هر چه قدر جلو برویم چون همه اش با یک کلیک که آدم می زند آدم هزار تا مطلب می گیرد. اینکه می گفت حضرت رسول در گوش حضرت علی یک جمله ای گفت هزار باب علم بر من باز کرد که هزار باب از هر کدامش، من الان یک کلیک می زنم تمام اینها باز می شوند دیگر. خب قهراً عبادت ما هم فرق کرده است. دیگر نیازی نیست این همه هی طول بدهیم، سبحان ربی العظیم و بحمده و هی دو مرتبه سه مرتبه تکرار کنیم نه بابا! با یک اشاره همه اینها تمام می شود. ایشان این طور نبود. نه عباداتش این طور بود و اصلاً آن مسائل عبادی شان یادتان باشد می گفتم...
 

س) آیا احوالات معنوی ایشان ایجاد مانع در روابط خانوادگی ایشان نمی کرد؟
ج) نه همه اش این نبود. آن چه را که دیگران دارند ده ها برابر آنها وقت کار با خانواده اش را داشت. وقت بیرونش با دیگران هم ارتباط داشت. ولی حاضر نبود که وقتها را هدر بدهد. بهره گیری از اوقات داشت آن هم دوبله بهره گیری، دوبله بهره می گرفت. ببینید ما از اینجا می خواهیم برویم آن قفسه کتاب، کتاب برداریم همه مان همین طور هستیم که از اینجا داریم می رویم آنجا آن کتاب برداریم. یا قرآن برداریم. کار ثوابی است قرآن بخوانیم دیگر از اینجا می رویم آنجا اتاق کتابخانه قرآن مان را برداریم اینجا بیاوریم دیگر. غیر از این کاری نداریم. ایشان از اینجا داشت می رفت و دارد برمی گردد یک کاری داشت. این را هم هدر نمی داد. اینها را هم ازش استفاده می کرد. و با این حال هم وقت غذا که بود با اهل می گفت، نگرانی هایشان را ببیند چیست، در چه زمینه ای است، حالشان، کسالت شان. این قدر اگر یک نفری در منزل مریض می شد ازش می پرسید که ما عاصی می شدیم. من تا حالا به اندازه یک دهم او حاضر نیستم بپرسم. این قدر از آنها می پرسید، این قدر رأفت داشت، این خانواده من می گوید که اصلاً او چه جور بود شما چه جوری؟ یک جای دندانمان درد می کرد مگر ول می کرد؟! مگر رها می کرد؟! حالا او بدعادت شده. حالا من هم که این توانایی را ندارم، حال و حوصله پرسیدن خودم هم ندارم، چه برسد به اینکه دندان شما خوب شد مثلاً؟ به آن رسیدید؟ درد هنوز می کند؟ ریشه اش فاسد است یا نیست یا کجایش فاسد است؟ هی یکی یکی... بابا ول کن بابا! حوصله داری؟! من فقط گاهی شوخی می کنم می گویم که بالاخره هر وقت مردی بگو من خاطرم جمع باشد. بروم پی کارم. ولی ایشان این طوری بود. بسیار در این جهت غیر طبیعی جلوه می داد. در پرس و جوی احوال، در این که تعقیب کند اگر جایی ات درد می گرفت من را بیچاره می کرد که به دکتر مراجعه کردی یا نکردی. من حالا بی خیال بودم. من معمولاً یک جایی ام درد بکند، یک جایی ام چیز بشود، این قدر بی محلی می کنم تا خودش خوب می شود. ایشان اگر مطلع می شد، لذا تمام خانواده هم سپرده بودم و خودم هم بودم اگر چیزی مان می شد به ایشان خبر ندهیم. حالا هم نه ما ها! یک آقای دیگری هم بود که مثلاً یک دفعه یک آقایی بود با ماشین آمده بود آقا را رسانده بود. یک دفعه مثلاً برای خانواده ما گفته بود مثلاً برای مادر من دعا کنید. عجب چی شد؟ قبلش ناراحت است. حالا قلبش خوب شده این زن رفته عمل کرده، تمام شده. بعد از پنج سال دیگر هر وقت می دید، می گفت خب حال مریض شما چه طور است؟ خوب شده؟ اصلاً این می گفت من اصلاً یادم نبود مرض چی است؟ ایشان یادش بود. خیلی در این جهت فوق العاده بود. حالا شما می فرمایید عادی. این را چه جور می شود اسمش را عادی گذاشت. خب آدم برخورد با پدر عروس با مثلاً اینها یک علاج هایی دارد یک حدی دارد، نه! ایشان ما می ترسیدیم به ایشان بگوییم. بیشتر از همه اندازه ها. اندازه نداشت. این جوری بود.

س) در زمينه مطالعه و استفاده از وقت، آيا توصيه خاصّي به جوانان داشتند؟
ج) اما مسائل دیگر؛ وقتها خیلی برایش ارزشمند بود که شما یکی از سئوالاتتان این بود که توصیه به جوانان و یا به افراد برای وقت و برای مطالعه و اینها، همین بود. می گفت مثلاً می خواهم یک خرده حساب امروزیش را بپرسم، سئوالی که با جوانان مطرح می کرد. شما چند سالتان است؟ مثلاً می گویی بیست و پنج سالم است. می گوید خب شما این بیست و پنج سال روزی چه قدر پای این تلویزیون وقت گذاشتی؟ یا روزی چه قدر این مجله را مطالعه کردی؟ مثلاً مجله ورزشی یا مجله هرچی، روزنامه! روزنامه و مجله ورزشی و این تلویزیون روزی چه قدر وقت گذاشتی؟ می فرمودی روزی من سه ساعت وقت گذاشتم اینها را دیدم. سه ساعت که بخوانم. (می فرمود) چندسال؟ بیست سال. (می فرمود) بیست سال، روزی سه ساعت گذاشتی؟ بعضی وقتها چهار پنج ساعت هم شده است ولی خب سه ساعت دیگر حداقلش است، سه ساعت. اگر این سه ساعت را گذاشته بودید مثلاً فرض کنید که حالا من ابتدا(؟) می کنم زبان انگلیسی، زبان می خواندید چند تا زبان یاد می گرفته بودید؟ بیست سال، روزی سه ساعت زبان می خواندید. چند تا زبان می خواندید؟ سه تا زبان خوانده بودید. سه تا دکترا داشتید. بیست سال روزی سه ساعت! حالا بنشینید حساب کنید بینید چه قدر می شود. هر کسی مال خودش را حساب کند. ببینید چه قدر می شود؟ خب الان آنها را نداشتید صرف دیگری کردی. حالا چی داری؟ شما اگر زبان انگلیسی و فرانسه و آلمانی خوانده بودید، سه تا دکترا داشتید. در سه زبان استاد دانشگاه بودید. الان شما وقت را گذاشتی صرف دیگری کردید باشد! حرفی نداریم. حالا چی دارید؟ یک دکترا هم داری؟ یک دیپلم هم داری؟ پس خودت با دست خودت تمام را دور ریختی. سه تا دکترا را دور ریختی. خیلی جالب ترسیم می کرد. خیلی تمیز. شما با دست خودت سه تا دکترا را دور ریختی. سه تا کمالی را که می خواستی داشته باشی... حالا اگر سه تا از اینها نه! یکیش را برای رسیدن به خدا صرف کرده باشی، به کجاها رسیده بودی! همان اندازه هم حاضر نیستیم صرف کنیم. لذا یکی از عوامل تذکر به افراد همین بود که قدر اوقات را دانستن، قدر وقت دانستن، محاسبة اوقات را، تلف نکردن اوقات را، هدر ندادن اوقات را، قدر وقت را نشناختن. قدر وقت را نشناسد دل کاری نکند... قدر وقت را بدانید و الا همه زندگی را داری هدر می دهی.
 

س) روزی چند ساعت را به انجام مستحبات اختصاص می دادند؟
ج) حالا دنباله همین را داریم شما روزی چه قدر انجام مستحبات و عبادات و اینها بوده؟ ببینید اصلاً برای ایشان عبادت خسته کننده نبود. هیچی. یکی دیگر این که این وعده های نمازش. نماز صبحش با نماز شبش بیداریش روی هم رفته پنج، شش ساعت وقت می-گرفت. از وقتی بیدار می شد برای نماز صبح تا نماز صبح، تا حرم و برگشت از حرم. تمام اینها پر بود، خالی نبود! برای هر کدامش حساب داشت. وقت رفتن حرم باید چی خوانده بشود. وقت برگشتن حرم چی خوانده بشود، تمام اینها را داشت. بین حدود پنج ساعت و شش ساعت بود.
 

س) حدوداً چه ساعتی قبل از نمازصبح به طور معمولی بیدار می شدند؟
ج) یک ساعت و نیم، دو ساعت قبل از اذان. این کار معمولیش بوده است. حالاها مثلاً یک خرده توانایییش کم شده بود، وقت هایش دیگر بیشتر می گرفت، دیگر تواناییش کم شده بود شاید نماز شب را قبل از خوابش می خواند. مقید بود که بخواند قبل از این که بخوابد. خوابش هم یک ساعت و نیم تازه بیشتر نبود که دیگر این کار را نمی توانست تو این وقت انجام بدهد، تو آن ظرف انجام می-داد. از خوابش می زد. ببینید آخر کاری هم که اصلاً نمی ارزد که این هشت ساعت را بخوابم. نشسته می خوابید.
 

س) توصیه ایشان به افراد برای غلبه بر خواب برای انجام مستحبات چه بود؟
ج) توصیه اش هم به افراد این بود که اگر خواب اذیتشان می کرد، پرخواب بودند، نشسته بخوابید. نشسته بخوابید. خواب برایتان... این قدر زحمت کشیدم حدود چهار، پنج سال پیش که یک خرده کسالت هم داشت که عصرها ایشان را بگذارم بخوابد، دراز بکشد. نشسته می خوابید که خواب سنگین نشود. آقا خواب اگر سنگین نشود شما سبک نمی شوید. باید خواب سنگین بشود... حالا بخوابید من بیدارتان می کنم مشکلی ندارد. تازه وادارش کردیم یک خرده عصر بخوابد. این سال آخر همان را هم زد. حالا، پنج ساعت شش ساعت این وقت می گرفت. نماز ظهرش، نماز ظهر و عصرش تعقیباتش و وضو و...
 

س) احوالات خاص ایشان در سحرها چگونه بود؟
ج) وضو هم که می گرفت عبادت می کرد. در آنجا داشت ذکر می گفت. در آنجا گاهی سحرها پا می شد یادم هست که توی وضویش اشعار می خواند. داشت با خودش مناجات می خواند. می خواست وضو بگیرد ها! یا ذکر می خواند یا مناجات می خواند به طوری که وقت خود چیز، وقت اعضای وضو این ذکر داشت. ولی ما قبل او یا کارهای دیگرش مشغول مناجاتی بود، اشعاری بود. این چیزها را ایشان یادم هست که تعقیب می کرد و انجام می داد حالا من آن...

س) آیا از صحبت های ایشان چیزی درباره این که وصی مرحوم قاضی پس از آقای قوچانی، ایشان هستند، به دست آورده بودید؟
ایشان و این حکمت این بوده است که ایشان آن رسالت را انجام بدهد، از رسالتش باز نماند. ایشان هم در تقیه بوده است و حالا این کار را چه جوری... حتی یک روزی یادم هست که، اینی که من گفتم با آن چیزی که حاج آقا می فرمود و این حرفها با هم خیلی مچ شد و جور شد. ما این اواخر این مطلب را دریافتیم. شاید همین یک سال قبل از فوتشان که این دو تا درست شد. آخر چرا آقای طباطبایی که جلوتر بود، آن را نگفته است. مثلاً آقای فلان کس گفته است. چرا آن را نگفته است؟ بعدش گفته است این. حتی یک آقایی می گفت آقا در یک نشاطی بود از حرم بر می گشت صبح گفت که آقای قاضی دستی به پشت من زد و گفت بعد از فلان هست و بعد از آن تو. ولی ما این را هر جا توانستیم از آقا دربیاوریم نمی گفت. ایشان اسم آن را می آورد. آقای قاضی گفت بعد از من آشیخ ابراهیم بعد از او فلان. از ایشان پرسیدیم که فلان؟ حتی آقای خامنه ای را هم گذاشتم از او بپرسد. گفت نه آقا، شما حالا به این کارها... و شاید کسی بود همراه آقای خامنه ای و الا معمولاً سؤال های ایشان را بدون پرده جواب می گفت. کسی بود، من گفته بودم اگر کسی نباشد مال ایشان را جواب می دهد. ولی ما خودمان که پرسیدیم، بلافاصله از او پرسیدیم که آقا آن بعد از او زنده است؟ فرمودند: "فی الجمله". حیات فی الجمله اهانت است. ایشان خودش به شخصی اهانت نمی کرد. دو مرتبه من اشکال داشتم، می-خواستم با یقین باشد، با حدس کار نمی کردم. به یکی دیگر گفتم که باز هم او یک دفعه ای پیدا کردی یک وقت برو بپرس. او هم از ایشان پرسید که آقا آن بعدی زنده است؟ گفت مثلاً. بعد از آشیخ ابراهیم، آن وصی...؟ یکی از آقایان به آقا گفت که آقای قاضی، آقای قوچانی را مکتوب کرده بود و وصی خودش قرار داده بود. ایشان فرمود ایشان هم این ادعا را نداشت. خیلی لطیف. یکی از آقایان هست، ساکن نجف بوده است، آقا را هم می شناخته است، از علما است، از فضلا است، کار زیادی هم روی نهج البلاغه و اینها کرده است. پیرمرد است. شبیه آقا است. آدم خوبی هم هست که حاج آقا می فرمود که ایشان خواب دیده است که یک جنازه ای را دارند می آورند توی صحن، رویش نوشته است: "مات ولی الله". صبح می آید می بیند از همان دری که دیده بود، جنازه را  آورند. جنازه آقای قاضی است. آدمِ این جوری است. و حاج آقا این خواب را برای کی نقل می کند؟ گفته ایشان دیده است دیگر. این خودش را قایم می-کند و می ترسد و اینها. این آقا نقل کرد که آقای قوچانی برای من گفت که این نوشته را آقای قاضی برای این نوشت که یک مدعی خطرناک در کربلا پیدا شده بود. برای این که جلوی ادعای او را بگیرد این مطلب را نوشت. این آقا نقل می کند از خود آقای قوچانی که اجازه داد و اجازه را برای من نوشت که آن یکی مات بشود و از اغوای مردم دست بردارد. نمی خواست بنویسد. این را برای آن جهت نوشت. این خیلی قشنگ خورد، یعنی همه با هم درست شد، مخالفتی نداشت.
 

س) سیره ایشان در کتمان مطالب روحی و معنوی چگونه بود؟
ج) این کارش این بود، یکی از شگردهای کارش این بود که اصلاً در مورد خودش صحبت نمی کرد که اصلاً ما چیزی داریم یا نه. ولی خب اصلاً ببینید ما روایات زیاد داریم که "من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع...". این طبیعی است که بالاخره کسی چهل روز این کار را بکند، یک در به رویش باز می شود، چه برسد کسی چهل سال، هشتاد سال. و اصلاً عقیده ام این است که "من اجتنب ما حرم الله فهو اعبد یا فهو اورع الناس". روایت این جوری هم داریم. برای محاسن نقل شده. "من اجتنب ما حرم الله"، ترک معصیت این اعبد است، اصلاً اورع است. بالاخره اینها یک خواصی دارد، یک چیزهای ظاهری دارد، دنباله اش هست. ولی صحبت سر این است که از احوالات ایشان همین را پرسیدید آیا ما چیزی می توانیم از او به دست بیاوریم، ما چیزی جز این که اگر مکاشفه ای هم بود، این جوری نقل می کرد، طبیعی. یعنی در حد طبیعی می آوردش.

س) آیا از احوالات معنوی ایشان چیزی بروز و ظهور داشت که شما بفهمید ایشان در چه عوالمی سیر و سلوک می کنند؟
ج) احوالش هم گاهی مثلاً فرض کنید که گاهی نشاط داشت، گاهی نداشت، گاهی تو فکر بود، گاهی تو ذکر بود، اینها را می دیدیم. چیزی، راهی به درونش نداشتیم. ما از تو که نمی دیدیم که، از بیرون می دیدیم. بیرون هم برای ما خیلی عادی بود.
 

س) ادعیه و اذکاری که در قنوت یا نمازهای مختلف می خواندند چه ادعیه و اذکاری بود؟
ج) اما ادعیه و اذکاری که در قنوت نماز و اینها بود، اینها مختلف بود. اوضاع و احوال هر جور بود مطابق آنها (بود). گاهی خشکسالی بود، قنوتش را تغییر می داد. یادم هست یک بار گفتند که شمال خیلی به آب نیاز دارند. هیچی نیامده است. ایشان تو قنوت نمازش به دعا مشغول شد که ما ضبط هم نکردیم. یادداشت کردم ولی تغییر می داد. طلب رحمت می کرد. خبر رسید که آقا این قدر باران دارد می آید که خانه ها دارد خراب می شود. بگو که شُلش کن! هرز رفته دیگر! این را یادم هست. یعنی قدیم یک قنوت ممتدی را داشت. (این اواخر) قنوتهایش فرق کرده بود. بعدها یک خرده فرق کرد. قدیم تو نمازهایش خیلی مفصل تر بود. سر حال تر بود. سی سال قبل خیلی نمازهایش باحال تر (بود). قنوت های عجیب. دیگر حالا هر چی توانش چیز شده بود کمتر کرده بود. من یادم هست که عبادتش همان اوایل مثلاً سوره جمعه را می خواند و سوره منافقون می خواند. بعد دو تا سوره مفصل در قرآن بود روز جمعه می-خواند. نمازهاش هم طول می کشید. عباداتش، رکوع و سجودش خیلی طول می کشید. یک همسایه ای داشتیم، پیرزنی با لهجه یزدی بود. یک روز آقا که داشت پشت در منزل در را می خواستند برایش باز کنند، آن با آن لهجه اش گفت حاج آقا شما بس که طول دادید، ما تو نمازمان داشتیم از حال می رفتیم، داشتیم می افتادیم. دیگر دیدم حاج آقا از آن روز به بعدش که تمام نمازهایش روزهای جمعه یک سوره جمعه را می خواند، یک سوره دیگر را نه. مثلاً اینها خیلی تأثیر داشت.
 

