کتاب هایی درباره اهل بیت


200 داستان از فضايل ، مصايب و كرامات حضرت زينب (س) عزيزی، عباس

320 داستان از معجزات و كرامات امام على (ع) عزيزی، عباس

400 داستان از مصايب امام على (ع) عزيزی، عباس

اتفاق در مهدی موعود (ع) قرشی، سيد علی اكبر

آثار و بركات سيد الشهدا رجالی تهران، عليرضا

از ديار حبيب شجاعی، سيد مهدی

از عاشورا تا غدير عسكری، محمد

از هجرت تا رحلت قرشی، سيد علی اكبر

اسرار عاشورا 1 و 2 نجفی يزدی، سيد محمد

امام حسين (ع) از زبان شهيد مطهرى عزيزی، عباس

امام حسين و عاشورا از ديــدگــاه اهــل سنـت مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سيما

امام سجاد (ع) جمال نيايشگران ترابی، احمد

امام علی (ع) فرهنگ عمومی و همبستگی اجتماعی مؤسسه زهد

امير مؤمنان على (ع) خورشيدى در افق بشريت شيرازی، سيد محمد

اهل بيت در آيه تطهير عاملی، سيد جعفر مرتضی سپهری، محمد
اهل بيت در قرآن و حديث محمدی ری شهری، محمد

آيينه ايزد نما حضرت زهرا (س) ربانی، محمد رضا

بانوي کربلا خسروشاهی، سيد باقر صدر، سيد رضا
برترين بانوى جهان فاطمه زهرا (س) مکارم شيرازی، ناصر

بررسي پيشوايان اديب، عادل مبشری، اسد الله
بررسى نقش امام سجاد (ع) در رهبرى شيعه پس از واقعه كربلا رنجبر، محسن

بركات حضرت ولى عصر (ع) (خلاصه العبقرى الحسان) نهاوندی، علی اكبر معلم، سيد جواد
بيست گفتار مطهری، مرتضی

پيام عاشورا نجمی، محمد صادق

پيشگوييهای امام علی (ع) نجفی يزدی، سيد محمد

تحقيقی در نهضت عاشورا جمعی از نويسندگان

تحليلی از زندگانی سياسی امام حسن (ع) عاملی، سيد جعفر مرتضی

ترجمه مقاتل الطالبين اصفهانی، ابوالفرج رسولی محلاتی، سيد هاشم
جلوه عشق (قصه های زندگی امام حسين(ع)) مهر آيين، محمد حسين

جنگهای امام علی (ع) در پنج سال حكومت ابن اعثم كوفی روحانی، احمد
جهاد امام حسين عليه السلام و يارانش در شهر شهادت شيرازی، سيد محمد

