مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم




مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم
 
مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم
مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم
 
مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم
مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم مست باده خم ، ویژه نامه عید سعید غدیر خم

حج عریان ابوبکر در ذى القعده+سند

يكى از مسائلى كه اميرالاحاج بودن ابوبكر را زير سؤال مى‌برد اين است كه در آن سال اصلا مسلمانان حج انجام ندادند و در حقيقت انجام حج در آن زمان براى آن‌ها مشروع نبوده است تا ابوبكر امير بر حاجيان باشد؛ زيرا مشركان طبق رسومى كه داشتند، حج را در آن سال، در ماه ذى القعده برپا كردند و رسول خدا اميرمؤمنان عليه السلام را فرستاد تا در زمانى كه آن‌ها حج انجام مى‌دهند، سوره برائت را براى آن‌ها بخواند و اين سال را آخرين سال حج آن‌ها اعلام كند.
حال اگر مسلمانان در آن سال به سرپرستى ابوبكر مراسم حج را به همراه مشركان به جا آوره باشند، عمل كفار و مشركان را مرتكب شده‌اند؛ زيرا خداوند انجام حج در غير ذى الحجه را «زيادة في الكفر» خوانده است؛ آن جا كه مى‌فرمايد:
إِنَّمَا النَّسي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين‏. التوبه/37. نسى‏ء [جا به جا كردن و تأخير ماه‏هاى حرام‏]، افزايشى در كفر (مشركان) است كه با آن، كافران گمراه مى‏شوند يك سال، آن را حلال، و سال ديگر آن را حرام مى كنند، تا به مقدار ماه‏هايى كه خداوند تحريم كرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تكميل گردد) و به اين ترتيب، آنچه را خدا حرام كرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى‏كند.
پس اهل سنت يا بايد بپذيرند كه مسلمانان در اين سال به سرپرستى ابوبكر، عمل كفار را مرتكب شده‌اند و اين كار آن‌ها «زيادة في الكفر» بوده، يا بايد بپذيرند كه هيچ يك از مسلمانان در اين سال و همراه با مشركان در انجام مراسم حج شركت نداشتند و تنها وظيفه مسلمانان حاضر در آن جا اعلام برائت از مشركان بوده كه اين وظيفه طبق روايات به اميرمؤمنان عليه السلام واگذار شده است.
جالب است كه بيهقى وقتى به اين قضيه مى‌رسد، با تعجب فراوان سؤال مى‌كند كه آيا ابوبكر عملى را كه خداوند آن را كفر دانسته، مرتكب شده؟
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: قَدْ نَزَلَتْ سُورَةُ بَرَاءَةَ قَبْلَ حَجَّةِ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَفِيهَا: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْر»، وَفِيهَا: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا»، فَهَلْ كَانَ يَجُوزُ أَنْ يَحُجَّ أَبُو بَكْرٍ عَلَى حَجِّ الْعَرَبِ، وَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ أَنَّ فِعْلَهُمْ ذَلِكَ كَانَ كُفْرًا؟
ابوعبد الله (بيهقي) گفت: سوره برائت قبل از حج ابوبكر نازل شد و در اين سوره آمده است كه « نسى‏ء [جا به جا كردن و تأخير ماه‏هاى حرام‏]، افزايشى در كفر (مشركان) است» و در اين سوره آمده است: «تعداد ماه‌ها از ديدگاه خداوند، دوازده ماه است» پس آيا جايز است كه ابوبكر مراسم حج را بر مبناى حج عرب انجام داده باشد؟ و حال آن كه خداوند خبر داده است كه اين كار آن‌ها كفر است؟
البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاى 458هـ)، سنن البيهقي الكبرى، ج5، ص166، باب من كره أن يقال للمحرم صفر وأن النسيء من أمر الجاهلية، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.
سؤالى كه جناب بيهقى براى آن پاسخى نمى‌يابد و آن را بى‌جواب رها مى‌كند.
جواب بيهقى واضح است، ابوبكر اصلا در اين سال حجى انجام نداده و امير الحاج نبوده است، تا عمل او بر مبناى عمل اعراب «زيادة فى الكفر» باشد؛ بلكه ابوبكر در اين سفر، رعيت اميرمؤمنان عليه السلام بوده و تحت فرمان آن حضرت، وظيفه داشته است كه سخنان اميرمؤمنان را به گوش مشركان برساند و از آن‌ها اعلام بيزارى كند.
اما اين كه حج ابوبكر در آن سال، در ماه ذى القعده بوده، در كتاب‌هاى معتبر اهل سنت به آن تصريح شده و حتى خود ابن تيميه نيز به اين مطلب اعتراف كرده است. وى در كتاب شرح العمده فى الفقه مى‌نويسد:
أن الحجَ قبلَ حجةِ الوداعِ كان يَقَعِ في غيرِ حِينِه لأن أهلَ الجاهليةِ كانوا يُنْسِئون النسيءَ الذي ذَكَرَهُ اللهُ في القرانِ حيثُ يقول: « إِنَّمَا النَّسي‏ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين‏» فكان حجُّهم قبلَ حجةِ الوداع في تلك السنين يَقَعُ في غيرِ ذي الحجة. 
رَوى أحمدُ بإسناده عن مجاهد في قوله «إنما النسيء زيادةٌ في الكفر» قال حَجُّوا في ذي الحجة عامين ثم حجوا في المحرم عامين ثم حجوا في صفر عامين فكانوا يَحُجُّون في كلِ سنةٍ في كلِ شهرٍ عامين حتى وافَقَتْ حَجةُ أبي بكر الآخر من العامين في ذي القعدة قبلَ حَجَّة النبي صلى الله عليه وسلم بسنةٍ ثم حج النبي صلى الله عليه وسلم من قابلٍ في ذي الحجة فلذلك حينَ يقول النبي صلى الله عليه وسلم «إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق السموات والأرض».
مراسم حج در سال قبل از حجة الوداع، در غير زمان خودش واقع شد؛ زيرا مردم جاهليت، ماه‌ها را جا به جا مى‌كردند؛ چنانچه خداوند آن را در قرآنش ذكر كرده است؛ آن جا كه مى‌فرمايد: «نسى‏ء [جا به جا كردن و تأخير ماه‏هاى حرام‏]، افزايشى در كفر (مشركان) است كه با آن، كافران گمراه مى‏شوند يك سال، آن را حلال، و سال ديگر آن را حرام مى كنند، تا به مقدار ماه‏هايى كه خداوند تحريم كرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تكميل گردد) و به اين ترتيب، آنچه را خدا حرام كرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوند جمعيّت كافران را هدايت نمى‏كند.». پس حج آن‌ها در سال قبل از حجة الوداع و در اين سال‌ها، در غير ذى الحجة واقع شده است. احمد با سند خود از مجاهد در باره اين سخن خداوند «انما النسيء زيادة فى الكفر» گفته است: كه اهل جاهليت دو سال در ذى الحجة، مراسم حج را برگزار مى‌كردند، سپس دو سال در محرم، دو سال در صفر، حج مى‌كردند؛ پس آن‌ها هر دو سال و يكى از ماه‌ها حج مى‌كردند؛ تا اين كه حج ابوبكر در آخر از دو سال، در ذى القعده و يك سال قبل از حج رسول خدا واقع شد؛ پس رسول خدا در سال بعد در ذى الحجه حج كرد؛ به همين خاطر رسول خدا فرمود: «زمان به همان صورتى كه خداوند از روز اول آسمان و زمين را خلق كرده است، چرخيده است»
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، شرح العمدة في الفقه، ج2، ص223، تحقيق: د. سعود صالح العطيشان، ناشر: مكتبة العبيكان - الرياض، الطبعة: الأولى، 1413هـ
و باز در جاى ديگر از همين كتاب مى‌نويسد:
فكانوا يَحُجُّون في كل شهر عامين حتى وافق حجة أبي بكر الأخر من العامين في ذي القعدة ثم حج النبي صلى الله عليه وسلم حجته التي حج فوافق ذلك ذا الحجة فلذلك يقول النبي صلى الله عليه وسلم في خطبته إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات والأرض 
وكذلك في رواية أخرى عن مجاهد قال هذا في شأن النسيء لأنه كان ينقص من السنة شهرا.
اهل جاهليت، در هر دو سال، در يك ماه حج مى‌كردند؛ تا اين كه حج ابوبكر در سال آخر از دو سال و در ماه ذى القعده واقع شد؛ سپس رسول خدا حج خود را انجام داده؛ پس حج آن حضرت در ماه ذى القعده واقع شد؛ به اين خاطر رسول خدا (صلي الله عليه وأله) فرمود:...