س) چرا ایشان این قدر روی کتمان تأیید داشتند؟
ج) اما چرا ایشان مسائل خودش را کتمان می کرد؟ این سؤالی هم بود که برای ما بود. اولاً شُهره شدن را مساوی با اقبال مردم می-دانست. اقبال مردم را باعث می دانست که انسان از کارهای خودش هم بماند. محذورات دیگری را هم که به نظر خودش می آمد قطعاً داشته است. اینها همه با هم جمع می شد که ایشان این شیوه را پسندیده بود. این روش را هم داشت. هیچ اظهار هم نمی کرد. هیچ از آن تخطی هم نمی کرد. هیچ دوربینی را نمی گذاشت توی منزل بیاورند. هیچ چیزی را حاضر نمی شد که افشا کنند و خودش هم افشا نمی کرد. و از هر چه مطرح شدن بود، حتی شما اگر یک مجله ای داشتی در آن مجله می خواستی مثلاً شرح حال یکی از اساتید بزرگ آقا را نقل کنید. حالا می گفتی این شاگردش است. آقا یک حالی از حالات استادتان را برای ما نقل کنید. برای چی؟ می خواهم تو مجله مان بنویسیم. معذرت می خواهم. ممکن بود اگر نگویید مجله، برای شما می گفت ولی تا اسم مجله را می آوردید می گفت معذرت. همان طور که علامه جعفری برای مرحوم طالقانی، ایشان از شاگردانشان بود، آمده بود احوالات ایشان را جمع آوری کند. یک نامه ای به آقا نوشت که آقا به ایشان مساعدت کنید بگذارید این کتاب را جمع آوری کند. حاضر نشد درباره استاد کلامی بگوید. حالا آن آقا اگر از من تقاضا کرده بود شاید من یک چند تا جمله داشتم به او بگویم. به آن یکی هم. بعد وقتی که علامه جعفری از دنیا رفت آقا را وصی خودش قرار داده بود. خانواده شان آمدند طلب ملاقات کنند، آن آقا هم با ایشان آمد. و بعد گفت آقا یادتان هست که من یک همچین نامه ای را آورده بودم؟ ایشان حاضر نشد، بعد یک چیزی را به شرط این که اسمی از آقا برده نشود حاضر شد. گفت یک چیزی می گویم به شرط این که توی کتاب اسمی از من نبرید.
 

س) دلیل خاصی داشت که ایشان نمازهایشان را یک مقدار با فاصله از موقع اذان می خواندند؟
ج) ایشان فتوایشان این بود که به مجرد استتار قرص می شود نماز را بخوانی، ولی خودشان عملاً احتیاط می کردند. باید در منزل تشخیص می داد که باید ذهاب حمره مشرقیه بشود بعد بیاید نماز بخواند. خب تا از آنجا تا آنجا می آمد خود به خود هم طول می-کشید. یک مدتی این جور بود. نماز ظهر هم ایشان در منزل وقت را باید تشخیص می داد. یک خط نصف النهاری داشت، دائماً یک خرده می ایستاد، مراقبت می کرد که آنجا ظهر بشود. به ساعت هم کاری نداشت. صبح هم همین طور با خود آسمان کار داشت. ظهر تأخیر می افتاد این بود. شب آن تأخیر بود. صبح را تا اول انقلاب اوایل اذان می خواند که خیلی ها اصرار داشتند که آقا این را تأخیر بیاندازید برای این که ما راهمان دور است. مردم محل که نمی آیند اینجا نماز بخوانند. جمعیتی نداشت، زمان طاغوت آن قدر اهل نماز هم نبودند. اینها بودند، معمولاً علماء و فضلا از اولی که آقا نماز را شروع کرد، اینها آمدند نماز می خواندند. بزرگان، علماء و فضلاء شروع کردند و اینها تعجب می کردند که اینهایی که جای دیگر نماز نمی خواندند، هیچ کجا قبول نمی کردند، خیلی چیز... آن وقت اوایل انقلاب آمد آقای مرحوم اشراقی، داماد حضرت امام، از آقا تقاضا کردند که ما یک مأمور برای محافظت شما بگذاریم. ایشان فرمودند که او که حافظ آن مأمور است، حافظ ما هم هست. بعد یک خرده اصرار کردند، گفتند اصرار نفرمایید. به اینجا رسید که به آقا گفتند که شما شب دیگر در منزل را باز نکنید. تا هوا روشن نشده هم از خانه خارج نشوید. لذا این حرف را گوش کرد. صبح دیگر نماز را آخر وقت می خواند. و شب هم... بعد کم کم دیگر کارش یک خرده زیاد شد و این حرفها خود به خود این مسائل یک خرده دیر می شد. یعنی ایشان نمی رسید. دیگر خود ایشان نمی رسید. دیگر دیرتر به کارش می رسید. این اواخر هم دیگر دیرترتر می رسید، یعنی کارش بیشتر طول می کشید. یک چیزی را که قبلاً ده دقیقه ای انجام می داد، بیست دقیقه ای شده بود. یک لباس پوشیدنی که... حتی گاهی اعتراض می کردند می گفت که آقای بروجردی گفته بود که بابا این چیزی که مال شما پنج دقیقه طول می کشد، مال من بیست دقیقه طول می کشد تا لباسم را بپوشم. من هم شوخی می کردم که حاج آقا او پسرش کمکش نمی کرد، من که کمکتان می کنم زود تمام شود.
 

س) حالتهای قبض را هم در ایشان دیده می شد؟
ج) ایشان در قبض ها می گفت که باید اختصار در واجبات بکنیم. در ایشان این اختصار را ندیدیم. ولی شاید در کشفش چیزهایی را دیده بود، ناراحت بود. این هست. خیلی از اتفاق هایی که در خانه می  فتاد بدون این که مطلع بشود، اینها را گاهی می گفت. بدون این که اصلاً خبردار بشود. چون با آن طرف تو خانه ارتباط چندانی نداشت که مثلاً متوجه بشود. ولی متوجه می شد. مثلاً بیست کرامتی که آقای قوچانی را پرسیدید ایشان یک دانه اش را هم معتقد نبود. ما هم حالا صحبت سر این است که آن بیست کرامت مال آن موقع بوده است، حالا باید چند تا باشد.


س) در مورد تواضع و فروتنی ایشان توضیح بفرمایید.
ج) کمترین لقب را هم نپذیرفت. آیت الله با عبد، العبد. اصلاً دیگر معمول بود خیلی  ها تو حوزه ها می دانستند. ایشان را آیت الله نمی-دانستند. چون خودش حاضر نبود. خب خیلی ها آیت الله العظمی می گفتند. ایشان نمی گفت مبادا تعریضی به دیگری بشود. آیت الله-العظمی یکی از القاب خاص حضرت امیر است. اسم های خاصش است. گفت دیگر هیچ کسی برای حضرت علی چیزی نگذاشت. فقط حاج آقا می فرمود یک آقایی می گفت تمام اسماء حضرت امیر را بردند. امیرالمؤنینش را عمر برد، اینش را کی برد، این را کی برد، یکی آیت الله العظمی داشت که این را هم بردند. فقط ابوتراب ماند. هیچ کسی این را برنداشت. حاج آقا این جمله اش را می گفت که از القاب حضرت امیر همه را برداشته اند، فقط چیزی که برای خودشان مانده ابوتراب است. ولی برای این که برای دیگران تعریضی نشود ایشان می گفت.

س) ایشان زیاد به صوفی گری متهم می شدند ؟
ج) مفصل.

س) طبیعتاً در شهر قم بوده است؟
ج) بعضی از این خشک مقدس ها بالاخره در قم کمتر بوده است، بعضی ها هم که بی سواد بودند. ممکن است مثلاً در حد سواد...

س) در مشهد با این قضیه مواجه بودند، درست است؟
ج) بله، ولی تو مشهدی ها نمی توانستند با ایشان مقابله ای بکنند. عظمت تقوا و پرهیزکاری و عبادت ایشان همه شان را مبهوت کرده بود. حتی آنهایی که مخالف بودند سر تعظیم می آوردند. چرا، مثلاً بچه هایی بودند که سال دوم طلبگی بودند آمده بودند مناظره بکنند. بعد خیلی اصرار داشتند. من گفتم باشد یک روز بیایند. یک روزی آمدند، گفتند چرا آن جور هست، چرا این جور هست، چرا آن جور نیست؟ گفتم شما چی خواندید؟ همین ادبیات می خواندند دیگر. دیگر هیچی نداشتند. گفتم که این چراها را باید آن استادتان نه، استاد استادتان نه، استاد استاد استادتان بیاید تا با من تازه صحبت کند یا با آقا صحبت کند. برای این که باید یک کسی باشد که اینها را خوانده باشد تا بتوانیم به اصطلاح صحبت کنیم. تو که چیزی نمی دانی. تو فقط... گفتم حالا از زبان آقا می خواهید جواب شما را عرض کنم؟ گفتم که آقا نقل می فرمودند که یک کسی آمد درس طلبگی بخواند. بعد شنیده بود که بیرون بحث هست و اینها. همان سال اول، همان اوایلش بود، جامع المقدمات را می خواند و اینها. گفت استاد این را گفت. گفت: حکما خذلهم الله با ما فقها رضوان الله علیهم چه بحثی دارند؟! کار شماها است. خودش خجالت کشید پا شد رفت. گفت حکما خذلهم الله با ما فقها رضوان الله علیهم! حالا اصلاً اینها را نمی دانست که چه جوری باید اینها را عنوان کند، چه بحثی دارند؟ بحثشان را اصلاً با ما مطرح کن که ببینیم که بحث اینها چیست. این را گفتیم، دیدیم خودشان... از یک ممثلی از کار خود ایشان بود. رفتم برای حاج آقا نقل کردم که حاج آقا دو نفر آمده بودند، من با همین مسئله را حل کردم، ایشان لبخند رضایتی زد.
http://bahjat.org/fa/content/view/1643/82/


افلاکیــــان خاک نشیــــن ( زندگینامه عارفین )

» افلاکیــــان خاک نشیــــن ( زندگینامه عارفین )

این بخش از سایت اختصاص دارد به زندگینامه  و آشنایی با عارفین بزرگ مکتب تشیع ، لطفا به جهت نمایش زندگینامه آن بزرگواران بر روی عکسهایشان کلیک نمایید .

قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم :

عند ذکر الصالحین ینزل الرحمة   هنگام یاد کردن اشخاص شایسته و نیک رحمت الهی نازل می شود .

بحارالانوار    جلد 90    صفحه 339


منبع

http://www.shia-leaders.com/?p=4070

مصاحبه با آیت الله ری‌ شهری پیرامون حضرت ایت الله بهجت (ره)

بسمه‌تعالی
حاج‌آقای ری‌ شهری:

 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، حضرت آیةالله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی و یکی از نوادر تاریخ معاصر بودند، علاوه بر اینکه در حوزه علمیه یکی از استوانه‌های مهم و تأثیرگذار علمی اخلاقی عرفانی و عملی بود، وجودش برکتی بود برای حوزه بلکه برای ایران اسلامی و جهان تشیّع و فقدان این مرد بزرگ حقیقتاً مصداق کامل آن حدیث شریف است که وقتی یک Imageمؤمن فقیه از دنیا می‌رود رخنه‌ای در جامعه اسلامی پیدا می‌شود که هیچ چیز نمی‌تواند جای آن رخنه را پر کند.
اصولاً انسان در سیر تکاملی خودش به نقطه‌ای می‌رسد که دیگر قابل تعریف و قابل شناخت نیست بعضی از انسان‌ها این‌جور هستند، البته این به آن معنا نیست که ما باید تلاش نکنیم برای آشنا شدن با شخصیت‌های بزرگ. متأسفانه شخصیت‌های بزرگ به دلایل مختلف در حال حیات شناخته نمی‌شوند که در این زمینه یک جمله‌ای دارد حضرت آیةالله بهجت خودشان که می‌فرمایند تعریف کردن از امثال مرحوم ملاحسین‌قلی همدانی و ملافتح‌علی سلطان‌آبادی بعد از مرگشان این آسان است ولی در حال حیات چگونه؟ آیا در حال حیات هم از آنها تعریف می‌شود تمجید می‌شود؟! مضمون فرمایش ایشان را که حقیقتاً باید در جامعه ما لااقل تلاش بشود شخصیت‌های بزرگ علمی و عملی شناخته بشوند در حدّ میسور در حدّ مقدور تا در حال حیات مردم از آنها استفاده بکنند جامعه از آنها بهره ببرد.
ولی این به آن معنا نیست که اینگونه شخصیت‌ها نظیر حضرت آیةالله بهجت قابل تعریف هستند، یک روایتی هست که من در سالگرد حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه هم به آن اشاره کردم از امام صادق علیه‌السلام که می‌فرماید طبق نقل لایقدر الخلائق علی کنه صفة الله وعلی کنه صفة رسول الله وعلی کنه صفة الامام وعلی کنه صفة المؤمن که در این روایت امام تصریح می‌فرماید تنها خدا نیست که قابل تعریف نیست و حقیقت خدا را نمی‌شود شناخت، همان‌طور که خدا را نمی‌توان به کنه‌اش پی برد به کنه معرفت پیامبر هم نمی‌توان پی برد، کنه حقیقت امام را هم نمی‌توان شناخت، بعد نکته اینجاست که می‌فرماید مؤمن هم همین‌جور است مؤمن هم قابل تعریف نیست حقیقتش، البته باید توجه داشت که این قیاس مؤمن با امام یا امام با پیامبر یا پیامبر با خدا نیست، خدا را هیچ کس قابل مقایسه با خدا نیست، همچنین با رسول خدا که بعد از آن ائمه اگر بخواهد به پیامبر کسی شباهت داشته باشد فقط امام بعد از اوست همان‌طور که در روایت دارد خدا را هیچ کس نشناخت جز من و علی، مرا نشناخت جز علی و خدا و علی را نشناخت جز من و خدا.
این هم باز خودشان می‌فرمایند که طبق نقل این باز معرفت کنه نیست معرفت به اندازه طاقت بشری است، مؤمن هم همین‌جور هست در این جهت که قابل تعریف نیستند اینها همه شریک هستند ولی چیزی که هست مراتب دارد، در واقع می‌توان گفت که این حدیث به این معناست که وقتی انسان مجلا و مظهر حضرت حق شد خلیفه حضرت حق شد به این نقطه رسید در این صفت که خدا قابل شناخت نیست مجلای او مظهر او هم قابل معرفت نیست.
به همین جهت هست که باید اجمالاً کسانی که در مسیر سیر و سلوک بخواهند قرار بگیرند اولین گامش این است که مقامات اهل معرفت را انکار نکنند، یک جمله‌ای دارد حضرت امام رضوان‌الله‌تعالی‌علیه که می‌فرماید در این وصیت‌نامه‌ای که به حاج‌احمدآقا رضوان‌الله‌تعالی‌علیهما دارند می‌فرماید آنچه در درجه اول وصیت می‌کنم به تو وصیت می‌کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنید که این شیوه جُهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزید که اینان قطّاع طریق حق هستند.
این خیلی مهم است که اجمالاً انسان باید بداند مقاماتی هست که بعضی از اولیاء الهی به آن مقامات می‌رسند و آن مقامات را اگر کسی بخواهد به آن نقطه حرکت کند باید منکر این مقامات نباشد که حالا باید عرض کنم حضرت آیةالله بهجت یکی از کسانی بود که حالا به نظر بنده شاید خیلی‌ها هم که با ایشان از نزدیک آشنا بودند به این نقطه رسیده بودند یعنی حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی و یکی از نوادر تاریخ معاصر و یکی از انسان‌های کامل در عصر ما بودند.
آقای مجری:

من یک سؤالی اینجا به ذهنم رسید حضرتعالی به غیرقابل تعریف بودن مؤمن اشاره فرمودید به‌هرحال مؤمن یک صورتی دارد یک سیرتی، سیرتش در صورت زندگی‌اش هم تجلّی می‌کند و اگر بزرگان دین را به یک رشته‌کوه بزرگی تعبیر کنیم به هر حال قلّه‌ای دارد به نظر حضرتعالی قلّه زندگی حضرت آیةالله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه چی بود آیا همان درجاتی بود که رسیده بود چگونه این درجات تجلّی کرده بود حالا عبودیتش بود نمازش بود حالا از دیدگاه حضرتعالی این قلّه کدام بود؟
حاج‌آقای ری‌شهری:

خدمتتان عرض کنم که بنده به مناسبت سالگرد حضرت آیةالله بهجت یک کتابی تهیه کردم به عنوان زمزم عرفان که در این کتاب در واقع این خاطرات حجّ بنده در ارتباط با آیةالله بهجت هست، بنده از سال هفتاد البته قبل از سال هفتاد از آن موقعی که وارد قم شدم حدود سال چهل در نماز جماعت ایشان شرکت می‌کردم آن اوایل جوانی که در قم بودیم.
خوب خیلی از بزرگان در نماز جماعت ایشان حاضر می‌شدند یادم هست خصوصاً حضرت آیةالله بهشتی که قم بودند همان سال‌های اول که ما در آن مدرسه‌ای که ایشان همراه با آیةالله ربانی و آیةالله مشکینی مسئولیتش را پذیرفته بودند در آن مدرسه تحصیل می‌کردیم همراه با عده‌ای از دوستان می‌دیدم وقتی ما می‌رفتیم نماز، حضرت آیةالله بهشتی هم می‌آمدند نماز ایشان، دیگران هم بودند یعنی نماز ایشان از ابتدا در حوزه علمیه معروف بود که حالا ایشان فوق‌العاده اهتمام به نماز دارند و بعد هم در تبیین ویژگی‌های ایشان ممکن است اشاره کنم به این مسأله.
نکته مهم همین‌جاست که ما ببینیم این بزرگانی که در حوزه بودند و متأسفانه توجه لازم به آنها نشده و بعضی از آنها مثل حضرت آیةالله بهجت نظیر ندارند اینها چگونه به این موقعیت دست یافتند ویژگی‌های اخلاقی عملی علمی آنها چه بوده که آن نقطه‌ای که آنها رسیده بودند در زندگی آنها هم همان‌طور که شما اشاره می‌کنید تجلّی پیدا کرده، من در این از سال هفتاد که مقام معظم رهبری مسئولیت سرپرستی حجّاج را نمایندگی خودشان به بنده واگذار کردند چون از ایشان بعضی از خصوصیات آیةالله بهجت را شنیده بودم احساس کردم برای اینکه این مسئولیت را این مسئولیت سنگین سیاسی عبادی را بهتر انجام بدهم لازم هست که از انفاس قدسی حضرت آیةالله بهجت استفاده کنم چون آن سال‌های اول که من در قم بودم خیلی از مقامات و کمالات ایشان اطلاعی نداشتم، می‌دانستم شخصیت علمی و عملی بزرگی هستند که بزرگان در نمازشان شرکت می‌کنند ولی ارتباط نزدیکی نداشتم.
از سال هفتاد به این تناسب ارتباط من با آیةالله بهجت نزدیک شد یعنی خدمت ایشان بطور خصوصی می‌رسیدم هم قبل از حج و هم بعد از حج، قبل از حج خدمتشان می‌رسیدم که استفاده کنم از رهنمودهای ایشان، بعد از حج هم می‌رفتیم خدمتشان که گزارش بدهیم و باز هدف اصلی استفاده از برکات سخنان ایشان و رهنمودهای ایشان بود.
به همین جهت این کتاب را اسمش را گذاشتم زمزم عرفان، زمزم اشاره به حج است و عرفان هم معرفتی است که از ایشان آموخته‌ایم، خوب در زمینه‌های مختلف ایشان رهنمود دارند که من در ده فصل این کتاب را تنظیم کردم رهنمودهایی ایشان در زمینه قرآن دارند بهره‌گیری از قرآن، رهنمودهایی در رابطه با بهره‌گیری از حدیث، رهنمودهایی برای حوزه‌های علمیه دارند در زمینه‌های علمی در فقه و اصول، رهنمودهایی دارند در زمینه خودسازی و آراستن روح به ارزش‌های اخلاقی و عملی که در این زمینه خوب ایشان نکات بسیار بسیار مهمی را مطرح کردند و خصوصاً تأکید دارند روی این جهت که به نظر من صدا و سیما هم باید روی این نکته حضرت آیةالله بهجت سرمایه‌گذاری بکند هرچند بعضاً وجود دارد ولی بیش از این نیاز هست.
ایشان می‌فرمودند که مطالعه سیره بزرگان علمای بزرگ علمای سلف این خودش درس اخلاق هست آموزنده است که اینها چه جوری زندگی می‌کردند، زندگی اینها ایشان مکرّر در فرمایشاتشان تأکید بر این نکته دارند و خودشان هم که من خدمتشان می‌رسیدم معمولاً در هر جلسه‌ای به یکی دو تا نکته از زندگی بزرگان از اساتید خودشان غیر اساتید خودشان از بزرگان از حضرت آیةالله قاضی که استادشان بودند یا آیةالله آقاشیخ محمدحسین کمپانی یا بزرگان دیگری که ایشان دیده بودند یا ندیده بودند با واسطه شنیده بودند نقل می‌کردند و این سیره‌ ایشان بود در ارائه رهنمود برای دیگران.
یا مثلاً در زمینه حج و سرپرستی حجاج، یا در زمینه کشف و کراماتی که بزرگان داشتند یا در زمینه مسائل سیاسی هرچند ایشان در مسائل سیاسی خیلی وارد نمی‌شدند ولی بعضی از نکات بسیار نابی دارند که این قابل توجه هست. در رابطه با انقلاب در رابطه با امام ایشان در ده فصل من اینها را برای اینکه دیگران با این راه و روش حضرت آیةالله بهجت آشنا بشوند اینها را یک کتابی آماده کردیم در اختیار علاقمندان انشاءالله قرار دارد.
آقای مجری: در بین فرمایشات شما من چند تا کلیدواژه را دیدم مرحوم ملاحسین‌قلی همدانی، عرفان، آقای قاضی، رهنمود، خودسازی و آراستن روح بیان فرمودید همان‌طوری که خود حضرتعالی مستحضر هستید که این سلسله نورانی عرفان ما که از مرحوم جولا شروع می‌شود آن خضر راه که بعدش به سیدعلی شوشتری و ملاحسین‌قلی همدانی و سیداحمد کربلایی و می‌رسد به مرحوم قاضی و آقای بهجت و علامه طباطبایی صاحب یک مکتب بودند آن هم مکتب معرفت نفسی که خود علامه در المیزان هم به آن اشاره می‌کنند، من خواستم این سؤال را از محضر شما داشته باشم که آیا مرحوم آیةالله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه وفادار به همین مکتب معرفت نفس یعنی از خدا به خدا رسیدن و یا به تعبیر دیگری خود را یک قطعه‌ای از فاضل هستی دانستن بودند یا نه خود ایشان بنیانگذار یک مکتب دیگری بودند؟
حاج‌آقای ری‌شهری: خدمت شما عرض کنم که ایشان در این زمینه خیلی متعبِّد بودند به کتاب و سنت به قرآن و حدیث و معتقد بودند که اولاً از نظر راه سیر و سلوک که چگونه می‌توان به کمالات انسانی دست یافت معتقد بودند که همان واضحات شرع، چون بعضی‌ها فکر می‌کنند که حالا می‌خواهند سالک الی الله بشوند باید یک پیری مرشدی چیزی داشته باشند که حتماً یک ذکری وردی به آنها بدهد که یک شبه راه صد ساله را بروند و به همین جهت چه بسا خصوصاً خانم‌ها در عصر ما می‌افتند در دام شیّادهایی که مشکلات هم دینی پیدا می‌کنند هم مشکلات دنیایی پیدا می‌کنند.
ایشان وقتی مکرّر از ایشان سؤال می‌شد که خوب حالا شما رهنمودی بفرمایید برای خودسازی ایشان می‌فرمودند عمل به واضحات شرع، می‌فرمودند که بعضی‌ها هستند که هنوز کلاس اول را نرفته می‌خواهند کلاس‌های بالاتر شرکت بکنند، اگر کسی به واضحات شرع عمل بکند به همه مقامات و کمالات انسانی می‌رسد حتی ایشان می‌فرمودند که حالا در همین‌جا هم آوردم در کتاب زمزم عرفان گفتند یک ختم مجرّبی، ایشان می‌فرمایند که یا نقل می‌کنند یا خودشان می‌فرمایند آنجا آوردم می‌فرمایند ختم مجرّب فقه و اصول، علمایی که به مقاماتی رسیدند از همین درس از همین درس فقه و اصول از همین عمل کردن به واضحات شرع رسیدند به آن مقامات و کمالاتی که باید برسند که حالا همین‌جا من اشاره می‌کنم ایشان در یکی از دیدارها شاید اولین دیداری که من با ایشان داشتم سال هفتاد بود مطرح کردند که من تاریخ دقیقش را در همین کتاب زمزم عرفان آوردم می‌فرمودند که استاد ما آیةالله قاضی می‌فرمودند که هر کس نمازهای پنجگانه را اول وقت بخواند به همه مقامات و کمالات انسانی می‌رسد و اگر نرسید من را لعنت کند.
می‌گفت من بخاطر این ذیل فرمایششان من جرأت نمی‌کردم که این را نقل کنم از آقای قاضی و ولی بعد دیدم از دیگران هم از ایشان نقل کردند من هم نقل کردم، ایشان مثل بسیاری از بزرگان که من دیدم در رهنمودهای مرحوم نخودکی هم این مسأله روی آن تأکید شده طریق سیر و سلوکشان عمدتاً تکیه بر نماز دارد یعنی هرچه نماز کاملتر بشود با آداب و شرایط بیشتری انجام بگیرد نقشش در سازندگی انسان در نهی از فحشا و منکر و رسیدن به آن قلّه مقامات انسانی بیشتر هست که یک عده‌ای از بزرگان طرق مختلفی دارند که ایشان من مکرّر از ایشان رهنمود خواستم ایشان می‌فرمودند نماز و تکیه داشتند روی این روایت که حضرت امیر علیه‌السلام از ایشان نقل شده در نهج‌البلاغه هم هست که کلّ شیءٍ من عملک تبعٌ للصلاتک، ایشان روی این تکیه داشتند، این از نظر عملی که حالا در این زمینه صحبت زیاد هست.
از نظر علمی ایشان وحدت وجود را به معنای وحدت حقیقیه قبول نداشتند، من یک بار خودم از ایشان سؤال کردم که نظر شما راجع به این مسأله‌ای که شما فرمودید خود را قطعه‌ای از هستی دانستن این را من سؤال کردم چون بزرگانی بودند که ایشان هم با آنها هم ارتباط داشتند هم قائل به وحدت حقیقیه بودند، من می‌خواستم ببینم نظر ایشان چی هست.
ایشان فرمودند که قائلین به وحدت وجود از یک جهت مُسیب هستند و از یک جهت مُخطئ، از آن جهت مسیب هستند که حقیقتاً جز خدا نمی‌بینند هرچه می‌بینند خداست و از جهتی مخطئ هستند در خطا هستند و آن اینکه تصوّر می‌کنند آنچه که می‌بینند واقعیت دارد. بعد ایشان توضیح می‌دادند که وحدت دو جور وحدت هست وحدت حقیقیه و وحدت حکمیه.
وحدت حقیقیه که شماری از بزرگان که بعضی از همین بزرگانی هم که شما نام بردید معتقد به آن هستند ایشان می‌فرمودند که این خلاف کتاب و سنت هست و حتی اشاره می‌کردند به این آیه که کانا یأکلان الطعام، خود همین بزرگان که هستند برای چی نماز می‌خوانند برای چی گریه می‌کنند، فرمایش آیةالله بهجت است که من متن فرمایششان را در همین کتاب هم آوردم که بعضی از بزرگان هم نقل می‌کردند از آخوند خراسانی نقل کردند از آیةالله میلانی نقل کردند ایشان از آیةالله میلانی نقل می‌کردند که اگر کسانی که وحدت حقیقیه را می‌گویند اگر به لوازمش معتقد باشند این چیز نیست این کفر است و نمی‌شود که وحدت حقیقیه.
ولی وحدت حکمیه یعنی ایشان مثال می‌زدند می‌گفتند برای اینکه مسأله روشن بشود مثل اینکه انسان در روز وقتی نگاه می‌کند ستاره نیست وقتی خورشید آمد ستاره‌ها را نمی‌بیند، این خیال می‌کند ستاره نیست نه در همین روز هم همان ستاره‌هایی هم که در شب هست در آسمان هست ولیکن تاریک نیست تا انسان آن ستاره‌ها را ببیند. انسان ممکن است در یک موقعیتی قرار بگیرد که هرچه می‌بیند مظهر خدا می‌بیند و غیر خدا چیزی نمی‌بیند یعنی خورشید وجود وقتی در دل انسان تجلّی کرد که به خورشید رسیدیم حافظ یک شعری دارد که می‌گوید پس از این نور به افلاک دهم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد.
وقتی که به آن مرحله‌ای از کمال می‌رسند که واقعاً قلب تجلی‌گاه خدا می‌شود انسان جز خدا چیزی نمی‌بیند مارأیت شیئاً الاّ ورأیت الله قبله معه وبعده، به آنجا می‌رسد آن وقت این تصور می‌کند که این ستاره‌ها نیستند در صورتی که ستاره‌ها هستند این حکمش است این وحدت حکمیه است. ایشان می‌فرماید وحدت حکمیه درست است ولی وحدت حقیقیه قبول نیست البته مسائل راجع به اینکه حالا کسی قائل به وحدت حقیقیه شد این حکمش چی هست آن باز یک مسائلی دارد که در جای خودش مطرح می‌شود.
آقای مجری: این کتون بودن حضرت آیةالله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه یکی از ویژگی‌های خاص ایشان هست، یکی دیگرش هم این است که ایشان شاگردان خاصی را مانند علامه طباطبایی با اینکه هر دو دست‌پرورده یک مکتب بودند و آقای قاضی بودند آن شیوه ایشان را ادامه ندادند، موردی مثلاً خود حضرتعالی یا دوستان دیگر مثلاً خدمتشان می‌رسیدند مطالبی را بیان می‌فرمودند، این دلیلش چی بود دلیلش این بود که واقعاً قابلیتی را در جامعه نمی‌دیدند و یا خوف این را داشتند که اگر چنین مطالبی را مطرح کنند در دایره گستره حوزه بتواند یک درد خاصی را دوا نکند و یک موردی هم که حضرتعالی اشاره فرمودید این است که معلومات معلوم است یکی دنبال عرفان هست خوب به هر حال قرآن و عترت هست دیگر چه لزومی دارد که به تعبیر حضرتعالی بروند به سراغ عرفان‌های دیگری، این اگر این نکته را هم از زبان حضرتعالی بشنویم بهتر است.
به هر حال این مکتب تربیتی ایشان این روش تربیت ایشان را چگونه برای نسل کنونی تبیین کنیم که بگوییم دلیلش چی بوده، کتون بود، شاگردپروری مانند دیگران نداشت دلیلش چی بود؟
حاج‌آقای ری‌شهری: البته کتون بودن ایشان نسبت به ارائه رهنمودهای خودسازی نبود، ایشان هر کس که در محضر ایشان بود از ایشان استفاده می‌کرد، در درس‌هایی هم که ایشان داشتند تدریسی که داشتند یکی از ویژگی‌های ایشان این بود که تدریسشان تا آخرین هفته زندگی ادامه داشته یعنی تا آن چهارشنبه‌ای که درس‌ها تعطیل می‌شود و بعد شنبه‌اش بایستی برود درس ایشان همان شنبه هم آماده درس بوده که برمی‌گردند حالا من آوردم چه شده و مریض می‌شوند و یکشنبه هم از دنیا می‌روند و به ملأ اعلی می‌پیوندند، ایشان در درس‌هایشان مرتب قبل از تدریس همین رهنمودهای اخلاقی را داشتند رهنمودهای عرفانی را داشتند غیر از اینکه بطور خصوصی مسائلی را مطرح می‌کردند مورد استفاده.
آن کتون بودن ایشان راجع به مقامات خودش بوده که حالا من اشاره می‌کنم در این زمینه، ایشان چند ویژگی بسیار مهم داشته آنچه برای ما مهم هست در رابطه با امثال حضرت آیةالله بهجت که متأسفانه من در عصر حاضر دیگر نمونه‌ای نمی‌شناسم از ایشان، امام بودند که خود امام هم بسیار کتون بودند حضرت آیةالله بهجت می‌فرمودند که من اسراری از امام می‌دانم به خود بنده فرمودند چند بار هم فرمودند اسراری از امام می‌دانم که تاکنون به کسی نگفتم و نخواهم گفت، یک ارتباط سرّی ایشان با امام داشتند و غیر از این ارتباطات عادی که ما سرمان می‌شود.
مهم این است به نظر من، حالا در مورد حضرت امام یا در مورد حضرت آیةالله بهجت ببینید آن رهنمودهایی که آنها داشتند ویژگی‌هایی که آنها داشتند ما تنها به به‌به گفتن و چه‌چه گفتن و اینها دارای مقاماتی بودند و چه بودند خوب مقامات فوق‌العاده‌ای حضرت آیةالله بهجت بودند که حالا بعضی از مسائلش بعد از فوت ایشان روشن شده که من اشاره کردم به بعضی از مقامات ایشان در همین کتاب که بعضی‌ها اجازه نداشتند تا موقعی که ایشان زنده هستند اینها را مطرح بکنند ولی مسأله این است که خوب حالا ایشان خیلی بزرگ، ما باید چه بکنیم؟
چرا حوزه‌های علمیه از وجود اینگونه افراد خالی است حوزه‌های علمی چه باید بکنند برای جایگزین کردن یک چنین افرادی در حوزه‌های علمیه؟ دیگران باید چه کنند که آنها هم خوب محال که نیست به این مقامات رسیدن، مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان چه بود این یک سؤال به نظر من خیلی سؤال مهمی هست که مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان چه بود؟
به نظر من مهمترین ویژگی حالا می‌شود گفت اخلاقی می‌شود گفت عرفانی او ندیدن خودش بود، خودش را نمی‌دید کمالات خودش را نمی‌دید آن سیر و سلوک خودش را نمی‌دید، با همه مقامات علمی و عملی که داشت خودبین نبود، من نداشت در زندگی، یک شعری هست سالک تو و ربّ أرنی این چه تمنا با دیده خودبین نتوان دید خدا را.
کسانی می‌توانند خدابین باشد دیده دلشان که خودبین نباشند، ایشان به اینجا رسیده بود خودش را نمی‌دید و این مطلب را من سال گذشته که مشرّف بودم به حج خدمت آقازاده‌شان بودم وقتی از ایشان پرسیدم که مهمترین ویژگی اخلاقی پدرتان چه بود ایشان به همین نکته اشاره کرد با اینکه من چیزی هم نگفته بودم به ایشان، ایشان گفت خود را هیچ ندانستن، من در زندگی نداشت. ایشان گفت من فقط دو بار خدمتتان عرض کنم که دو بار از ایشان کلمه من شنیدم این خیلی جالب است، یک بارش بود بعد از وفات حضرت امام وقتی که به تازگی آن موقع مقام معظم رهبری انتخاب شدند از طرف خبرگان به رهبری جامعه و انقلاب اسلامی، آیةالله خامنه‌ای تشریف آوردند خدمت آیةالله بهجت، خوب ایشان از قبل از پیروزی انقلاب هم ارتباط داشتند با این بزرگوار، ایشان می‌گفتند که من آمدم آیةالله خامنه‌ای تشریف آوردند به دیدار آیةالله بهجت و در آنجا سؤال کردند که خوب حالا با آن شرایطی که امام داشتند توضیح دادند و حالا این مسئولیت سنگین به دوش من افتاده به تعبیر من حالا من چه بکنم و ایشان فرمودند که وقتی این سؤال را کردند مقام معظم رهبری، ایشان یک مدتی سرشان را انداختند پایین یک چند دقیقه‌ای سکوت کردند و سرشان پایین بود بعد سر بلند کردند و فرمودند الحمدالله شما به مبانی مستحضرید اگر به آنچه می‌رسید طبق موازین است عمل کنید من ملتزمم که شما را تنها نگذارم.
می‌گفتند این یک جایی بود من بود که گفت من ملتزم هستم که شما تنها نمی‌مانید یعنی خداوند کمک می‌کند به شما در این امر و موفق خواهید بود، من سؤال کردم بار دیگری که من گفتند کی بود ایشان می‌فرمودند که سال چهل و شش و چهل هفت بود یک بار یکی از آقایان در قم یکی از این قمی‌ها که با خود آقازاده ایشان هم می‌گفت دوست بود با من دوست بود آمده بودند در خدمت آقای بهجت گفتند پدر من از دنیا رفته و بدهکاری زیادی دارد چیزی هم نگذاشته برای پرداختن این بدهی‌ها.
یکی از برادران من استاد دانشگاه است که خوب وضعی ندارد یکی هم کارمند دولت است آن هم وضعی ندارد یکی هم که دارد نمی‌دهد من هم یک خانه دارم یک قصابی، تکلیفمان چی هست؟ ایشان فرمودند که تو بده، تو قرض پدرت را بده، گفت من آقا اگر همین خانه و زندگی و این چیزها را هم بفروشم باز هم قرض او بیشتر از این است، گفت اینها را بفروش بده، گفت بیش از این هست، فرمود که هر کاری می‌توانی بکنی بکن من ملتزم هستم اینجا بود که یک بار دیگر من گفتند، من ملتزم هستم که خداوند جبران می‌کند این بدهی تو را.
آقازاده‌شان می‌گفت من در دلم گفتم خوب بچه بودم نمی‌دانستیم که بابا چی می‌گوید من گفتم بابا شما نسبت به بچه‌های خودت ملتزم نیستی حالا این بیچاره را بی‌خانمانش می‌کنی می‌رود خانه‌اش را می‌فروشد مثلاً، بله می‌گفت ایشان رفت بلند شد و رفت و عمل کرد به دستور پدرم رفت خانه را فروخت و یک خانه‌‌ای اجاره کرد و حتی می‌گفت طلاهای زنش را هم فروخت و بدهی بابا را داد، رفت در یک خانه اجاره‌ای یک چند روز که در آن خانه نشست صاحبخانه آمد گفت که این خانه مثلاً مال خودت باشد گفتم من پول ندارم گفت حالا همین اجاره‌ای که می‌دهی بابت قسط خانه حساب کن تا حالا یک جوری به تدریج یواش یواش جور بشود وضعت درست بشود بتوانی بدهی.
خانه‌اش درست شد بعد از مدت کوتاهی خانه درست شد، بعد یکی آمد گفت که من می‌خواهم زمین بخرم شما هم بیا شریک شو، گفتم من پول ندارم گفت پول نمی‌خواهد همین شما بیا شریک باش با همدیگر درست می‌شود، آن هم شریک شدیم همین‌طوری به تدریج جوری شد که در یک مدت کوتاهی وضعش از اول هم بهتر شد، این دو بار بود که ایشان می‌گفتند که من شنیدم که این خیلی مهم هست که انسان در زندگی به نقطه‌ای برسد که خودش را نبیند ولی خوب این نیاز به مبارزه با نفس دارد مبارزه با خودخواهی دارد که امام در آن وصیت‌نامه اخلاقی‌اش می‌فرمایند که اصل اصول فتنه همین خودبینی است، اصول فتنه می‌شود رذائل خُلقی اصل اصول فتنه آن می‌شود همین می‌فرمایند این است ریشه همه رذائل هست که این مسأله به نظر من مهمترین ویژگی‌های اخلاقی و عرفانی بود هر کس که بخواهد برسد به آنجا اول باید از اینجا از من شروع کند تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی.
آقای مجری: بنا بر فرمایشات حضرتعالی این مقام حقیقی و کرامت واقعی آیةالله بهجت رضوان‌الله‌تعالی‌علیه چشم برزخی داشت همان است که خود را نمی‌بیند، اگر بحث بشود کرامتش را بگوییم باید این را برجسته کنیم در جامعه امروز، اگر پیرامون این مسأله که با این عرفان‌های کاذبی که ما امروز با آنها روبرو هستیم و این برجستگی که حضرتعالی بیان می‌فرمایید.
حاج‌آقای ری‌شهری: بر اساس این ویژگی یک ویژگی دیگری داشتند و آن ویژگی عملی بود یعنی مهمترین ویژگی‌های عملی ایشان، مهمترین ویژگی‌های عملی ایشان دوام ذکر بود ایشان معتقد بودند که با تداوم ذکر و توجه به خدا این می‌توان به همه کمالات انسانی دست یافت، مبدأ همه کمالات انسانی تداوم ذکر است و تداوم ذکر هم راهش وقتی من از ایشان سؤال کردم این توجه به نماز است و این هم که در نماز هم حضور قلب داشته باشیم ایشان می‌فرمودند که راهش این است چند بار ایشان این مطلب را به بنده فرمودند که راه تحصیل حضور قلب در نماز این است که آن توجهات لحظه‌ای که در نماز به خدا پیدا می‌شود آنها را از دست ندادن اختیاراً، می‌فرمودند که وقتی انسان نماز می‌خواند حالا در این دو رکعت سه رکعت چهار رکعت یک لحظه می‌شود که یادش می‌افتد که در برابر خدا ایستاده، این هست گاهی که انسان این جور نیست که حالا از اول تا آخر نماز هیچی یاد خدا نباشد.
بالاخره یک لحظه‌ای ولو متوجه می‌شود دارد نماز می‌خواند در محضر خداست، ایشان می‌فرمود اختیاراً این لحظه را از دست نده و همچنین می‌فرمودند که این برهان این مطلبی که من می‌گویم همراهش هست تا کسی عمل نکند متوجه نمی‌شود که من چی می‌گویم.
اختیاراً آن لحظه توجه به بغتةً را که انسان ناگهان متوجه خدا می‌شود به اختیار خودش از دست ندهد جدّاً آن لحظه را حفظ کند، اگر آن لحظه را حفظ کرد خداوند توفیق می‌دهد لحظات دیگر را هم به یاد خدا باشد، و می‌فرمودند که شیطان می‌خواهد انسان را اختیاراً از خدا غافل کند، اگر انسان اختیاراً از خدا غافل نشود شیطان هم به او کاری نخواهد داشت زورش نمی‌رسد به او اگر اختیاراً انسان قلبش را می‌فرمایند وقتی روی دل سوی خداست این اختیاراً رویش را از خدا برنگرداند این‌جوری اختیاراً روی دلش را برنگرداند.
این مهمترین دستورالعمل ایشان بود می‌فرمودند اگر کسی در حالات دیگر هم این توجه را داشته باشد موفق به تداوم ذکر می‌شود، حتی ایشان راجع به قرآن که بنده مکرّر راجع به این اشاره می‌کردند که شما حافظ قرآن هستید از همین حفظ قرآن استفاده کنید برای تداوم ذکر، یعنی یکی از راه‌های تداوم ذکر همین استفاده از قرآن قرآن با توجه برای تداوم ذکر می‌فرمودند ایشان استفاده می‌توان کرد برای تداوم ذکر و می‌فرمودند که عاقبت ذکر عجائب است اگر کسی تداوم بدهد ذکر را چیزهای عجیبی خواهد دید.
ایشان روی این مسأله خیلی عنایت داشتند و خودشان مصداق عملی گفتارشان بودند یعنی رفتار ایشان بیش از گفتارش آموزنده بود این هم باز یک نکته‌ای هست که رفتار خودش، من گاهی وقت‌ها خدمت ایشان بودم تا آن وقتی که ایشان خودشان صحبت می‌کردند که صحبت می‌کردند گاهی وقت‌ها هم داشتم صحبت می‌کردم ایشان ساکت بودند می‌دیدم ایشان مشغول ذکر هستند در همان موقعی که فرصت پیدا می‌کردند و به همین جهت ایشان این‌طور که آقازاده‌شان نقل می‌کردند در طول شبانه‌روز بین یازده تا دوازده ساعتش صرف عبادت می‌شد این خیلی هست، ایشان فرمودند فقط چهار ساعت می‌خوابیدند فقط چهار ساعت استراحت می‌کردند و مترصّد بودند که از چهار ساعت هم بکاهند گاهی وقت‌ها کمتر می‌شد که یک مقداری ناراحت می‌شدند می‌فرمودند مثلاً فلانی دو ساعت می‌خوابیده یعنی کمتر می‌خوابیده چه کار می‌کرده که این‌قدر می‌خوابیده.
چهار ساعت خواب و بقیه کار کارهای علمی و عملی،‌ حالا چون امسال را هم مقام معظم رهبری سال همت مضاعف و کار مضاعف نام گرفتند یک نمونه عینی حوزوی کار مضاعف و همت مضاعف آیةالله بهجت بودند یعنی واقعاً یک انسانی که تا آخرین لحظات عمرش تا همان دیگر مریضی که منتهی شد به رحلت ایشان از این دنیا و پیوستن به عالم ابدیت ایشان چهار ساعت می‌خوابد و تازه همین چهار ساعت خوابش هم در بعضی از مواقع نشسته بخوابد و بقیه‌اش را کارهای علمی یا عملی و این خیلی مسأله مهمی هست.
حتی من از ایشان پرسیدم از آقازاده‌شان سؤال کردم مهمترین ویژگی عملی پدرتان چه بود ایشان می‌فرمودند که در یک کار دو کار کردن این کار مضاعف، در یک کار دو کار می‌کرد مثلاً فرمود که می‌خواست برود کتاب را از قفسه بردارد برای مطالعه همین چند لحظه‌ای که طول می‌کشید تا بلند شود از جایش کتاب را بردارد یا در حال ذکر بود یا در حال فکر بود یعنی در یک کار دو کار کردن.
آقای مجری: دائم الذکر بود دائم الفکر بود دائم الجوع هم ظاهراً یکی از بزرگان اشاره فرمودند.
حاج‌آقای ری‌شهری: بله حالا آن هم یک مسأله دیگر هست که خدمتتان عرض کنم و حقیقتاً انسان فوق‌العاده‌ای بودند حضرت آیةالله بهجت از جهات مختلف، وقتی انسان چهره نورانی ایشان را می‌دید به یاد خدا می‌افتاد، دیدنش از خدا دهد یادم، کند از یاد خویش آزادم، یکی از مصادیق آن روایت که من یُذکّرکم الله رؤیته این ایشان بودند. حالا در رابطه با این همت مضاعف من در آن مکرّر ایشان یک رهنمود داشتند به بنده برای حج ایشان می‌فرمودند که از خداوند متعال بخواهید از ولی عصر بخواهید که کاری فوق‌العاده به دست شما انجام شود، استبعاد نکنید هر کس ابتکاری داشته به فضل خداوند بوده وگرنه ممکن است انسان چاهی بکند که خود در آن بیافتد، یعنی می‌خواهد یک کار خوب بکند در دام آن کار قرار بگیرد، ایشان می‌فرمودند استبعاد نکنید از خدا بخواهید یک کار فوق‌العاده باشد.
بعد همچنین می‌فرمودند که تلاش کنید موفق به مفخری بزرگ گردید کاری که افتخار باشد نزد خداوند متعال و قابل مناقشه نباشد، بعد برای اینکه بگویند همت را خیر الهمم اعلیها، بهترین همت‌ها بزرگترین همت است همان‌طوری که در روایت آمده برای اینکه رفع استبعاد ایشان یک خاطره‌ای را نقل می‌کردند از حضرت امام که می‌فرمودند که پسر میرزای بزرگ شیرازی به آقای خمینی پیغام داد ایشان می‌فرمودند آقای خمینی، تعبیر امام من نشنیدم از ایشان، پیغام داده بودند که با آقاشیخ عبدالکریم بگویید مؤسس حوزه که واسطه حضرت امام بودند بگویید که به کار فلانی مشکل فلانی را حل بکن، به نیازهای برخی افراد به وسیله آقای خمینی پیغام داده بودند به آقاشیخ عبدالکریم حائری و به امام این‌جور گفته بودند که به ایشان بگو که ما واسطه‌ای بیش نیستیم.
یعنی پسر میرزای شیرازی به امام گفته بودند که به آقاشیخ عبدالکریم حائری بگو ما واسطه‌ای بیشتر نیستیم یعنی خیال نکنید حالا یک کار مهمی شما انجام می‌دهی، واسطه هستی این واسطگی خودت را فراموش نکن، می‌گفت امام گفتند من به آقاشیخ عبدالکریم پیغام را رساندم تا به آقاشیخ عبدالکریم حائری این پیغام را رساندم ایشان گفت حتماً حتماً یعنی رسیدگی می‌کنم.
مقصودم این است که این مطلب را برای این جهت نقل کرده بودند آیةالله بهجت که ما واسطه هستیم از خدا بخواهید تو را واسطه حالا که واسطه بکند واسطه در کارهای بزرگ بکند چرا در کارهای کوچک شما را واسطه کند، همتت را در انجام کارها در حج بالا و والا ببر.
آقای مجری: ... خود حضرتعالی جمع کردن مسائل حج در آن مقاطع که با رویارویی که با وهابیت داشتید کمتر از پست کلیدی شما در وزارت ...... کمتر نبوده اگر بیشتر نبوده کمتر نبوده و حضرتعالی بعنوان فردی که پست‌های کلیدی در دست داشتید با مرحوم آیةالله بهجت رضوان‌الله‌علیه ارتباط داشتید در همین چند سال گذشته قضیه سیدحسن نصرالله و اینها باز هم می‌بینیم یک رابطه‌ای بین آنها و آیةالله بهجت هست، وجود نازنین آقای بهجت در حساس‌ترین مقطع تاریخ تشیّع که دارد تشیّع قدرت می‌گیرد و ارتباط مسئولین و حتی اهاله کردن مجلس خبرگان از سوی حضرت امام که از ایشان درس اخلاق را بروید بیاموزید و یا ارتباط مقام معظم رهبری را چگونه تحلیل می‌کنید که ایشان چگونه سربلندانه در این مقطع تاریخ آن وظیفه خودشان را در آن جایگاهشان که بودند را ایفا کردند، این آن نکته‌ای است که من به نظرم می‌رسد که حضرتعالی بیان بفرمایید برای نسل کنونی خیلی می‌تواند مهم و کلیدی باشد.
این بُعد دارد نادیده گرفته می‌شود می‌توانست حالا شاید این واژه واژه غلطی باشد من به کار می‌برم می‌توانست آیةالله بهجت خیلی کنار برود و خیلی‌ها از او استفاده کنند اما نه تنها کنار نرفتند اما در مقاطع حساس مثل حضرتعالی را به حضور می‌پذیرند و رهنمودها را می‌دهند این بُعد را اگر ولو شده در چند جمله بیان بفرمایید.
حاج‌آقای ری‌شهری: ببینید این یک وظیفه الهی انسان‌های والا و متعهد هست که آنچه از دست آنها برمی‌آید برای تقویت نظام اسلامی و ارزش‌های دینی انجام بدهند، حضرت آیةالله بهجت یکی از کسانی بود که حقیقتاً می‌خواستند این نظام نظامی باشد که مورد عنایت ولی عصر هست، به همین جهت شاید در بسیاری از دیدارهایی که ما با ایشان داشتیم ایشان تکیه داشتند در کنار مسائل اخلاقی و مسائل سیاسی و مخصوصاً روی این نکته ایشان خیلی تأکید می‌کردند که مسئولین کشور مواظب باشند که آنها را نخرند، رشوه‌های مختلفی ممکن است داده شود که من آوردم در بحث رهنمودهای سیاسی ایشان که قیمت‌ها مختلف هست رشوه‌ها مختلف هست و ممکن است افراد خریداری بشوند و مسیر انقلاب و مسیر نظام را تغییر بدهند و روی این مسأله ایشان خیلی تأکید داشتند و ایشان باز می‌فرمودند که من آن پنجشنبه‌ای که امام در روز گویا شنبه یا یکشنبه ایشان از دنیا رفتند می‌گفت من بعد از نماز صبح دقیقش را در همین کتاب زمزم عرفان آوردم گفت نشسته بودم دیدم امام آمدند از جلوی من عبور کردند و می‌گوید لبخندی زدند و من احساس کردم ایشان کار خودش را ناجح تعبیر حضرت آیةالله بهجت ناجح می‌بینند یعنی حالا که دارند می‌روند از دنیا می‌بینند که راضی هستند از کار خودشان از کاری که انجام دادند راضی هستند.
من آن موقع متوجه نشدم که حالا برای چی آمدند، بعد از اینکه خبر وفات ایشان آمد متوجه شدم که ایشان آمدند از من خداحافظی کنند. مقصود این است که حالا پیروان حضرت امام هم جوری عمل بکنند که در موقع رفتن احساس کنند که موفق بودند در کار و یکی از نکاتی که مکرّر ایشان من خدمتشان که می‌رسیدم روی آن تأکید داشتند بعضی از دیگر بزرگان هم که رفته بودند شنیدم این روی این نکته تأکید داشتند که مواظب باشند مسئولین آنها را نخرند حالا به قیمت‌های مختلف رشوه‌های مختلف.
ممکن است یکی با یک باریکلا خریداری بشود با یک تعریف خریداری بشود، همه‌اش پول نیست با یک مقام خریداری بشود حتی به من تأکید می‌کردند که شما جوری عمل بکن همان اوائلی که من با ایشان آشنا شدم ایشان می‌فرمودند جوری عمل بکن که آن نان و پنیر طلبگی را داشته باشی که هر وقت که احساس کردی نمی‌توانی به وظیفه‌ات عمل بکنی بیایی سراغ طلبگی خودت، یعنی مسئولین بایست اینجور عمل بکنند یعنی جوری عمل بکنند که در بند مقام در بند مسئولیت در بند پست نباشند، آن است که می‌تواند خالصانه برای خدا کار کند و ارزش‌ها را دفاع کند از ارزش‌های الهی در شرایط مختلفی که هست.
آقای مجری: اگر در پایانی که خسته‌تان هم کردیم اگر آیةالله بهجت را در یک جمله تعریف بفرمایید از کدام واژه‌ها استفاده می‌کنید؟
حاج‌آقای ری‌شهری: والله اگر بخواهم حق ایشان ادا بشود باید خیلی فکر کنم روی این جمله‌ای که می‌خواهم درباره کوتاهترین تعریف و موجزترین تعریف از آیةالله بهجت بکنم ولی شاید حالا اجالتاً بشود ایشان را بعنوان یک انسان کامل یک انسان شایسته یک انسان والایی که شایسته است از او الگوگیری شود هم از نظر علمی هم از نظر اخلاقی و هم از نظر عملی. مؤیّد باشید انشاءالله. والسلام