جهانگشاى عادل دين پرور، سيد جمال الدين

چشم به راه مهدی (ع) جمعی از نويسندگان

چهارده اختر تابناك احمدی بيرجندی، احمد

چهره درخشان حسين بن علی (ع) ربانی خلخالی، علی

چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع) 1 ربانی خلخالی، علی

چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع) 2 ربانی خلخالی، علی

چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (ع) 3 ربانی خلخالی، علی

حسين پرچمدار آزادی شيرازی، سيد محمد

حضرت معصومه (س) و شهر قم حكيمی، محمد

حضرت مهدی (ع) فروغ تابان ولايت محمدی اشتهاردی، محمد

حقيقتى برگونه تاريخ كميته پژوهش علمی

حكومت جهانی حضرت مهدی (ع) مکارم شيرازی، ناصر

حماسه حسينی 1 مطهری، مرتضی

حماسه حسينی 2 مطهری، مرتضی

حماسه حسينی 3 مطهری، مرتضی

خاطرات اميرمومنان (ع) خان صنمی، شعبان

داستان پيامبران حضرت محمد (ص) 2 موسوی گرمارودی، علی

داستانهای الغدير تجلى امير مؤ منان على (ع) باقريان موحد، سيد رضا

داستانهای بحار الانوار 1 ناصری، محمود

داستانهای بحار الانوار 2 ناصری، محمود

داستانهای بحار الانوار 3 ناصری، محمود

داستانهای بحار الانوار 4 ناصری، محمود

داستانهای بحار الانوار 5 ناصری، محمود

داستانهای شنيدنی از چهارده معصوم (ع) اشتهاردی، محمد محمدی

داستانهايی از فضيلت زيارت امام حسين(ع) مير خلف زاده، علی

داستانهايی از گريه بر امام حسين (ع) 1 مير خلف زاده، علی

دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 1 محمدی ری شهری، محمد مسعودی، عبدالهادی
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 2 محمدی ری شهری، محمد مسعودی، عبدالهادی
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 3 محمدی ری شهری، محمد مسعودی، عبدالهادی
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 4 محمدی ری شهری، محمد مهريزی، مهدی
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 5 محمدی ری شهری، محمد مهدی مهريزی
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 6 محمدی ری شهری، محمد حسينی، سيد ابوالقاسم
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 7 محمدی ری شهری، محمد محدثی، جواد
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 8 محمدی ری شهری، محمد سلطانى، محمد على
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 9 محمدی ری شهری، محمد سلطانى، محمد على
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 10 محمدی ری شهری، محمد سلطانى، محمد على
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 11 محمدی ری شهری، محمد سلطانى، محمد على
دانشنامه اميرالمؤمنين (ع) بر پايه قرآن، حديث و تاريخ 12 محمدی ری شهری، محمد مسعودى، عبدالهادى
در پاسخ افسانه شهادت حسينى طباطبايى، سيدجواد

در مكتب فاطمه (س) قائمی، علی

درسی كه حسين (ع) به انسانها آموخت هاشمی نژاد، سيد عبد الكريم

دفاع از مذهب اهل بيت حجت، سيد محسن

ده گفتار قرائتی، محسن

راه مهدی (ع) صدر، سيد رضا
خسرو شاهی، سيد باقر
رهبری بر فراز قرون (گفتگو درباره امام مهدی (ع)) صدر، سيد محمد باقر

روابط امام علی (ع) با خلفا


روابط متقابل خلفا با خاندان پيامبر (ص)


زندگاني امام علی الهادی (ع) شريف قرشی، باقر

زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع) شريف قرشی، باقر اسلامی، سيد حسن
زندگانی حضرت زهرا (س) محمدباقر، مجلسی روحانی علی آبادی، محمد
زندگانی حضرت زينب (س) اوليائی، مصطفی

زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) 1 مجلسی، محمد باقر روحانی زمان آبادی، محمد
زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) 2 مجلسی، محمد باقر روحانی زمان آبادی، محمد
زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)3 مجلسی، محمد باقر روحانی زمان آبادی، محمد
زندگانی سفير حسين(ع) مسلم بن عقيل (ع) حامدين، محمد علی

زندگانی سياسى امام جواد (ع) عاملی، جعفر مرتضی

زندگی امام جواد (ع) ايمانی يامچی، حسين

زندگی سياسی هشتمين امام (ع) حسينی، جعفر مرتضی خليليان، سيد خليل
زيتون (ترجمه خصائص الحسينيه) شوشتری، شيخ جعفر فاضلی، خليل الله
ستاره درخشان شام حضرت رقيه دختر امام حسين(ع) ربانی خلخالی، علی

سخنان حسين بن علي (ع) از مدينه تا كربلا نجمی، محمد صادق

سوگنامه كربلا (ترجمه لهوف) سيد بن طاووس دزفولی، محمد طاهر
سيره و سخن پيشوايان صدر، سيد رضا

سيماى امام على (ع) در قرآن (ترجمه كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل) حسكانى، حاكم ابوالقاسم جعفرى، يعقوب
شناخت زندگى بخش شفيعى سروستانى، ابراهيم

صداى فاطمى فدك انصارى، محمد باقر و رجايى، سيد حسين

ظهور حضرت مهدی (ع) از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان هاشمى شهيدى، سيد اسد الله

عصر زندگى و چگونگى آينده انسان و اسلام حكيمی، محمد

عصر ظهور كورانی، علی

عطر ولايت صادقی، حبيب الله انصاری محلاتی، محمد رضا
على و پايان تاريخ (آخرين امام در نگاه اولين امام) فلسفيان، سيد عبدالمجيد

غدير در آیینه كتاب انصاری، محمد

غروب سرخ فام كمال السيد غياثی كرمانی،سيد محمد رضا
فاطمه (س) الگوى حيات زيبا مروجی طبسی، محمد جواد

فاطمة الزهراء (س) امينی، عبدالحسين
حسان
فرهنگ عاشورا شيرازی، سيد محمد

فضائل و سيره امام حسين (ع) در كلام بزرگان عزيزی، عباس

فضايل و سيره زندگی 14 معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملی عزيزی، عباس