جامع البيان في تأويل القرآن ج14 ص248 المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)، المحقق: أحمد محمد شاكر، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 2000 م، عدد الأجزاء: 24 شرح العمدة ج2، ص225.
عظيم آبادى در عون المعبود مى‌نويسد:
فَإِذَا قَاتَلُوا فِي شَهْرِ حَرَامٍ حَرَّمُوا مَكَانَهُ شَهْرًا آخَرَ مِنْ أَشْهُرِ الْحِلِّ فَيَقُولُونَ نَسَأْنَا الشَّهْرَ وَاسْتَمَرَّ ذَلِكَ بِهِمْ حَتَّى اخْتَلَطَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَخَرَجَ حِسَابُهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ فَكَانُوا رُبَّمَا يحجون في بعض السنن في شهر ويحجون في بعض السنن فِي شَهْرٍ وَيَحُجُّونَ مِنْ قَابِلٍ فِي شَهْرٍ غيره إلى كَانَ الْعَامُ الَّذِي حَجَّ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَصَادَفَ حَجُّهُمْ شَهْرَ الْحَجِّ الْمَشْرُوعِ وَهُوَ ذُو الْحِجَّةِ
وقتى در ماه حرام مى‌جنگيدند، ماه ديگرى را كه حلال بود به جاى آن حرام مى‌كردند؛ پس مى‌گفتند كه ما ماه را جا به جا كرديم؛ اين كار آن‌ها ادامه داشت تا اين كه ماه‌ها را قاطى كردند و حساب آن‌ها از دست‌شان رفت؛ پس در برخى از سال‌ها در يك ماه و سال ديگر در ماه ديگر و در سال آينده در ماه ديگر حج مى‌كردند؛ تا سالى كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) حج كردند؛ پس حج آن‌ها در ماهى كه حج در آن مشروع بود، واقع شد و آن ماه ذى الحجة بود.
العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاى1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داوود، ج5، ص295، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.
صنعانى در تفسير خود مى‌گويد:
فكانوا يحجون في كل سنة في كل شهر عامين حتى وافق حجة أبي بكر الآخرة من العامين في ذي القعدة ثم حج النبي صلى الله عليه وسلم حجته التي حج فوافق ذا الحجة.
پس اهل جاهليت، در هر دو سال در يكى از ماه‌ها حج مى‌كردند؛ تا اين كه حج ابوبكر در آخرين سال از دو سال، در ذى القعده واقع شد؛ پس حج رسول خدا (صلی الله علیه وآله) با ماه ذى الحجة برابر شد.
الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاى211هـ)، تفسير القرآن، ج1، ص276، تحقيق: د. مصطفى مسلم محمد، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1410هـ. 
و نويرى در نهاية الأرب مى‌نويسد:
فلما كانت السنة التاسعة من الهجرة حج بالناس أبو بكر الصديق رضي الله عنه فوافق حجه في ذي القعدة، ثم حج رسول الله صلى الله عليه وسلم في العام القابل فوافق عود الحج إلى وقته في ذي الحجة كما وضع أولاً.
وقتى سال نهم شد، ابوبكر حج را با مردم برپا كرد؛ پس حج او با ماه ذى القعده برابر شد؛ سپس حج رسول خدا (صلي الله عليه وأله) در سال بعد بود و حج به زمان خودش در ماه ذى الحجة برگشت؛ همان طورى كه از اول وضع شده بود.
النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاى733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج1، ص156، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.
 
و باز در جاى ديگر مى‌نويسد:
قد ثبت ان أبا بكر الصديق رضي الله عنه حج بالناس في السنة التاسعة من الهجرة، ووافق الحج في ذي القعدة.
به درستيى ثابت شده است كه ابوبكر به همراه مردم در سال نهم هجرى حج را به جا آورد و حج او با ماه ذى القعده مصادف شد.
نهاية الأرب في فنون الأدب ج16، ص48
ابن جوزى در زاد المسير مى‌نويسد:
وقال مجاهد كان أول من أظهر النسيء جنادة بن عوف الكناني فوافقت حجة أبي بكر ذا القعدة ثم حج النبي صلى الله عليه وسلم في العام القابل في ذي الحجة فذلك حين قال ألا إن الزمان قد استدار كهيئته يوم خلق الله السموات.
مجاهد گفته: نخستين كسى كه «نسيء» را علنى كرد، جنادة بن عوف كنانى بود؛ پس حج ابوبكر با ماه ذى القعده برابر شد؛ سپس رسول خدا در سال بعد در ماه ذى الحجة حج به جاى آورد و در اين زمان بود كه گفت:...
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج3، ص435، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1404هـ.
محمد بن سعد در الطبقات الكبرى به نقل از مجاهد مى‌نويسد:
حَجَّ أَبُو بَكْرٍ وَنَادَى عَلِيٌّ بِالأَذَانِ فِي ذِي الْقَعْدَةِ قَالَ فَكَانَتِ الْجَاهِلِيَّةُ يَحُجُّونَ فِي كُلِّ شَهْرٍ مِنْ شُهُورِ السُّنَّةِ عَامَيْنِ فَوَافَقَ حَجَّ نَبِيِّ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِي ذِي الْحِجَّةِ
ابوبكر حج را بر پا كرد و على نداى اعلام برائت كرد و اين قضيه در ماه ذى القعده بود. مجاهد گفت: اهل جاهليت، در هر ماهى از ماه‌هاى سال، هر دو سال در يك ماه حج مى‌كردند؛ پس حج رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در ذى الحجة واقع شد.
الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج2، ص186، ناشر: دار صادر - بيروت.
جصاص در تفسير خود مى‌نويسد:
قَدْ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُنْسِئُونَ وَتَغْيِيرُ أَسْمَاءِ الشُّهُورِ وَلِذَلِكَ لَمْ تَكُنْ السَّنَةُ الَّتِي حَجِّ فِيهَا أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ هِيَ الْوَقْتُ الَّذِي وُضِعَ الْحَجُّ فِيهِ
اهل جاهليت، ماه‌ها را جا به جا مى‌كردند و نام آن‌ها را تغيير مى‌داند؛ به همين دليل در آن سالى كه ابوبكر حج كرد، در آن ماهى نبود كه حج در آن وضع شده بود.
الجصاص الرازي الحنفي، أبو بكر أحمد بن علي (متوفاى370هـ)، أحكام القرآن، ج4، ص306، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت – 1405هـ.
بدعت های ابوبکر
بنابراين، انجام مراسم حج در آن سال و به همراه مشركان، مشروع نبوده و مسلمانان اصلا در آن سال حجى انجام ندادند تا ابوبكر بر آن‌ها امير باشد؛ بلكه تنها وظيفه مسلمانانى كه از مدينه رفته بودند، اين بود كه از مشركان اعلام بيزارى كنند و اين سال را آخرين سال حج آن‌ها قرار دهند كه اين وظيفه طبق رواياتى كه گذشت، بر عهده اميرمؤمنان عليه السلام بوده است. 
حال اگر ابوبكر، ابوهريره يا هر مسلمان ديگرى براى اعلام برائت در مكه حاضر بوده‌اند، يا بايد اين كار را آن‌ها تحت فرمان اميرمؤمنان عليه السلام انجام داده باشند، يا اين كه بايد اهل سنت بپذيرند كه آن‌ها از دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله سر پيچى كرده و مأموريت را به اميرمؤمنان عليه السلام واگذار نكرده‌اند.
نكته دوم: مأموريت ابوبكر،‌ ابلاغ برائت و خواندن آيات سوره توبه بود:
طبق پنج روايتى كه بررسى و صحت آن را ثابت كرديم، مأموريت ابوبكر در اين سفر تنها خواندن آيات سوره توبه و اعلام برائت از مشركان و فرياد زدن كلمات خاص «لَا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِك...» بوده است و پيام‌آور خدا، همين وظيفه و مأموريت از او گرفت و آن را به اميرمؤمنان عليه السلام داد.
به عبارت ديگر، تنها مأموريتى كه بايد در اين سفر انجام مى‌شد، همان اعلام برائت بود و مأموريت ديگرى در كار نبوده است؛ مثلا در روايت اول آمده بود:
أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه وآله) بَعَثَهُ بِبَرَاءَةٌ لِأَهْلِ مَكَّةَ: لَا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِك... فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَيَّ أَبَا بَكْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ... .
و در روايت دوم، سوم، چهارم و پنجم نيز دقيقا همين مطالب تكرار شده است:
بَعَثَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) بِبَرَاءَةٌ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ: " لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يُبَلِّغَ هَذَا إِلَّا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي، فَدَعَا عَلِيًّا فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا... .
أَنّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بَعَثَ بِبَرَاءَةَ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ مَعَ أَبِي بَكْرٍ، ثُمَّ اتَّبَعَهُ بِعَلِيٍّ، فَقَالَ لَهُ: خُذِ الْكِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ... ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسورة التَّوْبَةِ فَبَعَثَ عَلِيًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه... . بَعَثَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) أَبَا بَكْرٍ وَأَمَرَهُ أَنْ يُنَادِيَ بِهَؤُلَاءِ الْكَلِمَاتِ، ثُمَّ أَتْبَعَهُ عَلِيًّا.
نتيجه آن كه تنها مأموريتى كه بايد در اين سفر انجام مى‌شد و ابوبكر براى آن در ابتداى امر فرستاده شده بود، تنها ابلاغ برائت از مشركان بوده و در اين روايت هيچ سخنى از «امير الحاج» بودن ابوبكر نيست.
نكته سوم: گريه‌هاي ابوبكر، امير بودن او را زير سؤال مي‌برد:
طبق رواياتى كه خوانديم، وقتى رسول خدا اين مأموريت را از ابوبكر پس گرفت و او را شايسته ابلاغ برائت و خواندن آيات سوره توبه در ميان مشركان ندانست، او از اين قضيه ناراحت شد و گريه كرد:
در روايت چهارم خوانديم كه آمده بود:
فَانْصَرَفَ أَبُو بَكْرٍ، وَهُوَ كَئِيبٌ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أُنْزِلَ فِيَّ شَيْءٌ... .
ابوبكر از سفر منصرف شد؛ در حالى كه گريه مى‌كرد، پس گفت: اى رسول خدا! آيا در باره من چيزى نازل شده است؟ 
طبق روايت اول نيز ابوبكر گريه كرد:
فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) أَبُو بَكْرٍ بَكَى، قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، حَدَثَ فِيَّ شَيْءٌ...
هنگامى كه ابوبكر نزد رسول خدا آمد، ابوبكر گريه كرد و گفت: اى رسول خدا! در باره من چيز تازه‌اى اتفاق افتاده؟
و طبق نقل نسائى، ابوبكر پس از عزل از مأموريت، به شدت ناراحت شد:
بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) أَبَا بَكْرٍ بِبَرَاءَةَ حَتَّى إِذَا كَانَ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ، أَرْسَلَ عَلِيًّا فَأَخَذَهَا مِنْهُ، ثُمَّ سَارَ بِهَا، فَوَجَدَ أَبُو بَكْرٍ فِي نَفْسِهِ... .
رسول خداصلی الله علیه وآله ابوبكر را براى اعلام برائت فرستاد، وقتى برخى از مسير را طى كرد، رسول خدا، على را فرستاد؛ پس على مأموريت را از او گرفت و خودش براى اعلام آن به مكه رفت؛ پس ابوبكر در دل خود ناراحت شد... .
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاى303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج1، ص93، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.
 و طبق روايتى كه طبرانى نقل كرده بود، او خيال كرد كه خدا و رسولش از دست او خشمگين شده‌اند:
لَعَلَّ اللَّهَ وَنَبِيَّهُ سَخِطَا عَلَيَّ؟
شايد خدا و رسولش از من خشمگين شده‌اند؟
گريه او ثابت مى‌كند كه رسول خدا صلى الله عليه وآله مقام و منزلت مهمى را از او گرفته است و اگر طبق ادعاى اهل سنت، ابوبكر «امير الحاج» بود، گريه و ناراحتى براى او معنا نداشت؛ چرا كه داراى مقام بالاترى بوده و طبعا براى گرفتن مقام پايين‌تر كه زير نظر خود او است، نبايد ناراحت شود و گريه كند.
بنابراين، گريه و ناراحتى او بهترين دليل بر اين است كه او «امير الحاج» نبوده؛ بلكه وظيفه اصلى او ابلاغ برائت و خواندن سوره توبه بوده كه رسول خدا او را از اين مقام عزل كرده و سبب ناراحتى و گريه او شده است.
نكته چهارم: بازگشت ابوبكر، از مسير مكه:
يكى از مسائلى كه در روشن شدن حقيقت ماجرا نقش اساسى دارد، بازگشت ابوبكر از ميانه راه است، طبق رواياتى كه خوانديم، او از ميانه راه با ناراحتى برگشت و وقتى پيش رسول خدا صلى الله عليه وآله رسيد با گريه و اشك ناراحتى خود را بيان كرد.
اين مطلب نشانگر اين است كه وظيفه اصلى او تنها ابلاغ برائت از مشركان بوده و رسول خدا او را عزل و اميرمؤمنان عليه السلام مأمور ابلاغ كرده است، اگر وظيفه او علاوه بر ابلاغ امارت نيز بود، رسول خدا دستور نمى‌داد كه ابوبكر برگردد:
در روايت سوم خوانديم كه رسول خدا از ابوبكر مى‌خواهد كه برگردد و بعد از بازگشت علت عزل او را به خودش گفت:
بَعَثَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) بِبَرَاءَةٌ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ: «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ...».
رسول خدا سوره برائت را به همراه ابوبكر فرستاد، سپس او را خواست و گفت: شايسته نيست كه آن را جز خودم و يا كسى كه از من است، ابلاغ كند.
در روايت چهارم داستان اين گونه نقل شده بود:
خُذِ الْكِتَابَ، فَامْضِ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ، قَالَ: فَلَحِقْتُهُ، فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَانْصَرَفَ أَبُو بَكْرٍ، وَهُوَ كَئِيبٌ... .
كتاب را بگير و خودت آن را براى اهل مكه بخوان. على (عليه السلام) گفت: پس خودم را به ابوبكر رساندم، كتاب را از او گرفت؛ ابوبكر برگشت؛ در حالى كه گريه مى‌كرد... .
طبق اين روايت، ابوبكر بعد از پس گرفتن سوره برائت، به مدينه برگشته است.
و در روايت اول كه از زبان خود ابوبكر نقل شده است، رسول خدا به اميرمؤمنان دستور مى‌داد كه ابوبكر را برگردان و او نيز اين چنين كرد،‌ ابوبكر برگشت و...
قَالَ: فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، قَالَ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَيَّ أَبَا بَكْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ، قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) أَبُو بَكْرٍ بَكَى.
ابوبكر سه منزل رفت، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: خودت را به ابوبكر برساند و او را پيش من برگردان و خودت آن را ابلاغ كن. راوى گفت: على (علیه السلام) اين كار را انجام داد. وقتى ابوبكر نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آمد، گريه كرد... .
البته ابن كثير تلاش كرده است كه كمى از سختى اين مصيبت براى ابوبكر بكاهد، او ادعا كرده است كه ابوبكر فورى برنگشت؛ بلكه بعد از انجام مراسم حج پيش رسول خدا آمد و...
وليس المراد أن أبا بكر رضي الله عنه رجع مع فوره بل بعد قضائه للمناسك التي أمره عليها رسول الله.
مقصود اين نيست كه ابوبكر فورا برگشته باشد؛ بلكه بعد از انجام مناسك كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) او را امير آن قرار داده بود، برگشت.
ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص334، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.
در حالى كه اين قضيه با روايت اول كه با سند صحيح از خود ابوبكر نقل شده بود، سازگارى ندارد، طبق اين روايت، ابوبكر سه منزل به طرف مكه رفت و پس از آن رسول خدا به اميرمؤمنان دستور مى‌دهد كه خود را به ابوبكر برسان و او پيش من برگردان و خودت برائت را ابلاغ كن و او نيز اين چنين كرد. ابوبكر نيز برگشت و با حالت گريه علت عزل خود را سؤال كرد:
قَالَ: فَسَارَ بِهَا ثَلَاثًا، قَالَ لِعَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ: «الْحَقْهُ، فَرُدَّ عَلَيَّ أَبَا بَكْرٍ، وَبَلِّغْهَا أَنْتَ»، قَالَ: فَفَعَلَ، قَالَ: فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) أَبُو بَكْرٍ بَكَى.
و در روايت دوم هم تصريح داشت كه رسول خدا از ابوبكر خواست كه برگردد:
بَعَثَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) بِبَرَاءَةٌ مَعَ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ دَعَاهُ.
در كتاب مسند ابوبكر نيز كه با سند صيحح نقل شده، آمده است كه ابوبكر پس از عزل برگشت:
ثنا ابْنُ وَكِيعٍ، قَالَ: نَا أَبِي، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ زَيْدِ بْنِ يُثَيْعٍ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه وآله) " بَعَثَهُ بِسُورَةِ بَرَاءَةٍ يَقْرَؤُهَا عَلَى النَّاسِ بِالْمَوْسِمِ، ثُمَّ أَحْدَثَ إِلَيْهِ مِنْ أَمْرِهِ مَا أَحْدَثَ، فَبَعَثَ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: أَدْرِكْ أَبَا بَكْرٍ فَخُذْ مِنْهُ سُورَةَ بَرَاءَةٍ، فَاقْرَأْهَا عَلَى النَّاسِ، قَالَ: فَأَخَذَهَا، فَرَجَعَ أَبُو بَكْرٍ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَالِي أُنْزِلَ فِيَّ شَيْءٌ؟ فَقَالَ: " لا، أُمِرْتُ أَلا يُؤَدِّيَهَا إِلا أَنَا، أَوْ رَجُلٌ مِنِّي ".