http://bahjat.org/fa/content/view/1636/82/

پرسش و پاسخ با حضرت آیت الله بهجت (ره)

برای خوابهای بد و کابوس چه مرقوم می فرمایید؟
ج. بسمه تعالی- سوره هایی که با « قل» شروع می شود در وقت خواب بخواند و علاوه بر آن دعایی که در جنات الخلود نقل کرده اند. که اولش این است:
« سبحان الله ذی الشأن دائم السلطان ... » را بخواند.

1- چگونه می توانم پاک و طاهر شوم در حالی که قبلاً به انجام معاصی کبیره مبتلا بودم، البته پشیمان هستم، چگونه می توانم اثرات سوء گناهان گذشته را از خود دور کنم؟
ج: بسمه تعالی- « التائب من الذنب کمن لا ذنب له » باید توبه حقیقیه را با تمام لوازمش عملی نماییم تا آثار معاصی بالکلیه رفع شود.

2- با نذر و قسم، تصمیمات اخلاقی می گیرم، بعد از مدتی عزمم سست می شود و شکست می خورم، چه کنم؟

ج: یک دقیقه خود را در یاد خدا دیدید، اختیاراً خود را منصرف ننمایید؛ و به انصراف و غفلت غیر اختیاری، اهمیت ندهید.

3- زیاد مرتکب معاصی می شوم و هر چه تلاش می کنم، موفق نمی شوم.

ج: بسمه تعالی- نقل شده از أحد الحسینین قدس سرهما ( یعنی الخلیلی و النوری ) که برای این مقصود، حمد و سوره، اهدا شود برای مدفونین از مؤمنین و مؤمنات در مشاهد ثمانیه مشرفه: «حرمین شریفین»، «نجف اشرف»، « کربلای مشرفه»، و«الکاظمیه المشرفه» و «سامراء المشرفه» و «المشهد الرضوی المشرف» و «قم المشرفه» و حمد و سوره برای مدفونین در سائر مشاهد مشرفه.

اگر ممکن است این جانب را در جهت انتخاب شغل راهنمایی فرمایید.
ج: شغلی را اختیار کنید که رضای خداوند عظیم الشأن در آن باشد؛ و اگر چند شغل مرضی خداست، آنکه ارضی از آن است با تمکن اختیار کنید؛ نافع برای ایمان و مؤمنین باشید.
علم شرافتش معلوم، و مقدمیتش برای عمل معلوم است، با تمکن ترجیح بدهید آن را. در اصول و فروع با تمکن رعایت ترتیب نمایید و هر شغلی تحصیل ملکه اش در جوانی میسور است؛ و اگر عمل محقق باشد هدایت ممکن است از این جهت ملاحظه شغل بنمایید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

1- برای توفیق نماز شب چه کنیم؟
ج: با قرائت آیه آخر «کهف» و اهتمام به این امر اگر علاج نشد، تقدیم بر نصف می شود. [: قبل از نیمه شب به جا آورده می شود.]

2- در نماز شب و سحر خیزی قدری کسل هستم، لطفاً راهنمایی فرمایید؟

ج: بسمه تعالی- کسالت در نماز شب به این رفع می شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق (به خواندن آن) نشدید، قضای آن را بجا بیاورید.

3- برای توفیق نماز شب، نماز صبح «به جماعت» در اول وقت و توجه داشتن به ذات اقدس حضرت ربوبی چه کنیم؟

ج: در اوقات توفیق، مسامحه نکنید، در سایر اوقات موفق می شوید.

1- بهترین ذکر، چه ذکری است؟
ج: بالاترین ذکر به نظر حقیر، « ذکر عملی » است، یعنی « ترک معصیت در اعتقاد و در عمل »؛ همه چیز محتاج به این است و این، محتاج به چیزی نیست و مولد خیرات است.

2- سوره «حمد» و «توحید» و «آیه الکرسی» را ذکر خود قرار داده ام و برایم ملکه نشده است در این مورد راهنمایی فرمایید؟

ج: بسمه تعالی- در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند.