قرآن و امام حسین (ع) قرائتی، محسن

قصه هاى تربيتى چهارده معصوم (ع) اكبری، محمد رضا

قضاوتهاى اميرالمومنين على (ع) تستری، محمد تقی

قيام و انقلاب مهدی (ع) مطهری، مرتضی

كرامات العلويه 1 ميرخلف زاده، علی    
كرامات الفاطمية (معجزات فاطمه زهراء (ع) ميرخلف زاده، علی    
كرامات الحسينية (ع) (معجزات سيد الشهداء بعد از شهادت) 1 ميرخلف زاده، علی

كرامات الحسينية (ع) (معجزات سيد الشهداء بعد از شهادت) 2 ميرخلف زاده، علی

كرامات الرضويه (ع) (معجزات علی بن موسی الرضا بعد از شهادت ميرخلف زاده، علی

كرامات العباسيه (ع) (معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت) باقريان موحد، سيدرضا

كرامت های حضرت مهدی (ع) واحد تحقيفات مسجد مقدس جمكران

الگوهای رفتاری حضرت فاطمه زهرا (س) صفری، حليمه

مديريت علوی خدمتی، ابوطالب و دیگران

مقتل امام حسين (ع) پژوهشكده باقرالعلوم محدثی، جواد
منابع مالی اهل بيت علی دوست خراسانی، نورالله

مهر بيکران شاه آبادي، محمد حسن

نا پيدا ولی با ما واحد تحقيقات مسجد مقدس جمكران

نجم ثاقب طبرسی نوری، حسين

نشانه های ظهور او خادمی شيرازی، محمد

نقش رهبری حضرت رضا (ع) شيرازی، سيد محمد

نگاهی به زندگی دوازده امام (ع) علامه حلی محمدی اشتهاردی، محمد
نگرشی کوتاه به زندگاني حضرت زهرا (س) شيرازی، سيد محمد

هدايتگران راه نور - زندگانی پيامبر گرامی حضرت محمد مصطفی (ص) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام على بن ابيطالب (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى صدّيقه كبرى حضرت فاطمه زهرا (س) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى كريم اهل بيت‏ حضرت حسن بن علی (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام حسين (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام سجّاد (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام محمّدباقر (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام جعفر صادق (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام موسى بن جعفر (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى ثامن الائمّه حضرت على بن موسى (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام محمّد تقی (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام على الهادى‏ (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى امام حسن عسكری (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هدايتگران راه نور - زندگانى بقية اللَّه الأعظم امام مهدى (ع) مدرسى، سيد محمد تقى شريعت، محمد صادق
هزار و يك داستان از زندگانی امام علی (ع)
منبع
http://books.yasinmedia.com/html/fa_subjects.htm#54
رمزى اوحدى، محمد رضا

مصاحبه‏ای جالب با شیخ بهلول

مصاحبه‏ای جالب با شیخ بهلول

(قسمت اول)

9d

آن‏چه در پی می‌آید بخش اول گفت‌وشنودی نشر نایافته است که درسال 1380 با مجاهد و عارف روشن ضمیر، ‌فقید سعید مرحوم علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی انجام گرفته است. آن‏چه آن سالک گرانمایه دراین مجال بیان داشته روایتی دقیق از دوران سرکوب روحانیت و مظاهر فرهنگ دینی توسط رضاخان است که بیان شیرین آن بزرگوار آن را خواندنی‌تر ساخته است.

 

آقای بهلول! شما یکی از نوادر روزگار ما هستید و زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه شما گواهی بر این مدعاست. با تشکر از اینکه دعوت ما را برای انجام این گفت‌وگو پذیرفتید. با اینکه قریب به 100 سال از عمر شما می‌گذرد، خانه و کاشانه‌ای ندارید و این سؤال برای همه علاقه‌مندان به شما مطرح است که روزگار بر شما چگونه می‌گذرد؟

بنده الآن 92 سال عمر دارم. زندگی من غیر از چهار سالی که در ایران زن‌دار بودم و یک سال هم در افغانستان، همیشه به تجرد گذشته است. از همسر ایرانی خود فرزندی نداشتم و بچه‏ی زن افغانی من هم مرده به دنیا آمد.

 

از پدر و مادر و خانواده و تربیت دوران کودکی‌تان برایمان تعریف کنید.