زيد بن يثيع از ابوبكر نقل كرده است كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) او را به همراه سوره برائت فرستاد تا آن را در مراسم حج براى مردم بخواند؛ سپس اتفاق جديدى افتاد؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) على (علیه السلام) را فرستاد و فرمود: خودت را به ابوبكر برسان، سوره برائت را از او بگير و خودت براى مردم بخواند. راوى گويد: على (علیه السلام) آن را گرفت و ابوبكر برگشت و به رسول خدا گفت: اى رسول خدا چه شده، چيزى در باره من نازل شده؟ آن حضرت فرمود: خير، به من دستور داده شده كه آن را يا خودم يا مردى كه از خودم هست، انجام دهد.
المروزي، أبو بكر أحمد بن علي بن سعيد الأموي (متوفاى292هـ)، مسند أبي بكر الصديق، ج1، ص198، ح132، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت.
حال اگر ابوبكر برنگشته باشد، طبعا با دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله مخالفت و بر حكمى كه خدا و رسولش كرده، گردن ننهاده است. آيا در اين صورت، ابوبكر مصداق آيه ذيل آيات ذيل نخواهد شد؟
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُون‏. المائده/44.
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون‏. المائده/45.
وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون‏. المائده/47.
ابن حجر عسقلانى كه متوجه شده، سخن ابن كثير با اصل روايات سازگارى ندارد و عوارض بدى را براى ابوبكر به دنبال خواهد داشت، ادعا كرده است كه هيچ مانعى ندارد كه ابوبكر بلا فاصله برگشته باشد و سپس به كاروان ملحق شده باشد؛ اما براى اثبات اين سخنش روايت را تحريف كرده است. 
وى در فتح البارى مى‌نويسد:
ووقع في حديثِ علىٍ عند أحمدٍ لما نَزَلت عشرَ آياتٍ من براءةٍ بعث بها النبي (مسند أبي بكر الصديق) مع أبي بكر ليُقْرِأَها على أهلِ مكةٍ ثم دعاني فقال: «أدرك أبا بكر فحيثما لقيته فخذ منه الكتاب» فرجع أبو بكر فقال يا رسول الله نزل في شيء فقال لا إلا أنه لن يؤدي أو لكن جبريل قال لا يؤدي عنك إلا أنت أو رجل منك. قال العماد بن كثير ليس المراد أن أبا بكر رجع من فوره بل المراد رجع من حجته قلت ولا مانع من حمله على ظاهره لقرب المسافة. 
در حديث على (عليه السلام) كه احمد نقل كرده، آمده است كه وقتى ده آيه از سوره برائت نازل شد، آن را به همراه ابوبكر فرستاد تا براى مردم مكه بخواند؛ سپس مرا خواست و فرمود: خود را به ابوبكر برسان، وقتى او را ملاقات كردى، كتاب را از او بگير»؛ پس ابوبكر برگشت و گفت: اى رسول خدا! چيزى در باره من نازل شده است؟ پس فرمود: خير، جز اين كه نبايد انجام شود، يا اين كه جبرئيل گفته: آن را ادا نكند؛ مگر خودت يا مردى كه از تو است. عماد بن كثير گفته: مقصود اين نيست كه ابوبكر فورا برگشته باشد؛ بلكه مراد اين است كه بعد از حجش برگشته، البته مانعى ندارد كه آن را بر ظاهرش حمل كنيم (فورا برگشته باشد)؛ زيرا مسافت نزديك بوده است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج8، ص320، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.
مباركفورى نيز در تحفة الأحوذى همين اشتباه را تكرار كرد است:
وعند أحمد من حديث علي لما نزلت عشر آيات من براءة بعث بها النبي مع أبي بكر ليقرأها على أهل مكة ثم دعاني فقال أدرك أبا بكر فحيثما لقيته فخذ منه الكتاب فرجع أبو بكر فقال يا رسول الله نزل في شيء فقال لا إلا أنه لن يؤدي أو لكن جبريل قال لا يؤدي عنك إلا أنت أو رجل منك.
قال إبن كثير ليس المراد أن أبا بكر رضي الله عنه رجع من فوره بل بعد قضائه للمناسك التي أمره عليها رسول الله.قال الحافظ في الفتح ولا مانع من حمله على ظاهره لقرب المسافة
در روايتى كه احمد از على (عليه السلام) نقل كرده آمده است كه وقتى ده آيه از سوره برائت نازل شد، رسول خدا (صلي الله عليه وأله) ابوبكر را فرستاد تا آن را بر مردم مكه بخواند؛ سپس مرا خواست و فرمود: «خود را به ابوبكر برسان، وقتى او را ملاقات كرد؛ كتاب را از او بگير» پس ابوبكر برگشت و گفت: چيزى در باره من نازل شده است؟ پس فرمود: خير، جز اين كه نبايد انجام شود، يا اين كه جبرئيل گفته: آن را ادا نكند؛ مگر خود تا مردى كه از تو است.
ابن كثير گفته:
مقصود اين نيست كه ابوبكر فورا برگشته باشد؛ بلكه بعد از انجام مناسك كه رسول خدا (صلي الله عليه واله) او را امير آن قرار داده بود، برگشت.
حافظ (ابن حجر) در فتح البارى گفته: مانعى نيست كه روايت را حمل بر ظاهر كنيم؛ چرا كه مسافت نزديك بوده است.
المباركفوري، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم (متوفاى1353هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج8، ص386، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
در حالى كه در روايت احمد بن حنبل آمده است كه اميرمؤمنان عليه السلام ابوبكر را در جحفه ملاقات كرد و او را پس فرستاد:
... ثُمَّ دَعَانِي النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) فَقَالَ لِي: " أَدْرِكْ أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَيْثُمَا لَحِقْتَهُ فَخُذْ الْكِتَابَ مِنْهُ، فَاذْهَبْ بِهِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ، فَاقْرَأْهُ عَلَيْهِمْ "، فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَةِ، فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ، وَرَجَعَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه وآله) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، نَزَلَ فِيَّ شَيْءٌ... .
سپس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مرا خواست و به من فرمود: «خود را به ابوبكر برسان، وقتى او را ملاقات كردى، كتاب را از او بگير و به سوى مردم مكه برو و براى آن‌ها بخوان» پس من او را در جحفه ملاقات كردم و كتاب را از او گرفتم و ابوبكر پيش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برگشت و گفت: اى رسول خدا آيا چيزى در باره من نازل شده است؟
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص1296، ح1296، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
متأسفانه ابن حجر عسقلانى و مباركفورى جمله «فَلَحِقْتُهُ بِالْجُحْفَةِ، فَأَخَذْتُ الْكِتَابَ مِنْهُ» را حذف كرده‌اند تا راحت‌تر به مقصود خود برسند؛ زيرا بين حجفه تا مدينه فاصله زيادى است و اگر ابوبكر از آن جا برگشته بود، دو باره به طرف مكه برگشتن براى او ميسر نبود.
و همين برخوردهاى نادرست و همين خيانت‌ها به سنت پيامبر بهترين بر بطلان عقائد آن‌ها است؛ زيرا ثابت مى‌كند كه حتى خود آن‌‌ها نسبت به حقانيت مذهب خود ترديد داشته‌اند و به همين خاطر دست به تحريف و دروغگويى زده‌اند تا شايد بتوانند باطل را حق جلوه دهند.
نكته پنجم: دروغگوهاي فراموشكار:
تعدادى از علماى سنى براى اثبات «امير الحاج» بودن ابوبكر رواياتى را جعل كرده‌اند كه رسول خدا در هنگام بازگشت از جنگ حنين، قصد داشت كه حج انجام دهد؛ اما به خاطر اين كه مشركان هنوز در مكه بودند و مراسم حج را همراه با رسوم جاهلى برگزار مى‌كردند، از انجام حج صرف نظر كرد و ابوبكر را «امير الحاج» قرار داد و به او دستور داد كه به مشركان اعلام كند كه از اين بعد مشركان حق ندارد برهنه حج نمايند و... .