1- مدتی است که ایمان خود را ضعیف می بینم و گاهی نماز نمی خوانم و تمرکزم در نماز خواندن کم شده است، چه کار کنم؟
ج: بسمه تعالی- قوت ایمان از حیث نظر، به دراست علم کلام است[ و] از حیث غیر نظر، به عمل به معلومات است. حفظ نماز به این است که در آنِ تمکن، خود را منصرف نماید از خیالات دیگر و این انصراف را اختیاراً از دست ندهد. و به غیر آن تمکن، اعتنایی نکند.

2- شخصی که ایمان بسیار ضعیف دارد، چگونه اراده را قوی کند تا هر کاری را انجام ندهد و حتی بتواند از کارهایی که خارج از اختیار است جلوگیری کند.

ج: بسمه تعالی- آنچه در تحت اختیار اوست، اختیاراً خلاف رضای خدا را بجا نیاورد؛ همین راه نجات است.

سوء ظن
ریا
عصانیت و کسالت
غرور
وسواس و خواطر

 

1- ما آلوده به پستیهای درونی و بیرونی هستیم، ما را طبابت کنید و در پیمودن این طریق ما را راهنمایی بفرمایید.

ج: بسمه تعالی- زیاد بگوئید «استغفر الله» و خسته نشوید، و خاطر جمع باشید این علاج است. « داؤکم الذنوب و دواؤکم الاستغفار ». ( کنز العمال، ج 1، ص 479 ).


2-  مدتی است شیطان و هوای نفس در تزکیه بطن و لسان، کم خوری، کم گفتن و کم خوابیدن اذیتم می کند، برای رفع این معایب چه کنم؟

ج: بسمه تعالی- گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه؛ ترتیبی برای تقلیل طعام ذکر می شود (إن شاء الله). هر چه را که قصد دارید بخورید، اول جدا نماید، مثلا" در سینی جداگانه و قناعت هم نکنید، آن وقت فقط از آن میل کنید. این را باید عمل نمایید تا معلوم گردد.


3- چندی است که اسیر محبت به شخصی شده ام و عنان از کفم ربوده شده، چه کنم؟

ج: عاقل، به اکمل و اجمل و انفع و ادوم، محبت پیدا می کند و ترجیح می دهد محبت او را بر محبت غیر؛ با اینکه محبت اکمل، دافع شرور و بلیات است، بخلاف محبت غیر.
 

4-  بعض الطلبة سألنا عن علاج «الریاء» و «العجب» و «الکبر» و «السمعة» و « الشهوة» و غیر ذلک، فما رأیکم الشریف؟

ج: بسمه تعالی- کل هذه الرذائل، ناش من الضعف فی معرفة الله، یرفعها و یدفعها الاستیناس بآنس الآنسین تعالی فی العبادة و لو عرف أنه تعالی أحسن من کل حسن فی جمیع الأحوال و الآزمنه، لما انصرف عن الاستیناس به تعالی.
 

ترجمه : بعضی از طلاب از ما در مورد علاج «ریا» و «عجب» و «کبر» و «سمعه» و «شهوت» و غیر آن، سؤال نموده اند، نظر شریف جناب عالی چیست؟

ج: بسمه تعالی- همه این رذائل، از ضعف در شناخت خداوند، سرچشمه می گیرد، و آنها به وسیله انس با انس گیرنده انس گیرندگان، در عبادت، دفع و رفع می شوند، اگر او بداند که « خداوند متعال در همه حالات و زمانها از هر خوبی، خوبتر است »، از انس با او تعالی جدا نخواهد شد.

 

5- برای رفع سوء ظن چه کنیم؟

ج: سوء ظن به اعدی الاعداء که دشمن داخلی و نفس است، شاغل و مانع از سوء ظن به غیر است.

 

6-  گاهی اوقات در عبادات ریا می کنم و بعداً سخت رنج می برم، علاج آن چیست؟

ج: بسمه تعالی- علاج این است که ریا بکند، ولی اگر در مقابل شاه و گدا است، ریا برای شاه بکند؛ فافهم إن کنت من أهله.
 

7-  برای دوری از ریا، چه باید کرد؟

ج: با عقیده کامل اکثار «حوقله».
( یعنی زیاد بگوید: « لا حول و لا قوه الا بالله» ).


 

8- برای درمان عصبانیت چه کنیم؟

ج: با عقیده کامل زیاد «صلوات» فرستادن. ( اللهم صل علی محمد و آل محمد ).

 9 - برای رفع تنبلی و کسالت در عبادات چه باید کرد؟

ج: در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبه شوید؛ و در اوقات کسالت، اقتصار بر واجبات نمایید.
 

10 -  برای رفع عصبانیت چه باید کرد؟

ج: جواب دوم را رعایت کنید و صلوات زیاد بفرستید.
 

 11- جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟

ج: بسمه تعالی- اکثار «حوقله» علاج غرور است.
( إکثار «حوقله» یعنی: زیاد گفتن « لا حول و لا قوه الا بالله » )
 

12-این جانب به وسواس، مبتلا هستم، لطفاً جهت بر طرف شدن آن، مرا راهنمایی فرمایید؟

ج: اکثار تهلیل، علاج وسواس است.
( کثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله» )

13-  من فردی هستم که مدتی است گرفتار بیماری وسوسه و فکر هستم و با درد و رنج فراوان زندگی می کنم و می ترسم که مصداق آیه شریفه « و من یعش عن ذکر الرحمن. الزخرف: 36 » باشم. آیا با این حالت می توانم امام جماعت باشم و از شهریه استفاده کنم یا نه؟ و امکانات مالی ندارم.

ج: بسمه تعالی- نافع برای دفع وسوسه، اکثار «تهلیل» است، بلکه ادامه آن. و استفاده از شهریه، تابع استحقاق است ولو به فقر باشد، مگر آنکه شهریه دهنده شرط دیگری بنماید. امام جماعت بودن مانعی ندارد. ( کثار« تهلیل» یعنی: زیاد گفتن « لا اله الا الله » )
 

پرسش و پاسخ با حضرت آیت الله بهجت (ره)

1- می خواهم در نماز، تمام اذکار را درک کنم و بفهمم و آن نور را درک کنم و ببینم تا با آن نور حرکت کنم؟
ج: بسمه تعالی- با شرائط حضور قلب اعمالتان را انجام بدهید، در پاداش چه کار خواهند کرد، به ما مربوط نیست.

2- اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟

ج: بسمه تعالی- اگر مقصود حضور قلب است، با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله، تبدیل فرادی به جماعت است. و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.

3- این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟

ج: بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [ با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،
« أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر... بقره: 61. »
مثلا" « الصلوه معراج المؤمن » مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343 .
و راه آن، میسور همه است[ لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند « جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین ».

4- درباره حضور قلب برایم توضیح دهید؟

ج: شفای صدور، در اتیان عبادات، با حضور قلب است. ما را به اسباب توجیه کرده اند، نه به مسببات؛ پس باید در تقویت حضور قلب در هر موقع در عبادت کوشا باشیم که از سابق کاملتر باشد، و به آثار در یقظه یا نوم کار نداشته جز مزید علم و مزید انس به عبادت؟

5- برای اینکه در انجام فرمان الهی مخصوصاً نماز، با خشوع باشیم، چه کنیم؟

ج: در اول نماز، توسل حقیقی به امام زمان عجل الله تعالی فرجه کردن که عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.

6- برای حضور قلب در نماز و تمرکز فکر، دستورالعملی بفرمایید؟

ج: بسمه تعالی- در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.

7- دستورالعملی جهت دفع صفات کریهه نفسانی و حضور قلب در نماز مرقوم بفرمایید؟

ج: بسمه تعالی- اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریه و باطنیه است، و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر(عج) است. وبکم تقبل الطاعة المفترضه.
8 - مستدعی است جمله کوتاه و رسایی درباره نماز، مرقوم فرمایید که نصب العین ما قرار گیرد.

ج: بسمه تعالی- ازبیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه علیا، کلام معروف از معصوم علیه السلام است:
« الصلواه معراج المؤمن » ( رساله اعتقادات و سیر وسلوک مرحوم علامه مجلسی ص 29 از قول حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم، و در «مکارم الخلاق» ص 419 با لفظ «مرقاة» و در کتاب « وسائل» ص 133 با لفظ «وفاده» ذکر شده است.)
برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را و از یقینات خارج نشوند.

9- شیخنا الجلیل، أطلب من سماحتکم أن تبیّنوا ما هو أفضل ذکر أو عمل یعمله الإنسان بعد صلاة الصبح و أیضاً بالنسبة إلی صلاة الظهر و العصر و المغرب و العشاء؟ و نسأل من الله تعالی سبحانه و تعالی أن یجعلکم ذخراً للإسلام و المسلمین.

ج: بسمه تعالی- جمیع ما کان من التعقیبات المأثورة فی کتب الأدعیة المعروفة المعتبرة ما کانت مشترکة و ما کانت مختصة ببعض الفرائض مفصلاتها و مختصراتها بحسب الإمکانات للمصلی وسعة وقته و ضیقه؛ فالأفضل ما هو الثابت الصحیح و بعده ما أتی به برجاء المطلوبیة و فی الصحیح ما کان حضور القلب فیه أقوی و ما هو الأنسب بحال المصلی و حوائجه الخاصة.
ترجمه : استاد بزرگوار ما! از محضر شما تقاضامندم که بیان بفرمائید که بهترین ذکر یا عملی که انسان بعد از نماز صبح و نیز نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا انجام می دهد، چیست؟

ج: تمامی آنچه که از تعقیبات در کتابهای معروف و معتبر ذکر شده، چه تعقیبات مشترک و چه تعقیبات مخصوص به هر نماز واجب، چه به صورت مفصل و چه به صورت مختصر، [نماز گزار می تواند] با در نظر گرفتن گنجایش وقت، آنها را بجا آورد. پس برترین آن، صحیح و ثابت از آنهاست؛ و غیر آن را به امید مطلوب بودن بجا می آورد و در میان ادعیه صحیح، آنهایی را انتخاب کند که هر چه که حضور قلب در آن بیشتر باشد یا با حال نمازگزار و نیازهای ویژه او سازگاری بیشتری داشته باشد.

1- تعتقد ابنتی بأنها رأت نوراً للإمام علی علیه السلام و لازمها مدة، فهل هذا حق أو باطل و کیف الخلاص؟
ج: بسمه تعالی- لابداً لکل مؤمن و مؤمنه أن یعمل بالوظائف المعلومة من فعل الواجب و ترک المحرمات و ما یراه فی الیقظه أو المنام؛ فإن کان حقاً فیکمله الصلوات علی النبی و آله کثیراً؛ و إن کان باطلاً، أو کان حقاً ارید منه التوصل الی الباطل، فیدفعه إکثار الصلوات علی محمد و آله. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
2- ترجمه : فرزند من معتقد است که نوری را از امام علی(ع) مشاهده نمود و مدتی با او همراه بوده است؛ آیا این مطلب حق است یا نه و چگونگی رهایی از آن چیست؟

ج: بسمه تعالی، بر هر مرد و زن مؤمن لازم است که به وظایف معلوم خود که انجام واجبات و ترک محرمات است، عمل نماید؛ و آنچه که در بیداری یا خواب می بیند، اگر حق باشد آن را صلوات زیاد بر حضرت نبی اکرم و آل او صلی الله علیه و آله، تکمیل می نماید؛ و اگر باطل باشد یا حقی باشد که از آن در راه باطل استفاده شده باشد، زیاد صلوات فرستادن بر حضرت محمد و آل او، آن را دفع می نماید.

3- آیا بازگویی مکاشفه و دیدار با حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه- برای دیگران و عامه مردم صحیح می باشد؟

ج: این مطلب تکلیف مدعی است.

4- آیا عمل و ترتیب اثر دادن به سخنان کسانی که ادعای مکاشفه با حضرت مهدی- عجل الله فرجه الشریف- را دارند، جایز است؟

ج: دائر مدار یقین عامل است.

5- ملاک تشخیص مکاشفات واقعی با ادعاهای بی اساس و کذب چیست؟

ج: از جمله اسباب یقین، آثار صدق در قول و فعل مدعی است؛ و در مقابل، آثار مخالفت قول با فعل.

6- کسانی که ادعای کشف دارند، آیا جایز است بر اساس مشاهدات خود، عیوب مردم را فاش نمایند؛ در هر صورت وظیفه ما در مقابل این اشخاص چیست؟

ج: تکلیف آنها یقین به موضوع و حکم است؛ و تکلیف مستمعین یقین خودشان به موضوع و حکم است. خداوند ما را بر روی نگرداندن از یقین در انجام دادنها و ترک کردنها، موفق بدارد.

چند سال است که در کارهایم دچار مشکل می شوم که راهها به رویم بسته می شود، از جمله در زمینه اشتغال و ازدواج، و هر چه از خدا طلب یاری می کنم، راه مساعدی گشوده نمیشود؟
ج: بسمه تعالی
 زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آنها هم بگویید، برای اینکه امثال آنها پیش نیاید؛ و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته اید. والله العالم.

1- برادری دارم که به هیچ وجه نماز نمی خواند و رفیق ناباب دارد، ولی هر چه او را موعظه می کنیم گوش نمی دهد، لطفاً یک راه صریح نشان دهید.
ج: بسمه تعالی- بعد از نماز جعفرعلیه السلام برای هدایتش دعا کنید. و در سجده آخر برای این مقصد دعا نمائید و تباکی کنید.
2 - شما آینده این جانب را چگونه می بینید؟
ج: بسمه تعالی- آینده میزان نیست، عاقبت میزان است، اگر در ابتدا (یعنی دنیا) بندگی نماید به ترک معصیت معبود در اعتقاد و عمل، در عاقبت از مقربان است.
3- مراد از روایت « إن شاؤوا علموا » چه می باشد؟ و آیا اعتقاد به علم غیب برای ائمه اطهار(ع) از ضروریات مذهب است؟
ج: بسمه تعالی- ظاهراً معنای « إن شاؤوا علموا » آن است که به منزله چشم باز کردن دیگران است برای دیدن مبصرات. علم غیب ائمه اطهار(ع)، ثابت و یقینی در مذهب است. اما قوام مذهب به این است که این دوازده نفر امام مفترض الطاعه هستند و این چهارده نفر معصوم هستند.

حکایتی از حضرت ایت الله بهجت (ره)

من پسر او هستم، من پسر او هستم! چاپ ارسال

   Image آقايى می گفت: عريضه‏ اى به خدمت امام رضا ( عليه‏السّلام ) درباره‏ سه حاجت از جمله تشرّف به خدمت حضرت ولى عصر ( عجّل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه‏ الشّريف ) نوشتم و پشتِ در ضريح انداختم. شب آخر اقامت ما در مشهد و يا يك شب جلوتر از آن، براى نماز صبح به حرم مشرّف شدم، هنگامى كه مى‏ خواستم وارد حرم شوم، در ميان ازدحام جمعيّت به حدّى كه دم در ممكن نبود كسى به راحتى داخل حرم شود و عدّه‏اى به زحمت وارد و عدّه‏ اى خارج مى‏شدند، ناگاه چشمم افتاد به آقاى جليل و نورانى كه تشريف مى‏آورد ...

و ازدحام گويى براى ايشان خلوت بود و از وسط آن همه جمعيّت به آرامى و راحتى جلو مى‏آمد. تا اين كه وقتى به من رسيد، گويا به من سلام كرد و فرمود: «أَنَا ابْنُهُ، أَنَا ابْنُهُ.» من پسر او هستم، من پسر او هستم. و همين طور اين جمله را تكرار مى‏كرد، بعد فرمود: «لا تُعَلِّمُوهُمْ، فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ.»[1] چيزى به آنان {ائمه ـ عليهم‏السّلام ـ} ياد ندهيد، زيرا آنان از شما داناترند. بعد به حرم تشريف برد. آن آقا مى‏گفت: از اين كه كاغذ عريضه به داخل انداخته بودم و نيز از آن همه نورانيّت و جلالت، هم چنين از اين كه در ميان آن همه جمعيّت و ازدحام به راحتى حركت مى‏نمود، و از اين كه فرمود: «أَنَا ابْنُهُ»، فهميدم كه ايشان، حضرت غائب ـ عجّل‏اللّه‏تعالى‏فرجه‏الشّريف ـ هستند.


[1] ( اصول كافى، ج 1، ص 286؛ بحارالانوار، ج 23، ص 141؛ ج 31، ص 322؛ ج 36، ص 250؛ ج 66، ص 16.)

http://bahjat.org/fa/content/view/1673/51/

پرسش و پاسخ با حضرت آیت الله بهجت (ره)

پرسش و پاسخ
عنوان مطلب
حضرت ولی عصر(عج)
نماز و حضور قلب
قرب و سیر وسلوک
رذائل اخلاقی
استاد
زهد
مکاشفات و بازگویی آن
تقویت ایمان
ذکر
نماز شب
درس و تحصیل
انتخاب شغل
تبلیغ
توبه و ترک گناه
استجابت دعا
برای رفع گرفتاریها چه کنیم ؟
اخلاص
اشک چشم
دستور العمل جامع
خوابهای بد
متفرقه


http://bahjat.org/fa/content/category/9/21/40/

دستورالعمل هایی از حضرت ابت الله بهجت (ره)

1. دستورالعمل اول
2.
دستور العمل دوم
3.
دستور العمل سوم
4.
دستور العمل چهارم
5.
دستور العمل پنجم
6.
دستور العمل ششم
7.
دستور العمل هفتم
8.
دستور العمل هشتم
9.
دستور العمل نهم
10.
دستور العمل دهم
11.
دستور العمل یازدهم


 

1. دستورالعمل اول

بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».

ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »

وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی 1420

 

2. دستور العمل دوم

مشهد ربیع الثانی 1420.
بسمه تعالی
کوچک و بزرگ باید بدانیم: راه یگانه برای سعادت دنیا و آخرت، بندگی خدای بزرگ است؛ و بندگی، در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات.
آنچه را که دانستیم، عمل نماییم و آنچه را که ندانستیم، توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانی و خسارت، در ما راه نخواهد داشت؛ این عزم اگر در بنده، ثابت و راسخ باشد، خدای بزرگ، اولی به توفیق و یاری خواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین، واللعن علی أعدائهم أجمعین.

 

3. دستور العمل سوم

بسمه تعالی
گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
بارها گفته ام و بار دگر می گویم: « کسی که بداند هر که خدا را یاد کند، خدا همنشین اوست، احتیاج به هیچ وعظی ندارد، می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که آنچه را که می داند، باید انجام دهد، و در آنچه که نمی داند، باید احتیاط کند. »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة

 

4. دستور العمل چهارم

 الأقل محمد تقی البهج
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله وحده، و الصلاة علی سید انبیائه و علی آله الطیبین، و اللعن أعدائهم اجمعین.
جماعتی از مؤمنین و مؤمنات، طالب نصیحت هستند؛ بر این مطالبه، اشکالاتی وارد است، از آن جمله:
1. نصیحت در جزئیات است، و موعظه، اعمّ است از کلیات و جزئیات؛ ناشناسها و همدیگر را نصیحت نمی کنند.

2. « من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم »؛ « [ من عمل بما علم] کفی ما لم یعلم » ؛ ( والذین جاهدوا فینا، لنهدینهم سبلنا ).
آنچه می دانید، عمل کنید؛ و در آنچه نمی دانید؛ احتیاط کنید تا روشن شود؛ و اگر روشن شد، بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید؛ طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید، و گرنه روشن بودید.