من حافظه خارق‌العاده‌‌ای داشتم و پدرم بر خلاف بقیه پدرها که برای بچه‌هایشان اوسانه [قصه و افسانه] می‌گویند، به جای آن برای من جغرافیا می‌گفت و من در شش سالگی و در حالی که هنوز الفبا نخوانده بودم، ‌‌جغرافی‌دان خوبی بودم و پایتخت هر کشوری را که از من می‌پرسیدند، بلد بودم. پدر من دادستان و در عین حال مدرس بزرگ حوزه سبزوار بود. ایشان در درس حکمت، شاگرد حاج ملاهادی حکیم مشهور سبزواری و در درس خارج فقه و اصول، شاگرد حاج میرزا ابراهیم سبزواری، از مراجع بزرگ بود.

دو معلم مدارس جدید شاگرد پدر من بودند. آن‏ها چون حافظه مرا دیدند، از پدرم خواهش کردند که این بچه شش ساله را به ما بدهید تا به او درس بدهیم و در ظرف سه سال تصدیق کلاس ششم را بگیرد و چنین و چنان. پدرم می‌خواست این کار را بکند و چه خوب شد که نکرد که اگر می‌کرد، من به خاطر همان هوش و حافظه‌ام از لامذهب‌ترین مردم دوره پهلوی می‌شدم! در دوره پهلوی دو نفر از حیث لامذهبی لنگه نداشتند. یکی تیمورتاش، وزیر دربار پهلوی بود که می‌گفت به 70 دلیل ثابت می‌کنم که خدا نیست و یکی هم دادگر رئیس مجلس شورای ملی بود که یک روز در بهارستان، پشت پنجره مجلس نشسته بود و تماشا می‌کرد و دید که یک سگ نر و یک سگ ماده در خیابان به هم چسبیده‌اند. وکلا را صدا زد و گفت: «آرزو می‌کنم روزی ایران آن قدر پیشرفت کند که زن و مرد بتوانند این طور آزادانه در خیابان‌ها با هم بگردند و کسی کاری‌شان نداشته باشد.» هر دوی آنها هم به دست پهلوی کشته شدند، ولی من اگر در دست پهلوی می‌افتادم، از حیث لامذهبی از هر دوی آنها جلو می‌زدم!

اما خدا نخواست. برایم روپوش مدرسه هم دوخته بودند و قرار بود به مدارس جدید بروم که فرمان عزل پدرم از تهران آمد. پدرم فرمان را پاره کرد و گفت: «چه بهتر! من از سبزوار بی‏زارم» و سبزوار را یله کرد و به وطن اصلی خودمان یعنی «گناباد» برگشتیم. در آن تاریخ در گناباد مدرسه جدید نبود، این بود که به جای آن، شاگرد خاله پدرم شدم که به بچه‌ها قرآن درس می‌داد. شش‌سال و نیمه بودم که قرآن را نزد او شروع کردم و در هشت سالگی حافظ کل قرآن شدم که الآن هم هستم.

شیخ بهلول

بعد از آن درس عربی را نزد پدرم شروع کردم و هم‏زمان منبری مجالس زنانه هم شدم. در 14 سالگی که بالغ شدم، پدرم گفت که دیگر حرام است به مجالس زنانه بروی و روضه بخوانی. شش ماه تمام نه برای مردان و نه برای زنان روضه نخواندم. برای زن‌ها ممنوع بودم که روضه بخوانم و برای مردها هم خجالت می‌کشیدم. یک شب در شب شهادت امام حسن (علیه السلام) در مجلسی که بانی آن پدرم بود، به خودم جرأت دادم و در مسجد «بیلند» روضه خوبی خواندم و از آن به بعد روضه‌خوان رسمی مجالس گناباد شدم.

 

ماجرای شما با صوفی‌های گناباد چه بود؟

در منبر خنده‌های زیادی به صوفیان گناباد می‌کردم و به مرشدشان قلنبه‌های زیادی می‌گفتم و قصه‌هایی از رسوایی‌های صوفی‌ها تعریف می‌کردم و مردم از ته دل می‌خندیدند و می‌فهمیدند که این‏ها چه جانورهایی هستند، برای همین مریدان مرشدشان دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند مرا بکشند. یک شب می‌خواستم بروم روضه بخوانم که سر راهم کمین کردند و جلوی مرا گرفتند و گفتند: ‌«کجا می‌روی؟» گفتم: ‌«باید بروم روضه بخوانم.» یکی‌شان محکم زد تخت سینه‌ام، یکی دیگر زد توی گوشم و سومی با لگد به گرده‌ام زد. چهارمی هم چاقو کشید. من وسط آن معرکه گرفتار شده بودم که «اردلانی»، فرماندار گناباد که از مهمانی به خانه‌اش برمی‌گشت، این قضیه را دید. سوت زد و سربازها ریختند و آن‏ها را گرفتند و 17 روزی در حبس بودند.