مباركفورى ادعا كرده است كه همين قضيه دلالت مى‌كند كه ابوبكر همچنان «امير» مانده است؛ حتى پس از اين كه مأموريت ابلاغ برائت از او گرفته شد و اميرمؤمنان اين وظيفه را به عهده گرفت:
قلت: ومما يَدُلُّ على أن أبا بكرٍ لم يَزَلْ أميراً على الموسمِ في تلك السنةِ حديثُ جابرٍ عند الطبري وإسحاق في مسنده والنسائي والدارمي وبن خزيمة وبن حبان أن النبيَ حينَ رجع من عمرةِ الجُعرانة بعث أبا بكر على الحج فأقبلنا معه حتى إذا كنا بالعَرج ثوب بالصبح فسمع رغوة ناقة النبي فإذا على عليها فقال له أمير أو رسول فقال بل أرسلني رسول الله ببراءة أقرؤها على الناس الحديث.
من مى‌گويم: از چيزهايى كه دلالت مى‌كند كه ابوبكر در اين سال همچنان امير مانده است، حديث جابر است كه آن را طبرى، اسحاق در مسند، نسائى، دارمى، ابن خزيمه، و ابن حبان نقل كرده‌اند كه رسول خدا در هنگام بازگشت از عمره جعرانه، ابوبكر را براى انجام مراسم حج فرستاد،‌ ما با او بوديم، هنگامي كه مى‏خواست در عرج، نماز صبح را بخواند، صداى شتر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را شنيد و ديد كه علي (علیه السلام) بر آن سوار است، سؤال كرد كه تو امير هستي يا پيك؟ فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مرا فرستاده است تا سوره برائت را براي مردم بخوانم. تا آخر حديث
المباركفوري، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم (متوفاى1353هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج8، ص387، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
همان طور كه مباركفورى گفته، رواياتى نيز با اين مضمون در كتاب‌هاى اهل سنت نقل شده است؛ از جمله در صحيح ابن خزيمه و صحيح ابن حبان آمده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِيُّ، ثنا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أخبرني مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنِ ابْنِ الْمُسَيِّبِ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، فِي قَوْلِهِ: «بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» قَالَ: لَمَّا قَفَلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه وآله) من حُنَيْنٍ اعْتَمَرَ مِنَ الْجِعْرَانَةِ، ثُمَّ أَمَّرَ أَبَا بَكْر عَلَى تِلْكَ الْحَجَّةَ.
(ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاى311هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج4، ص362، ح3078، تحقيق: د. محمد مصطفى الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت – 1390هـ – 1970م/التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج9، ص21، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م.)
از ابوهريره در باره اين سخن خداوند «براءة من الله ورسوله» نقل شده است كه وقتى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از جنگ حنين بازگشت، از منطقه جعرانه به منظور عمره، احرام بست، سپس ابوبكر را امير حجاج در اين سال قرار داد.
 و در مصنف ابن أبى شيبه آمده است:
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدَةُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، أَنّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه وآله) اعْتَمَرَ عَامَ الْفَتْحِ مِنَ الْجِعْرَانَةِ، فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ عُمْرَتِهِ اسْتَخْلَفَ أَبَا بَكْرٍ عَلَى مَكَّةَ وَأَمَرَهُ أَنْ يُعَلِّمَ النَّاسَ الْمَنَاسِكَ وَأَنْ يُؤَذِّنَ فِي النَّاسِ: «مَنْ حَجَّ الْعَامَ فَهُوَ آمِنٌ، وَلَا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلَا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ».
از عروه نقل شده است كه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در سال فتح مكه، از منطقه جعرانه و به منظور عمره، احرام بست،‌ وقتى از عمره فارغ شد، ابوبكر را جانشين خود در مكه قرار داد و به او دستور داد كه مناسك را به مردم ياد دهد و در ميان مردم فرياد بزند: «هر كس امسال حج كند، در أمان است، بعد از اين سال هيچ مشركى نبايد حج كند، هيچ عريانى نبايد طواف كند».
إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج3، ص331، ح14694، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
در حالى كه دروغ بودن اين قضيه از آفتاب نيز روشن‌تر است؛ زيرا سازنده حديث يادش رفته كه «امير الحاج» در آن سال؛ يعنى سال هشتم هجرى، عتاب بن أسيد بوده است و رسول خدا صلى الله عليه وآله رسما او را به نمايندگى از خود نه تنها بر حاجيان كه بر كل مكه «امير» قرار داد.
ابن كثير دمشقى سلفى كه متوجه اين قضيه بوده، تصريح مى‌كند كه اين روايت غريب است؛ زيرا در آن سال امير حج، عتاب بن أسيد بوده است:
وهذا السياق فيه غرابة من جهة أن أمير الحج كان سنة عمرة الجعرانة إنما هو عتاب بن أسيد.
(ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج2، ص333، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1401هـ.)
در اين سياق، غرابتى است، از اين جهت كه امير حاجيان در سالى كه عمره جعرانه اتفاق افتاد، عتاب بن أسيد بوده است.
بيهقى در معرفة السنن مى‌نويسد:
ثم كانت عمرة الجعرانة في ذي القعدة وكان قد استخلف عتاب بن أسيد على مكة فأقام للناس الحج سنة ثمان... .
(البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاى458هـ)، معرفة السنن والآثار عن الامام أبي عبد الله محمد بن أدريس الشافعي، ج3، ص491، تحقيق: سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت.)
پس از آن عمره جعرانه بود كه در ماه ذى القعده واقع شد، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) عتاب بن أسيد را حاكم مكه قرار داد؛ پس او در اين سال؛ يعنى سال هشتم، حج را براى مردم اقامه كرد.
ديگر علماى اهل سنت نيز همين مطلب را ذكر كرده‌اند و در واقع همه مورخان بر اين مطلب متفق القول هستند كه در سال فتح مكه، امير الحاج و امير مكه، عتاب بن أسيد بوده است،‌ نه ابوبكر.
همين دروغ‌ها و دوگانه‌گويى ها است كه اصل امير بودن ابوبكر را زير سؤال برده و افسانه بودن آن را بيش از پيش آشكارتر مى‌كند.
نكته ششم: مشركان عريان حج مي‌كردند، براي مسلمانان جايز نبود با آن‌ها همزمان حج انجام دهند:
رسول خدا در سال هشتم، مكه را فتح كرد و شر مشركان را براى هميشه از اين شهر دفع نمود، حال سؤال اين است كه چرا رسول خدا صلى الله عليه وآله در همان سال، مراسم حج را برگزار نكرد؟ چرا اين واجب الهى را دو سال به تأخير انداخت؟
علماى اهل سنت در جواب اين سؤال گفته‌اند كه چون در آن سال مشركان مراسم حج را طبق رسوم جاهلى برگزارى مى‌كردند، به صورت عريان خانه خدا را طواف مى‌كردند و... رسول خدا از برگزار كردن مراسم حج در آن سال خوددارى و آن را به سال بعد موكول كردند. در عوض در سال نهم اميرمؤمنان عليه السلام را فرستاد تا آن سال را آخرين سال حج براى مشركان اعلام كند.
اما چگونه ممكن است كه ابوبكر، در اين سال حج انجام داده باشد؟ آيا شركت در مراسمى كه زنان و مردان مشرك به صورت عريان خانه خدا را طواف مى‌كردند، براى رسول خدا حرام و براى ابوبكر جايز بود؟
تميمى حنبلى در كتاب الفواكه العذاب مى‌نويسد:
أن عامَ تسع لم يَتَمَكَّن فيه النَّبيُ، وأصحابُه من منعِ المشركين من الطواف بالبيت، وهم عراة، وقد بين الله تعالى في كتابه أن منعهم من قربان المسجد الحرام، إنما هو بعد ذلك العام الذي هو عام تسع وذلك في قوله تعالى: «ياأيها الذين آمنوا إِنَّمَا المشركون نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ المسجد الحرام بَعْدَ عَامِهِمْ هذا» [ التوبة: 28 ]، وعامهم هذا هو عام تسع، فدل على أنه لم يمكن منعهم عام تسع، ولذا أرسل علياً رضي الله عنه بعد أبي بكر ينادي ببراءة: وأن لا يحج بعد العام مشرك، ولا عريان، فلو بادر صلى الله عليه وسلم إلى الحجِ عام تسعٍ لأدى ذلك إلى رؤيتِه المشركين يطوفون بالبيت وهم عراةٌ وهو لا يُمكنه أن يَحْضُرَ ذلك.