3. همه می دانند که « رساله عملیه» را باید بگیرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ و همچنین مدارک شرعیه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمی توانند بگویند:
« ما نمی دانیم چه بکنیم و چه نکنیم. »

4. کسانی که به آنها عقیده دارید، نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه می کنند از روی اختیار، بکنید، و آنچه نمی کنند از روی اختیار، نکنید؛ و این، از بهترین راه های وصول به مقاصد عالیه است؛ « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم »؛
مواعظ عملیه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قولیه است.

5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه، در تعقیبات وغیرآنها؛ و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه؛ و زیارت علما و صلحاء و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان، مبدل می شوند؛ پس، مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها- سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:
« جالسوا من یذکرکم الله رؤیته، و یزید فی علمکم منطقه، و یرغبکم فی الاخرة عمله. »

6. از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل، بی نیاز می کند از غیر آن؛ یعنی غیر، محتاج است به آن، و او محتاج غیر نیست، بلکه مولد حسنات و دافع سیئات است:
( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. )
عبودیت ترک معصیت در عقیده و عمل.
بعضی گمان می کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم!! غافلند از اینکه معصیت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبیره است؛ مثلاً نگاه تند به مطیع، برای تخویف، إیذاءِ محرم است؛ [و] تبسم به عاصی، برای تشویق، اعانت بر معصیت است.
محاسن اخلاق شرعیه و مفاسد اخلاق شرعیه، در کتب و رسائل عملیه، متبین شده اند. دوری از علما و صلحا، سبب می شود که سارقین دین، فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهای بَخس و غیر مبارک، همه اینها مجرب و دیده شده است.
از خدا می خواهیم که عیدی ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان، موفقیت به
« عزم راسخ ثابت دائم بر ترک معصیت » قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویه و اخرویه است، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت؛ و معصیت برای صاحب ملکه، به منزله زهر خوردن برای تشنه است، یا میته خوردن برای گرسنه است.
البته اگر این راه تا آخر، مشکل بود و به سهولت و رغبت، منتهی نمی شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمی شد.
« و ما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت، و إلیه انیب ».
و الحمدلله أولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی
أعدائهم أجمعین »
17 ربیع المولود 1419 

 

5. دستور العمل پنجم

بسمه تعالی
کسی که به خالق و مخلوق، متیقن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء صلوات الله علیهم، جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسل اعتقادی و عملی به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات، «قلب» را از غیر خدا، خالی نماید، و فارق القلب، نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها، تابع امام عصر عجل الله له الفرج باشد، و هر که را امام، مخالف خود می داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق می داند با او موافق، [و] لعن نماید ملعون او را، و ترحم نماید بر مرحوم او و لو علی سبیل الاجمالی؛ هیچ کمالی را فاقد نخواهد بود و هیچ وِزر و بالی را واجد نخواهد بود.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
العبد محمد تقی البهجة

 

6. دستور العمل ششم

العبد محمد تقی البهجه
بسمه تعالی
هیچ ذکری، بالاتر از «ذکر عملی» نیست؛ هیچ ذکر عملی، بالاتر از « ترک معصیت در اعتقادیات و عملیات نیست. »
و ظاهر این است که ترک معصیت به قول مطلق، بدون « مراقبه دائمیه »، صورت نمی گیرد.
والله الموفق
العبد محمد تقی البهجة

 

7. دستور العمل هفتم

بسمه تعالی
من کلام علی علیه السلام:
« إعلم أن کل شیء من عملک تبع لصلاتک: بدان که هر چیزی از عمل تو تابع نماز توست »؛
علیکم بالمحافظة علی الصلوات الخمس فی اوائل أوقاتها و بالإقبال بالکل إلیه تعالی فیها، لا تفوتکم السعادة إن شاء الله تعالی: بر شما باد به محافظت بر نمازهای پنج گانه در اولین وقتهای آنها؛ و بر شما باد به روی نمودن و توجّه با تمام وجود بسوی خدای تعالی؛ { در این صورت } سعادت را از دست نخواهید داد إن شاء الله تعالی.
وفقنا الله و ایاکم لمراضیه و جنبنا سخطه بمحمد و آله الطاهرین صلوات علیهم أجمعین.

 

8. دستور العمل هشتم

بسمه تعالی
جماعتی هستند که وعظ و خطابه و سخنرانی را که مقدمه عملیات مناسبه می باشند، با آنها معامله ذی المقدمه می کنند، کأنه دستور این است که « بگویند و بشنوند، برای اینکه بگویند و بشنوند! » و این اشتباه است.
تعلیم و تعلم، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارند. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: « کونوا دعاة إلی الله بغیر ألسنتکم » با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایی داشته باشید.
بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند.
بعضی « التماس دعا » دارند، می گوییم « برای چه؟ » درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، به جای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند: « دعا کنید! »
دور است آنچه می گوییم و آنچه می خواهند؛ شرطیت دعا را با نفسیت آن مخلوط می کنند. ما از عهده تکلیف، خارج نمی شویم، بلکه باید از عمل، نتیجه بگیریم و محال است عمل، بی نتیجه باشد و نتیجه، از غیر عمل، حاصل شود؛ این طور نباشد:
پی مصلحت، مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
خدا کند قوال نباشیم، فعّال باشیم؛ [مبادا] حرکت عملیه بدون علم بکنیم [و] توقف با علم بکنیم.
آنچه می دانیم بکنیم، در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم؛ قطعاً این راه پشیمانی ندارد.
به همدیگر نگاه نکنیم، بلکه نگاه به « دفتر شرع » نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 

9. دستور العمل نهم

بسمه تعالی
آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سؤال می شود: آیا به مواعظی که تا حال شنیده اید، عمل کرده اید، یا نه؟
آیا می دانید که: « هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم می فرماید. »؟
آیا اگر عمل به معلومات - اختیاراً ـ ننماید، شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق، از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده: « با اعمال خودتان، دعوت به حق بنماید »؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم، یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم:
( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا )، و از کلام معصوم:« من عمل بما علم، ورثه الله علم ما لم یعلم » و « من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم »، [ روشن نمی شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را می دانیم، زیر پا نگذاریم و در آنچه نمی دانیم، توقف و احتیاط نمائیم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:
پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند!
نشستند و گفتند و برخاستند
وما توفیقی إلا بالله، علیه توکلت و إلیه انیب.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
الاقل محمد تقی البهجة
مشهد مقدس
یکشنبه 1375 هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ.ق.

 

10. دستور العمل دهم

بسمه تعالی
همه می دانیم که رضای خداوند اجّل، با آنکه غنی بالذات [است] و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد، در این است [ که]:
بندگان، همیشه در مقام تقرب به او باشند، پس می دانیم که برای حاجت بندگان به تقرب به مبدأ الطاف و به ادامه تقرب، [ خداوند] محبت به یاد او و ادامه یاد او دارد.
پس می دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرب به او، خواهد بود؛ و در طاعت و خدمت او، هر قدر کوشا باشیم به همان درجه، متقرب و منتفع به قرب خواهیم بود؛ و فرق بین ما و سلمان سلام الله علیه، در درجه طاعت و یاد او که مؤثر در درجه قرب ما است، خواهد بود.
و آنچه می دانیم که اعمالی در دنیا محل ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم؛ که آنها هر کدام مورد رضای خداست، ایضاً خدمت و عبادت و طاعت او محسوب است.
پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت، باید باشد، تا به آخرین درجه قرب مستعد خودمان برسیم، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضی، به مقامات عالیه رسیدند و ما بی جهت، عقب ماندیم، پشیمان خواهیم شد.
وقفنا الله لترک الاشتغال بغیر رضاه بمحمد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.
الأقل محمد تقی بهجة
مشهد مقدس
چهارشنبه 1375 هـ ش
مطابق با ربیع الاول 1417 هـ ق

 

11. دستور العمل یازدهم

بسمه تعالی
الحمدلله وحده و الصلاة علی سید الانبیاء محمد و آله سادة الأوصیاء الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم من الأولین و الآخرین.
و بعد، مخفی نیست بر اولی الألباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات، شناختن محرّک است که حرکت، احتیاج به او دارد، و شناختن ما منه الحرکه و ما إلیه الحرکه و ما له الحرکه، یعنی بدایت و نهایت و غرض، که آن به آن، ممکنات، متحرک به سوی مقصد می باشند.
فرق بین عالم و جاهل، معرفت علاج حوادث و عدم معرفت است؛ و تفاوت منازل آنها در عاقبت، به تفاوت مراتب علم آنها است در ابتدا.
پس، اگر محرک را شناختیم و از نظم متحرکات، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیه اوست، خوشا به حال شناسنده، اگر چه بالاترین شهید باشد؛ و وای به حال ناشناس، اگر چه فرعون زمان باشد.
در عواقب این حرکات، جاهل می گوید: « ای کاش خلق نمی شدم »، عالم می گوید: « کاش هفتاد مرتبه، حرکت به مقصد نمایم و باز بر گردم و حرکت نمایم و شهید حق بشوم ».
مبادا از زندگی خودمان، پشیمان شده بر گردیم؛ صریحاً می گویم: ـ مثلاًـ اگر نصف عمر هر شخصی در یاد منعم حقیقی است و نصف دیگر در غفلت، نصف زندگی، حیات او محسوب و نصف دیگر، ممات او محسوب است، با اختلاف موت، در اضرار به خویش و عدم نفع.
خداشناس، مطیع خدا می شود و سر و کار با او دارد؛ و آنچه می داند موافق رضای اوست، عمل می نماید؛ و در آنچه نمی داند، توقف می نماید تا بداند؛ و آن به آن، استعلام می نماید و عمل می نماید، یا توقف می نماید؛ عملش، از روی دلیل؛ و توقفش، از روی عدم دلیل.
آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح اطاعت خدای قادر باشیم، قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر، به مقصد برسد؟ آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوت ما از غیر او باشد؟ پس قوت نافعه باقیه نیست، مگر برای خداییان، و ضعفی نیست مگر برای غیر آنها.
حال اگر در این مرحله، صاحب یقین شدیم، باید برای عملی نمودن این صفات و احوال، بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر، مخالفت با محرّک دواعی باطله است، که اگر اعتنا به آنها نکنیم، کافی است در سعادت اتصال به رضای مبدأ اعلی:
« أفضل زاد الراحل إلیک عزم إرادة ».
والحمدلله اولاً و آخراً، و الصلاة علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه هـ.ش.
مطابق با ربیع الاول 1417 ه. ق.

http://bahjat.org/fa/content/blogcategory/20/39/ 

حکایات

1. ارزش نماز اول وقت
2. زنده نگه داشتن سنت
3. آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام
4. ارزش وضو و طهارت
5. شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی
6. راضی به رضای الهی
7. برکت و عظمت ولایت علی(ع)
8. ارزش کار خالصانه
9. ثبات قدم در دیانت
10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی
11. توجه تام به حضرت حقّ
12. توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود
13. حیات اولیای خدا
14. تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان(عج)
15. نتیجه توسل به امام رضا(ع)
16. زیارت واقعی
17. قناعت شیخ انصاری(قدس سره)
18. مشاهده انوار آیات قرآن
19. اهیت تربیت طلاب
20. اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است
21. توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ
22. تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات
23. نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان
 

1. ارزش نماز اول وقت

آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »
 

2. زنده نگه داشتن سنت

حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:
« آقا همیشه سفارش می کردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود وعرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.
روزی فرمودند:
« مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی ( ازاستادان اخلاق و علمای بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خوئی به افطار دعوت بودند، وقتی غذا آماده می شود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی می فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمی کنند. با اینکه بین مجلس افطاریه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا می آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خوئی نیز به احترام ایشان غذا شروع نمی کنند و طول می کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آیت الله خوئی خطاب به ایشان می فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر کمی نمک تناول نکنید غذا نمی خورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید: با خودم نمک داشتم ولی می خواستم سنت اسلامی پیاده شود و متروک نباشد. »
 

3. آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام

باز آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:
« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.
حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.

آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»

 

4. ارزش وضو و طهارت

باز آقای قدس می گوید:
« روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. »

 

5. شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی

آیت الله مصباح می گوید:
« روزی آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طوری بود که اگر کسی به فعالیتهای علمی اش توجه می کرد تصور می کرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامه های عبادی ایشان اطلاع پیدا می کرد فکر می کرد غیر از عبادت به کاری نمی پردازد.
مرحوم آقا شیخ محمد حسین می گفت: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه شرکت می کردم، در طول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ایراد می فرمودند ) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشکلی پیش آمد که به موقع نرسیدم، در بین راه که می آمدم حدس می زدم که امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم.
به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبی که بیان فرموده بودند چیزهایی بوده که من پیشاپیش حدس زده و نوشته بودم، و تقریباً نوشته های من چیزی از درس کم نداشت.
ایشان با اینکه چنین موقعیت علمی داشتند و درس استاد را پیشاپیش می توانستند حدس بزنند و بنویسند، در عین حال مقید بودند که حتی یک شب درس استاد از او فوت نشود.

در کنار این فعالیتهای علمی آن قدر مقید به برنامه های عبادتی بودند، که هر کس اینها را می دید فکر می کرد که اصلاً به هیچ چیز غیر از عبادت نمی رسد، هر روز زیارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طیار از برنامه های عادی ایشان بود. روزهای پنج شنبه، طبق سنتی که علمای نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه یا جمعه یک روضه هفتگی دارند که زمینه ای است برای دیدار دوستان و استادان و شاگردان با همدیگر و توسلی هم انجام می گرفت، مرحوم آقا شیخ محمد حسین در این روضه شان مقید بود که خود پای سماور بنشیند، و خود او همه کفش ها را جفت کند، و در عین حال زبانش مرتب در حال حرکت بود خیلی تند تند یک چیزی را می خواندند ما متوجه نمی شدیم که این چه ذکری است که ایشان این قدر در نشستن و بر خاستن به گفتن آن مقید است.
بعد یکی از دوستان که خیلی با آقا مأنوس بود ( مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله علیه ) از ایشان سؤال کرده بود: آقا، این چه ذکری است که شما این قدر تقیِّد دارید که حتی بین سلام و احوال پرسی تان آن را ترک نمی کنی؟ ایشان لبخندی زده بود و بعد از تأملی فرموده بود: خوب است انسان روزی هزار مرتبه إنا أنزلنا بخواند. »
 

6. راضی به رضای الهی

حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:
« یک روز از روزهای درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی فرمود:
در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.

من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد.
ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »

 

7. برکت و عظمت ولایت علی(ع)

هم او می گوید:
« روزی آقا در ارتباط با ولایت و عظمت آن فرمودند: در نجف یا کاظمین یکی از آقایان قریب 10 یا 15 نفر از اهل علم را برای ناهار دعوت کرده بود ولی فرستاده آقا اشتباهاً طلاب یک مدرسه را که قریب 60-70 نفر بودند دعوت کرده بود. وقتی میهمانان آمده بودند وی دیده بود گذشته از این که جا برای نشستن آنها کم است غذا نیز خیلی اندک است، بی درنگ به ذهنش خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی را از جریان با خبر سازد.
وقتی خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم. تا اینکه ایشان تشریف می آورد و می فرماید: یک پارچه سفید آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسی کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جای سرپوش می گذارد و می فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا می ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرر می فرموده است:
« ها علیّ (ع) خیر البشر، و من أبی فقد کفر: هشدار، که علی علیه السلام بهترین
انسانهاست، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد[ به خدا ] کفر ورزیده است.
بحار الانوار، ج26، ص306، روایت 66 و 68 »
تا اینکه به شرافت مقام شامخ علی علیه السلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیگ به آخر نرسیده بود ».
یکی دیگر از شاگردان آقا (آقای تهرانی) این قضیه را نقل میکرد:
« آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره)، صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در سامراء به شخصی فرموده بودند که برای شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن، ولی شخص قاصد صد نفر را برای شب پنجشنبه دعوت کرده بود ( در حالی که منظور حاجی نوری(ره) این بود که پنجاه نفر برای شب پنجشنبه، و پنجاه نفر برای شب جمعه دعوت کند، و برای شب پنجشنبه غذای پنجاه نفر را تدارک دیده بود. )
وقتی حاجی از جریان باخبر می شود می فرماید: سریعاً آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی (ره) را که در سامراء اقامت داشته است، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضیه می فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم. وقتی تشریف می آورند می فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را می آورند و ایشان آن را روی ظرف غذا قرار می دهد و سه بار دست خود را روی پارچه می کشند و در هر بار می فرمایند: « ها علی(ع) خیر البشر، من أبی فقد کفر. » و بعد می فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را می کشند و تمام مهیمانها را غذا می دهند. »
 

8. ارزش کار خالصانه

باز آقای قدس می گوید:
« روزی آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندک باشد، فرمود:
یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت:آری. گفتند: تعجب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »

 

9. ثبات قدم در دیانت

هم او می گوید:
« روزی آقا در ارتباط با ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکاری و تقوا فرمودند: یکی از علمای بزرگ و اهل معنی شخصی را در صحن مبارک حضرت امیر علیه السلام دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلت در برابر مقام شامخ ولایت مولی الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویی با سر راه می رود. آن عالم عابد ربانی پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگی او جویا شد. آن مرد شریف فرمود: از زمانی که پا به تکلیف گذاشتم تاکنون از روی عمد و دانسته گناه نکرده ام. البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد. »

 

10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی

و نیز می گوید:
« روزی آقا فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السلام می گشت حتی می خواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السلام عبارتند از... و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت: اینها یاران مهدی (عج) می باشند و بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.
دکتر می گوید: او که رفت من تازه به خودم آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم: آیا کسی با من کاری داشت و پیش من کسی آمد؟ گفت: آقایی آمد و تند تند حرف می زد. دکتر می گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولی نبود. »

 

11. توجه تام به حضرت حقّ

باز می گوید:
« روزی آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی، دسته دسته و بسیاری از اوقات با پای پیاده برای زیارت عتبات عالیات می رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب می شدند.
در یکی از سفرها آقای روحانی پیر مردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک شنیدند و در صدد بر آمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوی آن پیرمرد می رود، گفتند: « إنا لله و إنا إلیه راجعون » هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه می کرد، آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمی خورد، بعد از دقایقی شیر حرکت کرد و رفت.
چون قدری دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدی؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتی، أحسنت! عجب دل قوی و با جرئتی داری؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم، خیلی هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمی یابم، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم. و با این حال خوب از دنیا بروم. »
حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل میکند:
« حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که در نجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمی ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیده است.