پدرم مرد سیاسی هوشیار و دانشمندی بود و متوجه شد که این‏ها بالاخره یک بلایی سر من می‌آورند، برای همین مرا به سبزوار برد که در آن جا درست درس بخوانم. در سبزوار منبر نرفتم و درسم خیلی پیش رفت، ولی بالاخره مردم سبزوار وادارم کردند منبر بروم. همان سال اولی که در مسجد جامع سبزوار منبر رفتم، مخالفت من با پهلوی شروع شد.

چگونه و به چه شکل با رضاشاه مبارزه می‌کردید؟

با تعریف کردن قصه‌ها و لطیفه‌های معنادار بر منبر. این قصه‌ها به‌قدری روشن بودند که مردم عوام هم منظورم را می‌فهمیدند، چه رسد به خواص! یادم هست در همان سال، پهلوی اعلامیه‌ای را نشر داد که منظورش این بود که در دوره سابق که آخوندها و علما به عنوان امر به معروف و نهی از منکر مزاحم مردم می‌شدند، به خاطر این بود که دولت ایران ضعیف بود و به این طور کارها نمی‌رسید؛ ولی امروز دولت قوی شده و به همه کارها می‌رسد. حرف‌هایی را که خوب باشند، خود دولت امر می‌کند و حرف‌هایی را که بد باشند، خود دولت منع می‌کند. کار خوب آن است که مجلس شورای ملی بگوید خوب است و کار بد آن است که از سوی مجلس منع شود. آخوندها و علما از این به بعد حق ندارند به عنوان امر به معروف و نهی از منکر مزاحم مردم شوند و اگر شدند، تعقیب خواهند شد.

در آن روزها دو تن از علمای بزرگ ما فوت شده بودند. یکی «حاج شیخ محمدتقی بافقی یزدی»، شوهر خواهر «شیخ عبدالکریم حائری» مشهور بود که وقتی زن پهلوی بی‌حجاب به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) آمد، او را بیرون کرد و به همین خاطر شیخ را گرفتند و به تهران بردند و هشت سال تحت نظر بود و بالاخره در تهران مرد. دیگری «حاج آقا نورالله اصفهانی»، برادر «آقا نجفی اصفهانی» از مؤسسین مشروطیت بود. حاج آقا نورالله به قم آمد که مانع از کارهای پهلوی شود که مریض شد و پهلوی هم از موقعیت استفاده و کرد آنچه را که کرد.

این خبرها به سبزوار و به من می‌رسید و من مخالفتم را از همان موقع با پهلوی شروع کردم. روی منبر مثالی زدم و گفتم: «اگر یک بچه انگلیسی از پدرش بپرسد آلمانی بهتر است یا انگلیسی؟ جواب خواهد شنید انگلیسی» و همین طور یک یک کشورها را نام بردم تا رسیدم به ایران و گفتم: «اگر بپرسد ایرانی بهتر است یا انگلیسی؟ پدرش می‌گوید: بچه‌ام دهنم را بست. ایران با یک تمدن دو سه هزار ساله معلوم است که بهتر است، ولی این را می‌گویم که یک ایرانی دانشمند سیاستمدار ملت‌پرور رعیت‌نوازی که مثل اعلیحضرت رضاشاه پهلوی به همه صفات عالیه آراسته باشد، از انگلیسی هیچ کمتر نیست!» و به این ترتیب به اهل فن فهماندم که رضاشاه انگلیسی است! این اولین منبری بود که در سبزوار در مخالفت با رضاشاه حرف زدم و هشت سالی از این مخالفت‌ها داشتیم تا به قضیه مسجد گوهرشاد منتهی شد.

 

علامه بهلول

قضیه باغ ملی چیست؟

ماه رمضان در مسجد سبزوار منبر می‌رفتم، ولی منبرم مخالفت صریح با پهلوی نداشت که به جنگ برسد. گوشه و کنایه می‌گفتم. پهلوی هم هنوز آن قدر قدرت نداشت که آخوند را به کنایه‌گویی به بند بکشد، ولی من هم مراقب بودم که خیلی صریح حرف نزنم.