در سال نهم، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و أصحاب آن حضرت نمى‌توانستند مشركان را از طواف عريان به دور كعبه منع كنند؛ زيرا كه خداوند در كتابش بيان كرده است كه منع از نزديك شدن مشركان به مسجد الحرام، بعد از اين سال كه همان سال نهم است، بوده، آن جا كه خداوند فرموده: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! مشركان ناپاكند پس نبايد بعد از امسال، نزديك مسجد الحرام شوند!» و آن سال، سال نهم بوده است؛ پس اين آيه دلالت مى‌كند كه منع از آن‌ها در سال نهم بوده است. به همين دليل على عليه السلام را بعد از ابوبكر فرستاد تا از آن‌ها اعلام بيزارى كرده و بگويد: «بعد از اين سال هيچ مشركى و هيچ عريانى حق انجام حج را ندارد».
اگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در سال نهم حج مى‌كردند، منجر به ديدن مشركانى مى‌شد كه در حال عريان خانه خدا را طواف مى‌كردند و آن حضرت نمى‌توانست با چنين وضعيتى در آن جا حاضر شود.
التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج4، ص156، طبق برنامه الجامع الكبير.
آقاى محمد امين شنقيطى نيز در كتاب اضواء البيان مى‌نويسد:
فلو بادر صلى الله عليه وسلم إلى الحج عام تسع لأدى ذلك إلى رؤيته المشركين يطوفون بالبيت، وهم عراة وهو لا يمكنه أن يحضر ذلك.
(الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج4، ص341، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.)
اگر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در سال نهم حج مى‌كردند، منجر به ديدن مشركانى مى‌شد كه در حال عريان خانه خدا را طواف مى‌كردند و آن حضرت نمى‌توانست با چنين وضعيتى در آن جا حاضر شود.
بنابراين، اهل سنت يا بايد بپذيرند كه مسلمانان به همراه ابوبكر، در مراسمى شركت كرده‌اند كه زن و مرد مشرك به صورت عريان خانه خدا را طواف كرده‌اند، و آن‌ها مشركان عريان را ديده‌اند؛ چون چشم بسته كه نمى‌توانستند طواف كنند. يا بايد بپذيرند كه آن‌ها اصلا در اين سال در مراسم حج شركت نداشتند؛ بلكه تنها در منى حاضر شدند و آيات سوره برائت را خواند و از مشركان اعلام بيزارى كردند.

شیخین کجا بودند؟+سند

بیهقی در " دلائل النبوه و ابن کثیر در البدایه والنهایه چنین می گویند :
لَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُدْخِلَ الرِّجَالُ، فَصَلَّوْا عَلَيْهِ بِغَيْرِ إِمَامٍ أَرْسَالًا حَتَّى فَرَغُوا، ثُمَّ أُدْخِلَ النِّسَاءُ فَصَلَّيْنَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أُدْخِلَ الصِّبْيَانُ فَصَلَّوْا عَلَيْهِ، ثُمَّ أُدْخِلَ الْعَبِيدُ فَصَلَّوْا عَلَيْهِ أَرْسَالًا، لَمْ يَؤُمَّهُمْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَدٌ
( وقتی رسول الله صلی الله علیه – و آله – وسلم فوت کرد ، مردان بر ایشان نماز خواندند بدون امام . وقتی نمازشان تمام شد ، زنان وارد شدند و بر پیامبر نماز خواندند و سپس کودکان و بندگان ( خدمتکاران ) وارد شدند و بر ایشان نماز خواندند )
البدایه و النهایه " ج 8 ص 132 المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997 م، سنة النشر: 1424هـ / 2003م، عدد الأجزاء:21 (20 ومجلد فهارس)
دلائل النبوة ج7 ص250 المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردي الخراساني، أبو بكر البيهقي (المتوفى: 458هـ)، المحقق: د. عبد المعطي قلعجي، الناشر: دار الكتب العلمية، دار الريان للتراث، الطبعة: الأولى - 1408 هـ - 1988 م، عدد الأجزاء: 7 .
البته اینگونه کلی گویی ها بر این است که دامن ابی بکر و عمر بن خطاب را از این امر پاک نمایند که : هیچگدام از این دو نفر در مراسم تشییع و تدفین پیامبر نبودند ، بلکه در سقیفه بنی ساعده در حال سعی و تلاش برای غصب خلافت بودند !!!
احمد بن حنبل در مسندش از قول خود عايشه نقل مى‏كند كه گفت قسم به خدا ما نفهميديم پيامبر را كى دفن كردند تا وقتى كه در وقت دفن ناله‏ هاى مردم برخاست .
26049 - حَدَّثَنَا عَبْدَةُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ،، عَنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَمْرَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: " مَا عَلِمْنَا بِدَفْنِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى سَمِعْنَا صَوْتَ الْمَسَاحِي مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ، لَيْلَةِ الْأَرْبِعَاءِ " قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: وَالْمَسَاحِي الْمُرُورُ
مسند الإمام أحمد بن حنبل ج40 ص391 و ج43 ص172 و ج43 ص370 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م.
المصنف في الأحاديث والآثار ج3 ص32 المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)، المحقق: كمال يوسف الحوت، الناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7.
نيل الأوطار ج4 ص108 المؤلف: محمد بن علي بن محمد بن عبد الله الشوكاني اليمني (المتوفى: 1250هـ)، تحقيق: عصام الدين الصبابطي، الناشر: دار الحديث، مصر، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1993م، عدد الأجزاء: 8
الطبقات الكبرى ج2 ص232 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء: 8.
السنن الكبرى ج3 ص574 المؤلف: أحمد بن الحسين بن علي بن موسى الخُسْرَوْجِردي الخراساني، أبو بكر البيهقي (المتوفى: 458هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت - لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م
همه مى ‏دانند كه پيامبر روز دوشنبه نزديك ظهر از دنيا رحلت فرمود و امير المؤمنين و بنى هاشم ايشان را غسل دادند و بعد از آن مردم دسته دسته از پير و جوان كه كوچك و بزرگ مى‏ آمدند و نماز مى‏ گزاردند و بر بدن شريف ايشان تا شب چهارشنبه كه آن حضرت را دفن كردند ؛ اما ام المؤمنين مى‏گويد ما تا زمان دفن پيغمبر اصلاً خبردار نشديم .
عایشه و دفن پیامبر
دفن پیامبر
عایشه ودفن پیامبر
جاى سؤال اين جا است كه : مگر عايشه همسر پيغمبر نبود ، پس در هنگام دفن و كفن شوهرش كجا بود و چرا در مرإسم حاضر نشده است ؟ .
ابن بى شيبه صاحب المصنف و استاد بخاري در كتاب مصنف از هشام و از پدرش نقل مى‏ كند:
37046 - ابْنُ نُمَيْرٍ , عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ , عَنْ أَبِيهِ , أَنَّ أَبَا بَكْرٍ , وَعُمَرَ لَمْ يَشْهَدَا دَفْنَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " ; كَانَا فِي الْأَنْصَارِ فَدُفِنَ قَبْلَ أَنْ يَرْجِعَا
المصنف في الأحاديث والآثار ج7 ص432 المؤلف: أبو بكر بن أبي شيبة، عبد الله بن محمد بن إبراهيم بن عثمان بن خواستي العبسي (المتوفى: 235هـ)، المحقق: كمال يوسف الحوت، الناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409، عدد الأجزاء: 7.
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج5 ص652 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م
ابوبکر و عمر هم مانند عايشه در مرإسم دفن حضور نداشته‏ اند .
ابوبکر و دفن پیامبر
عمر و دفن پیامبر
و اين مايه تأسف بزرگ و علامت سؤإلى بزرگتر رو بروى كسانى است كه اهل سنت آن ها را بر امير مؤمنان هم مقدم مى‏ شمارند .
سوال دیگری که پیش می آید در زمانی که رسول خدا دفن می شدند عمر و ابابکر کجا بودند؟؟؟

اعتراف صریح ابوبکر + سند

ابوبکر بعد از رسیدن به خلافت در سقیفه بنی ساعده برای مردم سخنرانی کرد که در آن سخنرانی به این موضوع اعتراف میکند:
وُلِّيتُكُمْ، وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ
رهبري شما را پذيرفتم در حالي كه بهترين شما نبودم .
ابن کثیر و اکثریت علمای اهل سنت این متن خطبه و اعتراف ابوبکر را آورده اند:
ثُمَّ تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ بِالَّذِي هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنِّي قَدْ وُلِّيتُ عَلَيْكُمْ وَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ
و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت : ای مردم من رهبر شما شده‌ام ؛ ولی بهترین شما نیستم .
تأويل مختلف الحديث ج1 ص182 المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري (المتوفى: 276هـ)، الناشر: المكتب الاسلامي - مؤسسة الإشراق، الطبعة: الطبعة الثانية- مزيده ومنقحة 1419هـ - 1999م، عدد الأجزاء: 1.
الطبقات الكبرى ج3 ص182 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)، المحقق: إحسان عباس، الناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1968 م، عدد الأجزاء: 8.