از خود آقا در این باره سؤال می کنند می فرماید: نه، من نیز خیلی از شیر می ترسم، ولی وقتی در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیری از بالای کوه به سوی من سرازیر شد، با خود گفتم: بهتر است اینک که قدرت بر رهایی از شیر را ندارم فکر فرار را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر که مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هیچ عکس العملی از خود نشان ندادم، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کاری نمی کنم، دورادور من گشت و رفت. »

 

12. توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود

همچنین آقای قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ وی در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن برای این آقا را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.
تا اینکه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که دستکاری کنی.
در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرد. وی همواره به این صورت غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام.
تعجب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها می دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت. »

 

13. حیات اولیای خدا

هم او می گوید:
« روزی آقا فرمود: جنازه یکی از مردان پاک را ( به نظرم فرمودند: گیلانی بود.) به نجف می بردند، یک نفر قرآن خوان هم اجاره کرده بودند که تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبی از شبها همه از خستگی به خواب می روند و قاری مشغول خواندن سوره مبارکه «یس» می شود و هنگام قرائت آیه کریمه ( ألم أعهد إلیکم یا بن آدم ) لفظ «اعهد» را آنطور که باید ادا نمی کند و چند بار آن را تکرار می کند، ناگهان از داخل تابوت می شنود که آن مرد خدا دو یا سه بار با بیانی شیرین و با تجوید درست و قرائت این کلمه را ادا می کند. رعشه بر بدن مرد قاری می افتد که آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنید که من در اداء آیه کریمه مانده ام و با بهترین طریق قرائت و تجوید آن را به من یاد می دهد. روحش شاد! »

حجة السلام والمسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل نگاشته است:
« آن گونه که یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می کردند، که جنازه یکی از بزرگان را به نجف می بردند، یکی از همراهان می گوید: در بین راه به منزل رسیدیم، و جنازه را در کاروانسرای کثیفی گذاشتند، من دیدم که آنجا مناسب جنازه آن آقا نیست و شاید بی احترامی به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جای دیگر انتقال دادم، و بالای سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره «یس» به آیه « ألم أعهد» که رسیدم، چون عرب نیستم و بین «همزه» و «عین» خوب تمیز نمی دهم آن کلمه را تند خواندم، ناگهان شنیدم که جنازه دوبار با صدای بلند آن کلمه را با عربیت و تمییز بین «همزه» و «عین» ادا نمود.

و نیز آقای قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند:« در زمان قاجار آقایی در یکی از مدارس علمیه تهران حجره داشت و معروف بود به کرامت داشتن، ولی مقید بود چیزی از او ظهور و بروز نکند، در میان طلاب زمزمه می افتد که آقا موت ارادی دارد( یعنی هر وقت بخواهد، می تواند اختیاراً قالب تهی کند، ) روزی عده ای جمع شدند و خدمت آقا رسیدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ایم تا از شما کرامتی ببینیم و هر چه عذر آورد قبول نکردند، ناچار راضی شد ( خوب یادم نیست که تعهد گرفت که تا زنده ام به کسی اظهار نکنید، یا نگرفت ) و فرمود: من می خوابم، شما مرا صدا نزنید و کاری به من نداشته باشید.

رو به قبله خوابید و شهادتین را گفت و آنها دیدند که آقا مُرد. وی را این رو آن رو کردند و دیدند که واقعاً مرده است، برای اطمینان چند جای زیر پای آقا را با کبریت سوزاندند و دیدند که واقعاً جان داده است.
پس از مدتی آقا نفسی کشید و نشست. همین که نشست فرمود: به شما نگفتم با من کاری نداشته باشید، چرا مرا از راه رفتن باز می داشتید؟ »
 

14. تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

حجة السلام قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیی بود که لُمعَتین را تدریس می کرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
روزی چاقوی استاد ( در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند ) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
« آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند. » آقا یادش می آید و تعجب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرف به حقیر بدهند.

مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی می گوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ می بیند که وی ( به اصطلاح ) این پا و آن پا می کند. آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی ( و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین )
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم. »

 

15. نتیجه توسل به امام رضا (ع)

باز آقای قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند: یکی از علمای نجف اشرف به جهت بیماری به تهران می آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکی بنابر آن می شود که آقا از ناحیه مغز عمل جراحی شود، آقا خیلی وحشت زده شده و سخت ناراحت می شود و اجازه می گیرد به مشهد مقدس مسافرت نماید.
پس از تشرف و توسل شبی در خواب می بیند آقای بزرگواری نزد ایشان می آید و می فرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید. از خواب بیدار می شود و می گوید: نتیجه گرفتم، به تهران برویم. به تهران می آیند، پس از مراجعه مجدد به پزشک، رئیس کمیسیون طبی آقا به او می گوید: ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جراحی انجام نشود، با دارو معالجه می کنیم.
با تطبیق این گفتار در خواب و بیداری بر یقین او می افزاید و با توسل به ثامن الحجج علیهم السلام معالجه نموده و شفا می یابد. »
 

16. زیارت واقعی

همچنین وی می گوید:
« روزی آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که: پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستی، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن. و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.
پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند: پیرمرد، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید: آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که: علیکم السلام آقای فلانی »
و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند. »

 

17. قناعت شیخ انصاری( قدس سره )

و نیز می گوید:
« روزی آقا در رابطه با قناعت شیخ انصاری ( اعلی الله مقامه ) فرمود: ما در ماجده و والده مکرمه شیخ و نوه دختری اش با ایشان زندگی می کردند، روزی شیخ بچه دخترش را تعقیب می کند. که با عصا تأدیب کند، بچه خود را به دامن مادر بزرگ می اندازد، مادر شیخ می پرسد: بچه چه کار کرده؟ شیخ می فرماید: نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت می کند که خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش می خواهد؟ »
 

18. مشاهده انوار آیات قرآن

آیت الله تهرانی می نویسد:
« حضرت آیت الله العظمی بهجت فرمودند: در زمان جوانی ما، مرد نابینایی بود که قرآن را باز می کرد و هر آیه ای را که می خواستند نشان می داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار می داد، من نیز در زمان جوانی روزی خواستم با او شوخی کرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم: فلان آیه کجاست؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روی آیه گذاشت. من گفتم: نه اینطور نیست، اینجا آیه دیگری است. به من گفت: مگر کوری نمی‌بینی؟! »

 

19. اهمیت تربیت طلاب

آیت الله سید موسی شبیری زنجانی می گوید:
« آقای بهجت نقل می کردند: زمانی که آقا شیخ محمود حلی به نجف آمدند ما برای دیدن ایشان خدمتشان رسیدیم و ایشان نیز برای بازدید به خانه ما آمدند، وقتی آیت الله خوئی شنیدند که آقا شیخ محمود به منزل ما می آیند برای دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگری ( از نظر معنوی ) به ایشان کنند. آقا شیخ محمود یک ساعت تأخیر کردند و آقای خوئی منتظر نشستند تا اینکه تشریف آوردند. آقای خوئی فرمودند: من دلم می خواست مقداری از آقا حسنعلی نخودکی اصفهانی تعریف کنید، تا وقتی ما می خواهیم برای اثبات عالم ماوراء دلیل بیاوریم، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم.
آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلی مختصرات داشت ( یعنی مختصری از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همین کارتان ( تربیت طلاب ) توجه کنید بیشتر می توانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلی مرید یکی از شماها بود. که آقای بهجت می فرمودند: منظورشان آقای بروجردی بود. »
 

20. اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است

آقای قدس می گوید:
« روزی آقا می فرمود: یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام می فرماید:
« تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. »
آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: ... و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »
 

21. توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ

نیز می گوید:
« روزی آیت الله بهجت در رابطه با اینکه نیکان و بزرگان حتی پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهای ناشایست نمی شدند، فرمود: یکی از اعاظم نجف می فرمود: من در دوران بچگی هرگاه می خواستم کاری را که برای افراد مکلف حرام است، انجام بدهم بی درنگ مانعی پیش می آمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیری می کرد. من در زمان کوچکی خودم کاملاً مصون و محفوظ بودم، به طور قهری نه اختیاری.»
 

22. تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

همچنین می گوید:
« روزی آیت الله بهجت پیرامون تأثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی ( از آیات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) که در حرم کاظمین علیهماالسلام تدریس می کرد، خیلی از اوقات در اثنای درس ایشان میت می آوردند و دفن می کردند و رسم آقا هم این بود شبها نماز وحشت برای آنان می خواند یکی از بزرگان کاظمین شبی یکی از بستگان خود را در خواب می بیند و از حال او می پرسد وی می گوید: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد. »
 

23. نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان
هم او می گوید:
« روزی آقا فرمود: چند نفر از بازاریان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شیخ انصاری(قدس سره) رسیدند، وقتی وضع ساده خانه و بی آلایش شیخ را دیدند، آهسته به یکدیگر می گفتند: این است معنی پیشوا و مقتدا. یعنی علی گونه زیستن، نه مانند ملا علی کنی با خانه بیرونی و اندرونی و با تشکیلات و تشریفات آن چنانی. »

شیخ در حال نوشتن بود، و کاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست کلمه خیلی زننده ای به آنها گفت، سپس فرمود: چه می گویید؟ من با چند نفر طلبه سروکار دارم و نیازی به تشریفات بیش از این ندارم، اما آخوند ملا علی کنی با امثال ناصرالدین شاه سر و کار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدین شاه به خانه اش نمی رود، آخوند ملا علی این کارها را برای حمایت از دین انجام می دهد. »

http://bahjat.org/fa/content/blogcategory/19/38/

ضریح اباالفضل العباس علیه السلام

مداحی های محرم سال 1389


 

مداحی های محرم سال 1389

1. محمود کریمی

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 روضه حضرت علی اکبر (ع) (شب هشتم محرم) 2,787 0:07:55
2 بدر هاشمیون میر حیدریون مهرفاطمیون اومد از خیمه بیرون (شب هشتم محرم) 1,338 0:03:47
3 ای که در دست خود داری کلید عرش اعلی (شب هشتم محرم) 1,559 0:04:25
4 ماه شب تاریکم ،از نور ولای تو ،راس شهدای تو  (شب هشتم محرم) 4,191 0:04:28
5 تو دلم مادر راز نهفته.. (شب هفتم محرم) 1,799 0:06:07
6 روضه ترکی (شب هفتم محرم) 2,210 0:07:31
7 دلم تنگ بارونه، دلت تنگ میدونه (شب هفتم محرم) 3,678 0:12:31
8 سائلی میگفت از چه می زنی محکم به روی سینه ات (شب ششم محرم) 1,906 0:05:25
9 روضه حضرت قاسم(شب ششم محرم) 4,732 0:20:11
10 روی دستم زنده بمون پسرم  (شب ششم محرم) 1,905 0:05:24
11 تو چشمام نم بارون تو سینه پر درده (شب ششم محرم) 3,276 0:07:58
12 مناجات امام زمان(عج) (روضه شب پنجم محرم) 2,228 0:09:29
13 شعر خوانی و روضه حضرت عبدالله بن حسن (شب پنجم محرم) 1,406 0:05:58
14 جون میکنه یتیم جا مونده‌ی تو (شب پنجم محرم) 1,206 0:05:07
15 باد و سوزان و رخش تاول و گیسوش پریشان (شب پنجم محرم) 1,186 0:05:02
16 یکی از حرم پر زد یتیمی به لشکر زد (شب پنجم محرم) 1,142 0:04:51
17 من علم حجب و حیا زینبم (روضه شب چهارم محرم) 2,000 0:13:06
18 کفن به دست توی خیمه یه خواهر محنت کشیده (شب چهارم محرم) 1,640 0:06:12
19 مگه چی میشه گلای منم مثل گلای تو بشن فدایی (شب چهارم محرم) 2,044 0:08:42
20 اگر که درد تو در ناله‌ام تو اثر دارد (شب چهارم محرم) 946 0:04:01
21 ای آب و گل زینب مشو قاتل زینب (شب چهارم محرم) 2,996 0:12:45
22 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 1 (شب سوم محرم هیئت راية العباس) 1,950 0:08:18
23 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 2 (شب سوم محرم هیئت راية العباس) 2,328 0:09:54
24 گفتم به خود یا که خبر از ما نداری  (شب سوم محرم هیئت راية العباس) 2,061 0:05:51
25 خرابه چراغونه پریشونه ویرونه (شب سوم محرم هیئت راية العباس) 1,259 0:03:34
26 حکایتی شده مویم ای بابا  (شب سوم محرم هیئت راية العباس) 622 0:02:38
27 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 1 (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 1,702 0:07:14
28 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 2 (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 2,734 0:11:38
29 صدای اذن که میره بالا تو دل تنگ من غوغاست  (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 2,448 0:10:25
30 دوباره پر زده سویت دل کبوتریم (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 2,058 0:08:45
31 سرمیزارم بابا جون رو خاک زمین  (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 1,476 0:06:16
32 تو بهشتی تو عالم را منو خواهش منو تمنا  (شب سوم محرم هیئت مسجد الهادی) 644 0:02:43
33 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 1 (شب سوم محرم) 1,950 0:08:18
34 شعر خوانی و روضه حضرت رقیه 2 (شب سوم محرم) 2,328 0:09:54
35 گفتم به خود یا که خبر از ما نداری  (شب سوم محرم) 2,061 0:05:51
36 خرابه چراغونه پریشونه ویرونه (شب سوم محرم) 1,259 0:03:34
37 حکایتی شده مویم ای بابا  (شب سوم محرم) 622 0:02:38
38 روضه حضرت عباس (شب دوم محرم) 1,923 0:04:06
39 ذکر حسین (شب دوم محرم) 1,193 0:02:32
40  روضه ورود به کربلا (شب دوم محرم) 5,437 0:11:35
41 روضه (شب دوم محرم) بخش اول 3,778 0:08:03
42 روضه (شب دوم محرم) بخش دوم 7,923 0:16:54
43 لک لبیک عریز زهرا (شب دوم محرم) 678 0:01:26
44 کیست زینب  روضه (شب دوم محرم) 5,640 0:12:01
45 خسته نباشی زینب رسیدن به خیر (شب دوم محرم) 3,063 0:06:32
46 حسرت همه بی کسا کربلا کربلا (شب دوم محرم) 1,256 0:02:40
47 حسین اومده از راه (شب دوم محرم) 1,947 0:04:09
48 صدای گریه میاد از پس پرچین دلامون (شعر خوانی) (شب اول محرم) 9,534 0:10:09
49   روضه (شب اول محرم) بخش اول 10,005 0:11:22
50 روضه (شب اول محرم) بخش دوم 4,784 0:05:05
51 سلام بر محرم (شب اول محرم) 6,625 0:07:23
52 فابک للحسین (شب اول محرم) 1,012 0:04:19
53 سر من بر سر این دار صفایی دارد ... 3,892 0:16:34
54 آقا نیا آقا حسین ... 3,324 0:14:09
55 روضه حضرت مسلم(1) 3,206 0:13:40
56 روضه حضرت مسلم(2) 10,002 0:11:22
 

2. حاج محمد رضا طاهری

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 هنوز دیده مادر به گاهواره تو (شب هفتم محرم) 2,429 0:10:20
2 خدایا، حسین تو شرمنده شد (شب هفتم محرم) 5,052 0:21:31
3 شد محرم همه غم بار حسینیم (شب پنجم محرم) 455 0:01:54
4 رها کن عمه دو دستم را (روضه شب پنجم محرم) 1,741 0:14:49
5 منم که رهبر میدان نو جوانانم (شب پنجم محرم) 1,110 0:09:26
6 خدایا ز همرهانم جا ماندم (شب پنجم محرم) 1,243 0:10:34
7 دست پرورده های زینبند (روضه شب چهارم محرم) 3,259 0:13:52
8 الا جدا شدن از کوی تو خدا نکند (شب چهارم محرم) 1,420 0:06:02
9 به رسم فریادم زینب.. (روضه شب چهارم محرم) 2,868 0:12:12
10 روضه حر  (شب چهارم محرم) 3,539 0:15:04
11 بر پا شده حسینه ی گریه ها (مناجات شب سوم محرم) 1,453 0:06:10
12 می گم با گریه که دنیا اینجور نمی مونه (شب سوم محرم) 5,465 0:23:17
13 سه ساله دخترت افتاده از نفس بابا (شب سوم محرم) 2,587 0:11:00
14 پدر جان بیا که بی تو دلگیرم (شب سوم محرم) 5,469 0:23:18
15 رو شونه ها شال ماتم (شب دوم محرم) 1,498 0:06:22
16 جایی نداشتیم اگر این روضه ها نبود.. (روضه شب دوم محرم) 5,947 0:25:21
17 من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند (شب دوم محرم) 2,624 0:11:10
18 برادر به خاک غم منزل کردی (شب دوم محرم) 3,194 0:13:36
19 مسافر کوفه قسم به غربت مولا (شب اول محرم) 2,087 0:08:52
20 حسین جان، منم سفیر عشق تو (شب اول محرم) 5,226 0:22:16
  http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/emam_hossein/89/moharam-89.aspx


3. حاج مهدی سلحشور

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 ستاره سحرم نازنین پسرم (شب هشتم محرم) 2,936 0:08:20
2 شب لاله های عاشق شب سروای رشیده  (شب هشتم محرم) 2,885 0:08:11
3 ای بی نشونم برو یار جوونم برو (شب هشتم محرم) 2,146 0:06:05
4 گریه مکن اصغرم، اصغرم آرام باش (شب هفتم محرم) 1,083 0:04:35
5 آه نفس گیر من،اشک سرازیر من (شب هفتم محرم) 2,507 0:10:39
6 خنده بر روی پدر زد.. (دودمه،شب هفتم محرم) 1,563 0:06:37
7 بازم دلم پر از غمه آقا آقا دوباره تو حرمه آقا آقا (شب ششم محرم) 1,537 0:04:21
8 روضه حضرت قاسم (شب ششم محرم) 2,931 0:08:19
9 آشفته حالم عمو شکسته بالم عمو (شب ششم محرم) 1,905 0:05:24
10 عمو جان چشم اگه تورو نبینه سخته (شعر خوانی و روضه) (شب ششم محرم) 3,276 0:07:58
11 روضه حضرت عبدالله (روضه شب پنجم محرم) 1,741 0:14:49
12 سید ومولا زاده زهرا عموی تنها (شب پنجم محرم) 1,110 0:09:26
13 چی شده زمین میلرزه آسمون تیره و تاره  (شب پنجم محرم) 1,243 0:10:34
14 اشک چشام مرهم زخمامه  (شب پنجم محرم) 839 0:07:07
15 سرود یا ثار الله ابا عبد الله  (شب چهارم محرم) 967 0:05:28
16 روضه شب جمعه و غزل امام زمان (شب چهارم محرم) 1,552 0:08:48
17 بی همگان به سر شود (شب چهارم محرم) 893 0:05:03
18 ماه محرم که قد ماتم میشه دل آسمونا ارباب ارباب (شب چهارم محرم) 1,170 0:06:38
19 روضه حضرت زینب و فرزندان حضرت زینب1 (روضه شب چهارم محرم) 1,650 0:09:21
20 روضه حضرت زینب و فرزندان حضرت زینب2 (روضه شب چهارم محرم) 1,773 0:10:03
21 عاشق اونه که همیشه بی قراره حسن یاره (شب چهارم محرم) 941 0:05:19
22 دو تا کفن پوش برات اوردم  (شب چهارم محرم) 603 0:03:24
23 گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر  (روضه شب سوم محرم) 2,025 0:08:38
24 بابا جونم السلام، خوب نمی بینه چشمام (شب سوم محرم) 2,029 0:08:39
25 شب سوم محرم یا عزای فاطمیه است (شب سوم محرم) 2,103 0:08:58
26 خورشید زخمی حرم بابا (شب سوم محرم) 1,247 0:05:18
27 یا حسین یابن زهرا (شب سوم محرم) 1,384 0:04:42
28 یا حسین حضرت نور الهدی (شب سوم محرم) 1,552 0:05:16
29 بازم دلم پر از غم آقا آقا (شب سوم محرم) 1,789 0:06:16
30 مناجات و شعر خوانی (روضه شب سوم محرم) 2,775 0:09:27
31 روضه ورود به محرم (شب دوم محرم) 5,720 0:12:11
32 دیدار سپاه حر با سپاه امام حسین (شب دوم محرم) 1,854 0:10:32
33 دل به غمت مبتلا حسین جان (شب دوم محرم) 1,796 0:06:09
34 آه و واویلا (شب دوم محرم) 1,750 0:05:58
35 در هوای نینوا شد هر لبی غرق نوایی (شب دوم محرم) 2,278 0:07:42
36 روضه ورود به محرم (شب اول محرم) 2,778 0:11:51
37  کتیبه دل ما نقش سرخ یا حسینه (شب اول محرم) 2,402 0:08:42
38 آواره کوچه ها  حضرت مسلم (شب اول محرم) 972 0:4:08
39 روضه خوانی (شب اول محرم) 2,504 0:10:41
40 کوفه میا حسین جان (شب اول محرم) 1,730 0:07:21
 