یک سال و نیم از اقامتم در سبزوار گذشته بود و هنوز کسی از مردم سبزوار ندیده بود که من به باغ ملی بروم! یک روز در آن‏جا تدارک جشن می‌دیدند که رفتم. مردم با تعجب به من می‌گفتند: «چطور شده ‌شیخ هوس باغ و تماشا کرده؟» از خود من هم پرسیدند: «شیخ! هوس تماشا کرده‌ای؟» گفتم: ‌«هوس مرگ تماشا را کرده‌ام. از دلم خون می‌ریزد که شب اول ماه محرم، در سبزوار مهمانی اروپایی راه بیندازند.» وقتی با مردم حرف زدم، گفتند: «شیخ! درست می‌گویی» و کم‌کم در میان مردم ولوله افتاد که شیخ چرا آمده و وقتی موضوع دهان به دهان گشت، حس کردم که دارند حرف مرا تصدیق می‌کنند. وقتی دیدم وضعیت این طوری است، رو کردم به مردم و گفتم: «ای مردم! شما همه‌تان می‌گویید که این جشن بد است؛ پس چرا همگی قیام نمی‌کنید؟» یکی از میان جمعیت گفت: «شیخ! شما اگر مجتهد نیستید، ولی برای ما از مجتهد هم محترم‌ترید. اگر شما جلو بیفتید، ما حاضر هستیم هر چه را که بگویید اجرا کنیم» گفتم : ‌«از میان شما دو نفر که شجاع‌تر هستند، بروند و به شهردار بگویند که مؤمنین سبزوار در باغ ملی جمع شده‌اند. این‏ها شهردار را بیاورند تا من با او حرف بزنم.» دو نفر رفتند و به شهردار گفتند. او فهمید که او را برای چه می‌خواهیم و به شهربانی خبر داد. آنها هم به او گفتند تو برو، اگر مشکلی پیش آمد ما کمک می‌کنیم. شهردار آمد و گفت: «آقایان! چه می‌گویید؟» من جلو افتادم و گفتم : ‌«ما می‌گوییم به حرمت ماه محرم، باید این جشن‌ها تعطیل شوند.» او با یک هیبتی گفت : ‌«این مجلس را اعلیحضرت رضاشاه پهلوی برای مهمان عزیزشان اعلیحضرت پادشاه افغانستان برقرار کرده‌اند و هیچ کس حق مداخله ندارد. شما هم اگر از این حرف‌ها بزنید، ما به شهربانی می‌گوییم که شما را دستگیر کنند.»

من با او صحبت می‌کردم و در عین حال خیابان روبه‌رو را هم می‌دیدم و متوجه شدم که سه پلیس شهربانی رو به باغ ملی می‌آیند، ولی هنوز به باغ نرسیده بودند که پلیس دیگری دوان دوان آمد و به آن‏ها یک چیزی گفت و آن‏ها را از نیمه راه برگرداند. من از هوشیاری‌ای که خدا به من داده، مطلب را گرفتم. آن‏ها پلیس‌هایی را برای دستگیری ما فرستاده بودند و بعد جاسوس‌ها به آن‏ها خبر داده بودند که اجتماع مردم خیلی زیاد است و آن‏ها از انقلاب ترسیده و پلیس‌ها را برگردانده بودند. این را که فهمیدم، دلاور شدم و یک‏مرتبه رو کردم به مردم و گفتم: ‌»مردم! شهردار که قبول نمی‌کند این جشن را برچیند، مثل این‏که دست ندارد. شما که دست دارید، این جشن را برچینید.»

تا این امر را دادم، برادر زن شجاع ما که عبدالوهاب نام داشت، دست انداخت و ریسه‌ای را از دیوار کند و گفت: ‌«مرگ بر پهلوی و مهمانش امان‌الله خان!» و ریسه را محکم به زمین زد. شهردار به التماس افتاد و گفت‌: ‌«آقایان! خواهش می‌کنم بی‌نظمی نکنید. خود ما جمعش می‌کنیم.» ‌به او گفتم: « ‌15 دقیقه وقت داری که ما برویم مسجد، نماز شام را بخوانیم و برگردیم. اگر برگشتیم و دیدیم چیزی باقی مانده، همه را آتش خواهیم زد.»