تاريخ دمشق ج30 ص304 المؤلف: أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)، المحقق: عمرو بن غرامة العمروي، الناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، عام النشر: 1415 هـ - 1995 م، عدد الأجزاء: 80 (74 و 6 مجلدات فهارس).
 تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل ج1 ص487 المؤلف: محمد بن الطيب بن محمد بن جعفر بن القاسم، القاضي أبو بكر الباقلاني المالكي (المتوفى: 403هـ)، المحقق: عماد الدين أحمد حيدر، الناشر: مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م، عدد الأجزاء: 1.
الإمامة والرد على الرافضة ج1 ص268 المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ)، المحقق: د. علي بن محمد بن ناصر الفقيهي، الناشر: مكتبة العلوم والحكم - المدينة المنورة / السعودية، الطبعة: الثالثة، 1415هـ - 1994م، عدد الأجزاء: 1.
الفصل في الملل والأهواء والنحل ج4 ص105 المؤلف: أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الأندلسي القرطبي الظاهري (المتوفى: 456هـ)، الناشر: مكتبة الخانجي - القاهرة، عدد الأجزاء: 5.
فضائح الباطنية ج1 ص207 المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الطوسي (المتوفى: 505هـ)، المحقق: عبد الرحمن بدوي، الناشر: مؤسسة دار الكتب الثقافية - الكويت، عدد الأجزاء: 1.
الانتصار في الرد على المعتزلة القدرية الأشرار ج3 ص858 المؤلف: أبو الحسين يحيى بن أبي الخير بن سالم العمراني اليمني الشافعي (المتوفى: 558هـ)، المحقق: سعود بن عبد العزيز الخلف، الناشر: أضواء السلف، الرياض، المملكة العربية السعودية، الطبعة: الأولى، 1419هـ/1999م، عدد الأجزاء: 3.
غاية المرام في علم الكلام ج1 ص388 المؤلف: أبو الحسن سيد الدين علي بن أبي علي بن محمد بن سالم الثعلبي الآمدي (المتوفى: 631هـ)، المحقق: حسن محمود عبد اللطيف، الناشر: المجلس الأعلى للشئون الإسلامية - القاهرة، عدد الأجزاء: 1.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج1 ص37 المؤلف: أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري، شهاب الدين شيخ الإسلام، أبو العباس (المتوفى: 974هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، الناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م، عدد الأجزاء: 2.
معارج القبول بشرح سلم الوصول إلى علم الأصول ج3 ص1134 المؤلف : حافظ بن أحمد بن علي الحكمي (المتوفى : 1377هـ)، المحقق : عمر بن محمود أبو عمر، الناشر : دار ابن القيم - الدمام، الطبعة : الأولى ، 1410 هـ - 1990 م، عدد الأجزاء : 3.
التفسير الكبير ج23 ص291 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب بفخر الدين الرازي خطيب الري (المتوفى: 606هـ)، الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الثالثة - 1420 هـ.
الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج3 ص201 المؤلف: أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد، الزمخشري جار الله (المتوفى: 538هـ)، الناشر: دار الكتاب العربي - بيروتف الطبعة: الثالثة - 1407 هـ، عدد الأجزاء: 4.
البحر المحيط في التفسير ج7 ص582 المؤلف: أبو حيان محمد بن يوسف بن علي بن يوسف بن حيان أثير الدين الأندلسي (المتوفى: 745هـ)، المحقق: صدقي محمد جميل، الناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: 1420 هـ.
 السراج المنير ج2 ص590 المؤلف: شمس الدين، محمد بن أحمد الخطيب الشربيني الشافعي (المتوفى: 977هـ)، الناشر: مطبعة بولاق (الأميرية) - القاهرة، عام النشر: 1285 هـ، عدد الأجزاء: 4.
تفسير المنار ج5 ص121 و ج8 ص90 و ج11 ص291 المؤلف: محمد رشيد بن علي رضا بن محمد شمس الدين بن محمد بهاء الدين بن منلا علي خليفة القلموني الحسيني (المتوفى: 1354هـ)، الناشر: الهيئة المصرية العامة للكتاب، سنة النشر: 1990 م، عدد الأجزاء: 12 جزءا.
تفسير المراغي ج8 ص32 المؤلف: أحمد بن مصطفى المراغي (المتوفى: 1371هـ)، الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابى الحلبي وأولاده بمصر، الطبعة: الأولى، 1365 هـ - 1946 م، عدد الأجزاء: 30.
تفسير القرطبي ج3 ص262 المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح الأنصاري الخزرجي شمس الدين القرطبي (المتوفى: 671هـ)، تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش، الناشر: دار الكتب المصرية - القاهرة، الطبعة: الثانية، 1384هـ - 1964 م، عدد الأجزاء: 20 جزءا (في 10 مجلدات)
إعجاز القرآن للباقلاني ج1 ص137 المؤلف: أبو بكر الباقلاني محمد بن الطيب (المتوفى: 403هـ)، المحقق: السيد أحمد صقر، الناشر: دار المعارف - مصر، الطبعة: الخامسة، 1997م، عدد الأجزاء: 1
روائع البيان تفسير آيات الأحكام ج2 ص147 المؤلف: محمد علي الصابوني، طبع على نفقة: حسن عباس الشربتلي، الناشر: مكتبة الغزالي - دمشق، مؤسسة مناهل العرفان - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1400 هـ - 1980 م، عدد الأجزاء: 2.
الجامع ج11 ص336 المؤلف: معمر بن أبي عمرو راشد الأزدي مولاهم، أبو عروة البصري، نزيل اليمن (المتوفى: 153هـ)، المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، الناشر: المجلس العلمي بباكستان، وتوزيع المكتب الإسلامي ببيروت، الطبعة: الثانية، 1403 هـ، عدد الأجزاء: 2 (الأجزاء 10، 11 من المصنف)
الزهد لأبي داود السجستاني ج1 ص56 المؤلف: أبو داود سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدي السَِّجِسْتاني (المتوفى: 275هـ)
تحقيق: أبو تميم ياسر بن ابراهيم بن محمد، أبو بلال غنيم بن عباس بن غنيم وقدم له وراجعه: فضيلة الشيخ محمد عمرو بن عبد اللطيف، الناشر: دار المشكاة للنشر والتوزيع، حلوان، الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 1
الإمامة والرد على الرافضة للأصبهاني ج1 ص256 المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن أحمد بن إسحاق بن موسى بن مهران الأصبهاني (المتوفى: 430هـ)
حققه وعلق عليه وخرج أحاديثه: الدكتور علي بن محمد بن ناصر الفقيهي دكتوراه في العقيدة بمرتبة الشرف الأولى، الناشر: مكتبة العلوم والحكم، المدينة المنورة، الطبعة: الأولى، 1407 هـ - 1987 م، عدد الأجزاء: 1.
الموطأ ج1 ص161 المؤلف: مالك بن أنس بن مالك بن عامر الأصبحي المدني (المتوفى: 179هـ)، المحقق: محمد مصطفى الأعظمي، الناشر: مؤسسة زايد بن سلطان آل نهيان للأعمال الخيرية والإنسانية - أبو ظبي - الإمارات، لطبعة: الأولى، 1425 هـ - 2004 م، عدد الأجزاء: 8 (منهم مجلد للمقدمة، و 3 للفهارس)
الأخبار الموفقيات للزبير بن بكار ج1 ص220 المؤلف: الزبير بن بكار بن عبد الله القرشي الأسدي المكي (المتوفى: 256هـ)، تحقيق: سامي مكي العاني، الناشر: عالم الكتب - بيروت، الطبعة: الثانية، 1416هـ-1996م
شرح صحيح البخارى لابن بطال ج6 ص535 و ج8 ص462و 582 المؤلف: ابن بطال أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك (المتوفى: 449هـ)، تحقيق: أبو تميم ياسر بن إبراهيم، دار النشر: مكتبة الرشد - السعودية، الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م، عدد الأجزاء: 10.
كشف المشكل من حديث الصحيحين ج1 ص313 المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)، المحقق: علي حسين البواب، الناشر: دار الوطن - الرياض، عدد الأجزاء: 4.
كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال ج5 ص601 المؤلف: علاء الدين علي بن حسام الدين ابن قاضي خان القادري الشاذلي الهندي البرهانفوري ثم المدني فالمكي الشهير بالمتقي الهندي (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكري حياني - صفوة السقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م
جامع الأحاديث ج25 ص256 المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، ضبط نصوصه وخرج أحاديثه: فريق من الباحثين بإشراف د على جمعة (مفتي الديار المصرية)، طبع على نفقة: د حسن عباس زكى، عدد الأجزاء: 13.