4. حاج حسن خلج

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 برو به میدون پسرم علی نگهدارت باشه  (شب هشتم محرم) 4,269 0:12:07
2 می خوام ببین اما گریه امون نمیده   (شب هشتم محرم) 4,599 0:13:04
3 پیش از دمی که چهره به خاک آشنا کنی گریه میکنم   (شب هشتم محرم) 1,217 0:03:26
4 شعر خوانی حضرت علی اصغر (ع) (روضه شب هفتم  محرم) 2,461 0:07:00
5 خبر به حرم رسید شدند همه نا امید  (روضه شب هفتم  محرم) 3,162 0:09:00
6 کبوتر سفیدم وقتشه پر بگیری (روضه شب هفتم  محرم) 3,262 0:09:16
7 مرغی که بال بال زد آخر زتاب رفت (روضه شب هفتم  محرم) 877 0:02:29
8 گرفته ام 13تا شیشه عسل رو دستم (روضه شب ششم محرم) 2,040 0:08:39
9 حالا که تیر و نیزه تنم را هدف گرفت (روضه شب ششم محرم) 1,551 0:06:34
10 نو گل یاسمن، زاده ی مجتبی (شب ششم محرم) 1,978 0:08:23
11 سخت برام از عزیزم که بشنوم صداتو (شب ششم محرم) 5,220 0:22:13
12 ما همه گریه کن و سینه زن پادشه عطشانیم (شب پنجم محرم) 459 0:01:54
13 ای وای بر حال جبرئیل (روضه شب پنجم محرم) 1,598 0:06:46
14 ای عزیز خدانور چشم ترم (شب پنجم محرم) 1,307 0:05:32
15 بارون اشک چشمام می زیره روی گونه (شب پنجم محرم) 3,185 0:13:32
16 مناجات و شعر خوانی (روز چهارم محرم) 1,478 0:06:17
17 روضه خوانی حضرت حر (شب چهارم محرم) 3,086 0:13:08
18 به اذن مادر تو سینه می‌زنم یا حسین (شب چهارم محرم) 2,224 0:09:27
19 حر آزاده‌ام جان به کف داده‌ام (شب چهارم محرم) 1,973 0:08:23
20 توبه آدم آقا با اشک تو قبوله (شب چهارم محرم) 3,086 0:13:08
21 یه خدا و یه جهان و یه خیابون که بین ‌الحرمین (شب چهارم محرم) 1,973 0:08:23
22 همن که سر بابامو با طبق آوردن (شب سوم محرم) 1,478 0:06:17
23 گلایه تنها ندارم از این همه کبودی (شب سوم محرم) 3,086 0:13:08
24 آروم نمی شم، ای اهل کوفه (شب سوم محرم) 2,224 0:09:27
25 بخواب رو پام مسافر (شب سوم محرم) 1,973 0:08:23
26 میل پریدن هست اما بال و پر.. (شب سوم محرم) 1,384 0:05:53
27 زیر لب یا مجیر می خوانم (روضه شب دوم محرم) 1,426 0:06:03
28 کجا آخر ما را آوری سالار زینب (روضه شب دوم محرم) 1,988 0:08:27
29 عمه سادا ت دل بی قراره (شب دوم محرم) 1,547 0:06:34
30 امروز محرمان حرم سایه سرم..  (روضه شب دوم محرم) 662 0:02:47
31 کاروانی که اسمش کاروان بهشته (شب دوم محرم) 2,223 0:09:27
32 شورشی در میان صحرا بود (شب دوم محرم) 2,860 0:12:10
33 از ره رسیده بوی محرم (شب اول محرم) 1,688 0:07:10
34 بر آر از خاک قبر خویش سر خود را (شب اول محرم) 3,056 0:13:01
35 میون کوچه هامون عطر خدا پیچیده (شب اول محرم) 2,396 0:10:12
36 رسیده ز راه صدای پای ماه محرم (شب اول محرم) 1,508 0:06:24
 

5. حاج سعید حدادیان

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 چه شبایی که سرم رو روی دامنت می ذاشتم (شب پنجم محرم) 2,756 0:11:43
2 روضه حضرت زینب 1  (روضه شب چهارم محرم) 2,344 0:10:0
3 روضه حضرت زینب 2 (روضه شب چهارم محرم) 2,612 0:11:03
4 روضه ی حضرت رقیه (روز سوم محرم) 2,414 0:10:16
5 دامن ز من مگیر که آلوده دامنم (شب سوم محرم) 3,115 0:13:15
6 السلام علی الشیب الخضیب (شب سوم محرم ) 590 0:02:29
7 روضه حضرت عباس (شب دوم محرم ) 1,923 0:04:06
8 روضه خوانی1 (شب دوم محرم ) 5,727 0:12:12
9 روضه خوانی2 (شب دوم محرم ) 6,026 0:12:51
10 روضه خوانی1 (شب اول محرم ) 9,757 0:20:25
11 روضه خوانی2 (شب اول محرم ) 10,719 0:22:51
  http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/emam_hossein/89/moharam-89.aspx


6. محمد حسین حدادیان

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 دل بی قرارم تا منو تاییدم کنه حضرت زهرا (روز ششم محرم ) 2,242 0:09:32
2 چه حرمی داره حسین (روز ششم محرم) 1,873 0:07:57
3 عمو بیا تا نفس بگیرم باز بتونم (روز ششم محرم) 1,337 0:05:32
4 با جوهر سرخ اشکام اسم تو را می نویسم (روز چهارم محرم) 2,831 0:12:03
5 نبودی تو این سفر من چی کشیدم (روز سوم محرم) 2,163 0:07:21
6 ذکر عالمین حسین غرق شور وشین (شب اول محرم) 6,362 0:27:08
 

7. حاج مهدی میر داماد

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 عروس خانه زهرا چه لاله می کاری (شب هفتم محرم) 1,799 0:06:07
2 روضه حضرت عبدالله (روضه شب پنجم محرم) 5,839 0:24:54
3 شعر خوانی(یک طرف ثار الله یک طرف عبدالله) و روضه (شب پنجم محرم) 1,557 0:06:38
4 حال دل خیلی خرابه کار دل ناله و آهه  (شب پنجم محرم) 1,786 0:07:37
5 عمه عمه بزار برم پیش عمو  (شب پنجم محرم) 1,299 0:05:07
6 قبولم کردی به پابوسی ممنونم آقا (حضرت حر) (شب چهارم محرم) 1,380 0:05:52
7 مهربان اربابم جلوه مهتابم  (حضرت حر) (شب چهارم محرم) 2,197 0:09:21
8 آرزو دارم حرم باشم مجنون شاه کربلا باشم (شب چهارم محرم) 616 0:02:36
9 ای امام بی کفن طفل توام شد بی کفن (شب سوم محرم) 1,041 0:04:25
10 غروب تنها دم ویرونه غریبونه (شب سوم محرم) 1,093 0:04:39
11 هر که با خاک درت کام لبش بر دارد (شب سوم محرم) 2,163 0:07:21
12 اشکهای روضه آبرومونه  (شب سوم محرم) 2,163 0:07:21
13 باور نداشتم که بیایی برابرم  (شب سوم محرم) 2,156 0:06:07
14 خونابه های لب تو  می شورم با اشکها بابا (شب سوم محرم) 1,827 0:07:47
15 موسم غم سرزد قلب من می لرزد (شب دوم محرم) 1,577 0:06:24
16 کاروانی که اسمش کاروان بهشته  (شب دوم محرم) 1,418 0:06:03
17 سلام بر حسین سلام بر محرم (شب اول محرم) 1,691 0:07:12
 

8.  کربلایی جواد مقدم

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 بازم محرم باز روضه چشماتون (شب سوم محرم) 1,282 0:05:27
2 دیگه بسه نفس نمی گیری (شب سوم محرم) 1,222 0:05:11
3 عبدم تو امیرم ثار الله عشقت در ضمیرم ثارالله (شب سوم محرم) 871 0:03:41
4  غصه برای چی تا تو رو دارم آقا جون (شب اول محرم) 1,400 0:05:58
5 من همونم که همیشه از همه فراری (شب اول محرم) 2,006 0:08:33
 

9. حاج حیدر توکل

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 الله اکبر در کرب و بلا (روز  پنجم محرم) 2,702 0:11:30
2 حامل وحی حق تعالی (روز  پنجم محرم) 2,532 0:10:46


برای دانلود کردن مرثیه ها، روی آیکون  کلیک راست نموده
و  گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.

http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/emam_hossein/89/moharam-89.aspx

عکس / داخل ضریح مطهر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

http://makkah.blogfa.com/

نوحه و مداحی حضرت عباس (علیه السلام)

نوحه و مداحی حضرت عباس (علیه السلام)

سال 89


1. حاج محمود کریمی

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 ابوالفضل مولامه ابو الفضل آقامه ( شب پنجم محرم ) 1,591 0:06:47

سال 88

 

1. حاج محمود کریمی

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد (روز تاسوعا) 2,230 0:09:28
2 شاه شمشاد قدان (روز تاسوعا) 2,619 0:11:07
3 دین و دلم برده ای ماه سکینه (روز تاسوعا) 1,019 0:03:26
4 تو را دارم ابا الفضل چه غم دارم ابالفضل (روز تاسوعا) 1,649 0:05:35
5 آسمون چرا نمی باره (شب تاسوعا) 3,109 0:10:34
6 نسیم روضه وزیدن گرفت (شب تاسوعا) 2,175 0:06:09
7 ز عشقت مست مستم به موج خون نشستم (شب تاسوعا) 1,651 0:04:40
8 حرم عرش خدا شد دو عالم یک صدا شد (شب تاسوعا) 3,390 0:13:24
9 علمدار علمدار علمدار (شب تاسوعا) 1,790 0:05:03
10 ای سرو خفته در چمن ابالفضل (شب تاسوعا) 819 0:02:18

2. حاج محمد رضا طاهری

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 حی علی العزا حی علی البکاء (روز تاسوعا) 2,550 0:10:51
2 من ابو فاضلم زاده ام البنبن (روز تاسوعا) 2,393 0:08:08

3. حدادیان و نیکبختیان

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 تو کویر خشک دریا می خوام (روز تاسوعا) 2,109 0:08:58
2 تصدق سر آقا من همیشه عالیم (روز تاسوعا) 1,091 0:04:38
3 تکیه گاه حرم پناه حسین (روز تاسوعا) 3,935 0:16:45

سال 87


1. حاج محمود کریمی

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 دلدار قد رشید ابا الفضل مرتضی 1,434 0:04:03
2 هر چه بهتر تنت از دور که پیدا می شد.. 2,756 0:09:23
3 ابا الفضل با وفا علمدار لشگرم 759 0:03:13
4 بی لب تو آب سراب عظیم، معنی سیراب عذاب الیم 2.19 0:09:34
5 از کودکی دریا بودی ، دریا دریا زیبا بودی 1.18 0:05:10
6 تو خیمه های داغ دیده عطش دوباره پا گرفته 2.03 0:08:53
7 آروم بگیرید، عمو تو راهه آروم بگیرید 1.73 0:10:04
8 این که در سینه خود داغ برادر دارد 795 0:04:31
9 آی سینه زن ها، دست ها رو سینه، میرسه امشب بانوی مدینه 1.25 0:07:17

2. حاج حسن خلج

ردیف

موضوع

اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 مشک تو آرزوی ماهیای دریا - قسمت اول 1,383 0:09:24
2 مشک تو آرزوی ماهیای دریا - قسمت دوم 1,179 0:08:00
3 ساقی لشکر من 1,291 0:08:46
4 شه با وفا ابالفضل 1,489 0:10:07
5 عباسم آخر تو سقای شهیدان حسینی 1,852 0:07:52


برای دانلود کردن مرثیه ها، روی آیکون  کلیک راست نموده
و  گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.

http://www.aviny.com/Voice/Marsieh/hazrat_abbas/hazrat_abbas_nohe.aspx


درس های بزرگان معاصر

 امام‌خمینی(ره)

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 00:57

89/08/30

به روز رسانی شد در
 
کتاب الصلوة
 

 آیت الله العظمی خوئی(ره)

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 13:02

89/03/08

به روز رسانی شد در
 
کتاب الحج

مرحوم
آیت الله بهجت

آرشيو درس خارج فقه

ساعت 10:07

88/12/20

به روز رسانی شد در
سال 87-86

سال 88-87

مرحوم
آیت الله بهجت

آرشيو درس خارج اصول

ساعت 15:20

88/03/05

به روز رسانی شد در
سال 87-86

سال 88-87


 
 
http://www.eshia.ir/Feqh/Archive/Moaser/


درس های حوزه علمیه مشهد

استاد موسوی خلخالی

آرشیو درس خارج اصول

ساعت 12:44

89/09/09

به روز رسانی شد در
سال 87- 86
سال 88- 87
سال 89- 88
سال جاری

استاد مرتضوی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 17:36

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

استاد رضازاده

آرشیو درس خارج اصول

ساعت 17:36

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

استاد رضازاده

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 17:36

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

استاد اشرفی

آرشیو درس خارج اصول

ساعت 12:44

89/09/09

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری
 

استاد اشرفی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 17:36

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

http://www.eshia.ir/Feqh/Archive/Mashhad/


دروس الحوزة العلمية في النجف الاشرف


آیة الله العظمی الخوئي(قده)

أرشيف بحث الفقه
ھ.ق 31/06/16 تم التحديث في
ھ.ش 89/03/08 ساعة 13:02       
 
کتاب الحج
 

آیة الله النجفي

أرشيف بحث الاصول

ھ.ق 31/06/26 تم التحديث في
ھ.ش 89/03/18 ساعة 11:52       
العام 30-29
العام الحالي

آیة الله النجفي

أرشيف بحث الفقه

ھ.ق

31/06/26

تم التحديث في
ھ.ش 89/03/18 ساعة 11:52       
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ الحائري

أرشيف بحث الفقه
ھ.ق

31/05/26

تم التحديث في
ھ.ش 89/02/19 ساعة 13:02       
 
أرشيف

الاستاذ الحائري

أرشيف بحث الاصول
ھ.ق

31/05/26

تم التحديث في
ھ.ش 89/02/19 ساعة 13:02       
 
أرشيف

الاستاذ آل راضي

أرشيف بحث الاصول
ھ.ق 31/12/24 تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام 29-28
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ آل راضي

أرشيف بحث الفقه
ھ.ق 31/12/24 تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام 29-28
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ الایرواني

أرشيف بحث الاصول
ھ.ق

31/12/24

تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام 30-29
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ الایرواني

أرشيف بحث الفقة (کتاب الحج)
ھ.ق

31/12/24

تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام 29-28
العام 30-29
العام 31-30
العام الحالي

الاستاذ الجواهری

أرشيف بحث الاصول
ھ.ق 31/12/24 تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام الحالي

الاستاذ الجواهری

أرشيف بحث الفقة
ھ.ق 31/12/24 تم التحديث في
ھ.ش 89/09/10 ساعة 14:55       
العام الحالي

الاستاذ السند

أرشيف بحث الاصول
ھ.ق 31/11/26 تم التحديث في
ھ.ش 89/08/13 ساعة 15:11       
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ السند

أرشيف بحث الفقة
ھ.ق 31/11/26 تم التحديث في
ھ.ش 89/08/13 ساعة 15:11       
العام 30-29
العام الحالي

الاستاذ السند

أرشيف بحث تفسیر القرآن
ھ.ق 31/11/25 تم التحديث في
ھ.ش 89/08/11 ساعة 15:54       
العام 30-29
العام الحالي

لمشاهدة دروس العقاید اضغط هنا
ھ.ق 31/11/26 تم التحديث في
ھ.ش 89/08/13 ساعة 15:11       

لمشاهدة دروس الحوزة العلمية فی مدینة قم المقدسة اضغط هنا (باللغة الفارسية)
ھ.ق

31/11/24

تم التحديث في
ھ.ش 89/09/06 ساعة 15:43       

لمشاهدة دروس الحوزة العلمية فی مدینة مشهد المقدسة اضغط هنا (باللغة الفارسية)
  تم التحديث في 31/11/24 ھ.ق
  ساعة 12:20 89/09/06 ھ.ش
http://www.eshia.ir/Ar/Feqh/Archive/




درس های حوزه علمیه قم

استاد هاشمی شاهرودی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 13:58

89/02/19

به روز رسانی شد در
سال جاری

استاد هاشمی شاهرودی

آرشیو درس خارج اصول

ساعت 13:58

89/02/19

به روز رسانی شد در
سال جاری

استاد حائري

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 13:02

89/02/19

به روز رسانی شد در
آرشیو

استاد حائري

آرشیو درس خارج اصول

ساعت 13:08

89/02/20

به روز رسانی شد در
آرشیو

استاد محمد یزدی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 16:18 89/09/09 به روز رسانی شد در
سال 89-88
سال جاری

استاد ملکوتی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 13:48

89/02/07

به روز رسانی شد در
سال 86-85
سال 87-86
سال 88-87

استاد مقتدایی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 12:30

89/09/09

به روز رسانی شد در
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

 
  http://www.eshia.ir/Feqh/Archive/qom/


درس های آیات عظام
حوزه علمیه قم (مسجد اعظم )


آیت الله سبحانی

آرشيو درس خارج اصول

ساعت 23:27 89/09/10 به روز رساني شد در
سال 87-86
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

آیت الله سبحانی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 17:16 89/09/10 به روز رسانی شد در
سال 87-86
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

آیت الله مکارم

آرشيو درس خارج فقه

ساعت 23:27 89/09/10 به روز رساني شد در
سال 87-86
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

آیت الله جوادی

آرشیو درس تفسیر قرآن

ساعت 17:22

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 87-86
سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

آیت الله جوادی

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 12:07

89/09/10

به روز رسانی شد در
سال 89-88
سال جاری

آیت الله نوری

آرشیو درس خارج فقه

ساعت 12:07

89/09/10

به روز رسانی شد در

سال 87-86

سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

آیت الله شبیری

آرشيو درس خارج فقه

ساعت 12:30

89/09/09

به روز رسانی شد در

سال 87-86

سال 88-87
سال 89-88
سال جاری

http://www.eshia.ir/Feqh/Archive/