مردم را به مسجد بردم و نماز شام را خواندیم و برگشتیم و دیدیم هیچ خبری نیست. همه جا را پاک کرده بودند. به امان‌الله‌خان خبر دادند که به سبزوار نیا که اوضاع شلوغ شده! آن‏ها به‌قدری ترسیدند که سبزوار که هیچ، در نیشابور هم توقف نکردند!

 

بعد از واقعه مسجد گوهرشاد شما به چه طریق از معرکه گریختید؟

کسانی که دور من بودند و می‌جنگیدند، مرا از معرکه بیرون کشیدند و چهار نفر از باوفاترین ‌آن‏ها با من ماندند. داخل کوچه‌ای شدیم و دیدیم در خانه‌ای باز است و خانمی در برابر در ایستاده است. به ما گفت: «کجا می‌روید؟» یکی از ما گفت: «صدایت را بالا نبر. ما از کشتار مسجد گوهرشاد فرار کرده‌ایم.» خانم سؤال کرد: «شیخ بهلول کجاست؟ آیا او سالم است؟» یکی از همراهان به من اشاره کرد و گفت: «این همان شیخ است.» خانم گفت: «بفرمایید داخل خانه.» بعداً فهمیدیم که این خانم از اهالی قوچان و مقیم مشهد است و از طریق اجاره دادن خانه‌اش به زائرین امام رضا (علیه السلام) امرار معاش می‌کند. تا اذان صبح در خانه آن زن ماندیم. هنگام اذان برای ما لباس پاکیزه آورد و ما لباس‌های خون‌آلودمان را عوض کردیم و نماز خواندیم. صبح وقتی که این خانم داشت از منزل بیرون می‌رفت به او گفتم اخبار شهر را جمع‌آوری کن و برای من بیاور.

حدود ساعت 10 صبح بود که او برگشت و گفت: «مأمورین خیلی سعی می‌کنند تا شهر را به حالت عادی برگردانند. خون‌هایی را که بر در و دیوار حرم بود، شسته‌ و مغازه‌داران و کسبه را هم مجبور کرده‌اند تا مغازه‌های خود را باز کنند. در تمام شهر مأموران به دنبال شیخ بهلول می‌گردند و می‌خواهند خانه‌ها را به نوبت بازرسی کنند.» من دیگر صلاح ندانستم در خانه آن زن بمانم و از همراهانم خواستم به شهر برگردند. خودم هم با آن زن ابتدا به روستای «سیس‌ آباد» و پس از آن به طرف افغانستان حرکت کردم.

ادامه دارد...

منبع: شيعه آنلاين (با اندکی جا‏به‏جایی در ترتیب سؤالات)

تنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان

مصاحبه‏ای جالب با شیخ بهلول

مصاحبه‏ای جالب با شیخ بهلول

(قسمت دوم)

9d

آن‏چه در پی می‌آید بخش دوم گفت‌وشنودی نشر نایافته است که درسال 1380 با مجاهد و عارف روشن ضمیر، ‌فقید سعید مرحوم علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی انجام گرفته است. آن‏چه آن سالک گرانمایه دراین مجال بیان داشته روایتی دقیق از دوران سرکوب روحانیت و مظاهر فرهنگ دینی توسط رضاخان است که بیان شیرین آن بزرگوار آن را خواندنی‌تر ساخته است.

قسمت اول این مصاحبه را حتما در اینجا بخوانید.

 

در زندگی چگونه گذران کرده‌اید؟

زندگی شخصی من از ابتدا همین طور بوده و غیر از نان خوردن چیزی ندارم. هیچ وقت چای نمی‌خورم. مقید به غذایی نیستم و هر جا باشد نانی می‌خورم و اگر باشد ماست. هر جا هم باشم می‌خوابم. همین طور که الآن می‌بینید زندگی می‌کنم، همه زندگی من به همین نحو بوده. بعد از مسجد گوهرشاد هم که 31 سال در افغانستان زندانی بودم.

بعضی‌ها می‌گویند شما طی‌الارض دارید ...