الحاوي الكبير ج14 ص100 المؤلف: أبو الحسن علي بن محمد بن محمد بن حبيب البصري البغدادي، الشهير بالماوردي (المتوفى: 450هـ)، المحقق: الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999 م، عدد الأجزاء: 19.
الأموال ج1 ص12 المؤلف: أبو عُبيد القاسم بن سلاّم بن عبد الله الهروي البغدادي (المتوفى: 224هـ)، المحقق: خليل محمد هراس.، الناشر: دار الفكر. - بيروت. عدد الأجزاء: 1.
صفة الصفوة ج1 ص98 المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)، المحقق: أحمد بن علي، الناشر: دار الحديث، القاهرة، مصر، الطبعة: 1421هـ/2000م، عدد الأجزاء: 2.
الصَّحيِحُ من أحاديث السّيرة النبوية ج1 ص579 المؤلف: أبو عمر، محمد بن حمد الصوياني، الناشر: مدار الوطن للنشر، الطبعة: الأولى، 1432 هـ - 2011 م، عدد الأجزاء: 1.
السيرة النبوية لابن هشام ج2 ص661 المؤلف: عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري، أبو محمد، جمال الدين (المتوفى: 213هـ)، تحقيق: مصطفى السقا وإبراهيم الأبياري وعبد الحفيظ الشلبي، الناشر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي الحلبي وأولاده بمصر، الطبعة: الثانية، 1375هـ - 1955 م، عدد الأجزاء: 2.
السيرة النبوية وأخبار الخلفاء ج2 ص423 المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمي، أبو حاتم، الدارمي، البُستي (المتوفى: 354هـ)، صحّحه، وعلق عليه الحافظ السيد عزيز بك وجماعة من العلماء، الناشر: الكتب الثقافية - بيروت، الطبعة: الثالثة - 1417 هـ، عدد الأجزاء: 2.
السيرة النبوية ج4 ص493 المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، تحقيق: مصطفى عبد الواحد، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع بيروت - لبنان، عام النشر: 1395 هـ - 1976 م
 إمتاع الأسماع ج1 ص378 المؤلف: أحمد بن علي بن عبد القادر، أبو العباس الحسيني العبيدي، تقي الدين المقريزي (المتوفى: 845هـ)، المحقق: محمد عبد الحميد النميسي، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 1999 م، عدد الأجزاء: 15.
سبل الهدى والرشاد ج12 ص315 المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي (المتوفى: 942هـ)، تحقيق وتعليق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الشيخ علي محمد معوض، الناشر: دار الكتب العلمية بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 12.
تاريخ الطبري ج3 ص210 المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)، (صلة تاريخ الطبري لعريب بن سعد القرطبي، المتوفى: 369هـ)، الناشر: دار التراث - بيروت، الطبعة: الثانية - 1387 هـ، عدد الأجزاء: 11.
المنتظم في تاريخ الأمم والملوك ج4 ص68 المؤلف: جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 هـ - 1992 م، عدد الأجزاء: 19.
الكامل في التاريخ ج2 ص192 المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيباني الجزري، عز الدين ابن الأثير (المتوفى: 630هـ)، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ / 1997م، عدد الأجزاء: 10
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ج14 ص292 المؤلف: شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، المحقق: عمر عبد السلام التدمري، الناشر: دار الكتاب العربي، بيروت، الطبعة: الثانية، 1413 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 52.
 البداية والنهاية ج5 ص269 و ج6 ص333 المؤلف: أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي البصري ثم الدمشقي (المتوفى: 774هـ)، المحقق: علي شيري، الناشر: دار إحياء التراث العربي، الطبعة: الأولى 1408، هـ - 1988 م.
تاريخ الخلفاء ج1 ص58 المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر، جلال الدين السيوطي (المتوفى: 911هـ)، المحقق: حمدي الدمرداش، الناشر: مكتبة نزار مصطفى الباز، الطبعة: الطبعة الأولى: 1425هـ-2004م، عدد الأجزاء: 1
الثقات ج2 ص157 المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد بن حبان بن معاذ بن مَعْبدَ، التميمي، أبو حاتم، الدارمي، البُستي (المتوفى: 354هـ)، طبع بإعانة: وزارة المعارف للحكومة العالية الهندية، تحت مراقبة: الدكتور محمد عبد المعيد خان مدير دائرة المعارف العثمانية، الناشر: دائرة المعارف العثمانية بحيدر آباد الدكن الهند، الطبعة: الأولى، 1393 ه‍ = 1973، عدد الأجزاء: 9.
 وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج3 ص66 المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن إبراهيم بن أبي بكر ابن خلكان البرمكي الإربلي (المتوفى: 681هـ)، المحقق: إحسان عباس، الناشر: دار صادر - بيروت.
الرياض النضرة في مناقب العشرة ج1 ص240و 254  المؤلف: أبو العباس، أحمد بن عبد الله بن محمد، محب الدين الطبري (المتوفى: 694هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية، الطبعة: الثانية، عدد الأجزاء: 4.
أنساب الأشراف ج1 ص590 المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي، الناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م، عدد الأجزاء: 13.
عيون الأخبار ج2 ص254 المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري (المتوفى: 276هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية -بيروت، تاريخ النشر: 1418 هـ، عدد الأجزاء: 4.
العقد الفريد ج4 ص150 المؤلف: أبو عمر، شهاب الدين أحمد بن محمد بن عبد ربه ابن حبيب ابن حدير بن سالم المعروف بابن عبد ربه الأندلسي (المتوفى: 328هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 هـ، عدد الأجزاء: 8.
محاضرات الأدباء ومحاورات الشعراء والبلغاء ج1 ص453 المؤلف: أبو القاسم الحسين بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانى (المتوفى: 502هـ)، الناشر: شركة دار الأرقم بن أبي الأرقم - بيروت، الطبعة: الأولى، 1420 هـ، عدد الأجزاء:2.

نهاية الأرب في فنون الأدب ج19 ص42 المؤلف: أحمد بن عبد الوهاب بن محمد بن عبد الدائم القرشي التيمي البكري، شهاب الدين النويري (المتوفى: 733هـ)ف الناشر: دار الكتب والوثائق القومية، القاهرة، الطبعة: الأولى، 1423 هـ، عدد الأجزاء: 33.
اعتراف ابوبکر
ابوبکر و سقیفه
غصب خلافت
اعتراف ابوبکر
بدعت های ابوبکر
شاید عده ای از علمای اهل سنت ایراد بگریند و بگویند که ابوبکر از روی تواضع این سخن را گفته است که این حرف علماء را با این متن زیر رد میکنیم:
ابن جوزی در کتاب تذکر الحفاظ گوید:
ثم قال أبو بكر على منبر رسول اللّه أقيلوني فلست بخيركم فقال ذلك هزلا أوجدا أوامتحانا فان كان هزلا فالخلفاء منزهو ن عن الهزل وان كان جدا فهذا نقض للخلافة وان كان امتحانا فالصحابة لا يليق بهم الامتحان لقوله تعالى و نزعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ .
تذکر الخواص ص62
غزالی گفته است: اینکه ابابکر بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته است مرا واگذارید زیرا که بهترین شما نیستم در حالتی که علی در بین شماست آیا از روی شوخی گفته است که خلفاء (در این موارد) شوخی نمی­کنند و یا اینکه قصد او جدی بوده و چنین چیزی را حقیقتاً اراده کرده است که این خلافتش را نقض می­کند و یا برای امتحان کردن اصحاب بوده که این کار در شأن اصحاب نیست. وَ نَزَعْنٰا مٰا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ (سوره اعراف آیه 43) درباره آنها، سينه‌هاى آنها را خالى از غل و غش اعلام فرموده و نيازى به امتحان ندارند.
برتری حضرت علی
در جواب باید گفت جناب غزالی، شوخی که نبوده است، امتحان هم که نبوده، پس ثابت می­شود که او این سخن را جداً بر زبان جاری ساخته است.
و به‌هرحال اعتراف صريح و بى‌چون‌ و چراى ابو بكر است، در شايستگى و حق تقدم على علیه السلام در امر ولايت و خلافت بعد از پيغمبر صلی الله علیه وآله، و اين اعتراف و درخواست «إقاله» گذشته از لوازم سوئى كه داراست و گردنگير ابو بكر مى‌شود، مشت محكمى باشد بر دهن كسانى كه با كرّ و فرّهاى بى‌محتوى افضليت ابو بكر را بر حضرت على علیه السلام مطرح نموده و انواع مايه‌هاى قرآنى، حديثى و تاريخى حق تقدم على و افضليت او را در امر خلافت ناديده و بى‌اعتبار وانمود كرده و مى‌كنند.