طی الارض را به آن معنایی که مردم می‌گویند من بالکل منکر هستم، یعنی علاوه بر این‏که خودم ندارم، انکارش هم می‌کنم و می‌گویم قبول هم ندارم که یک دعایی بخوانم و فوت کنم و از اینجا گم شوم و یک جای دیگری پیدا شوم. طی‌الارض به این معنا اصلاً ندارم. من ندارم، هر کس دارد نوش جانش! من طی‌الارضی دارم غیر از این طی‌الارضی که گفتم. طی‌الارض به این معنا که راه دور را از این‏جا گم و جای دیگر پیدا شوم، محال است، ولی طی‌الارض به این معنا دارم که وقتی اراده به انجام کاری بکنم، خدا به صورت خارق‌العاده اسباب و وسیله انجام آن کار را برایم فراهم می‌کند. مثلاً اگر شما الآن بخواهید بروید و سر جاده بایستید که ماشینی شما را سوار کند و ببرد به مشهد، ممکن است هشت، نه ساعت بایستید و ماشینی نیاید، ولی اگر من بروم بایستم، همان موقع ماشین مناسبی می‌آید و مرا سوار می‌کند و می‌برد.

 

پس طی‌الارض شما به این معناست ...؟

بله، به این معنا هیچ‌ وقت بی‌وسیله نمانده‌ام. به این معنا اگر دشمنی هم به من حمله کند، خدا مدافعی را می‌رساند، چنان‏که چند مرتبه این طور شده است. یک بار در همین جاده سبزوار ایستاده بودم که بروم مشهد. ماشینی آمد و دست

بالا کردم که نگه دارد و نگه نداشت و رد شد. دو ساعت بعد از آن ماشین دیگری آمد و نگه داشت و مرا سوار کرد.

شیخ بهلول

ماشینی که برایم نگه نداشته بود، در بین راه عیب کرده و دو سه ساعت معطل شده بود. ماشین بعدی که مرا سوار کرد، از او جلو افتاد. در «تربت‌حیدریه»، نزدیک «شاتقی» در قهوه‌خانه‌ای بودم که آن ماشین آمد و راننده‌اش حیرت کرد که چطور او که مرا سوار نکرده بود، زودتر از او رسیدم. متوجه نبود که ماشین بعدی، مرا سوار کرد و آورد، به همین خاطر مردم تصور می‌کنند طی‌الارض دارم، در حالی که التماسی با خداوند دارم که به هر چیزی که محتاج شوم، خداوند وسیله‌اش را فراهم می‌کند.

 

آیا در این 92 سالی که عمر کرده‌اید و ان‌شاءالله خداوند، شما را همچنان برای ما نگه دارد، هیچ‌گاه سر و کارتان به دوا و دکتر افتاده است یا نه؟

نسبت به بقیه مردم خیلی کمتر، برای اینکه از هفت سالگی توبه کردم و هرگز چای نخوردم، به دود محتاج نیستم، خوراکم را از روی طب‌الرضا می‌خورم. این کتاب را خواندید؟

 

شما توضیح بدهید.

بگذارید تاریخش را برایتان خلاصه کنم؛ خلاصه‌اش این است که خلفای عباسیه از بس که به حیات خود پابند بودند که صحیح و سالم باشند، هر کدام در پایتخت خود یک دکتر اروپایی دائمی داشتند که هر وقت محتاج شدند به او مراجعه کنند. مأمون هم یک دکتر داشت. وقتی که امام رضا(علیه السلام) را ولیعهد خود کرد، یک روز در مجلس مأمون، امام رضا (علیه السلام) با آن دکتر روبه‌رو شدند. آن دکتر از ایشان پرسید: «جدّ شما با این‏که تصدیق طبابت کرده و گفته: «العلم علمان علم الابدان و علم الادیان»، (1) پس چرا در طب کتابی ندارد؟ و خدایتان در قرآن چرا در باره طب چیزی نگفته؟»

امام رضا (علیه السلام) جواب دادند‌: «خدای ما همه طب را در قرآن در یک کلمه گفته: کلوا و اشربوا و لا تسرفوا. (2) اگر کسی به این کلمه عمل کند، بیمار نمی‌شود و به طبیب هم احتیاج پیدا نمی‌کند. و جدم فرموده:‌ المعدة بیت کل داع و الحِمیَة رأسُ کل دواء؛ (3) شکم مایه درد است و پرهیز مایه دوا».

مأمون گفت: «خیلی خوب است که شما این را یک کمی بسط بیشتری بدهید.» امام رضا (علیه السلام) قبول کردند و رساله‌ای در طبابت نوشتند و به مأمون دادند و او منتشر کرد. این رساله به «رسالة ذهبیه» مشهور شد و شاید الآن هم در بعضی از کتاب‌فروشی‌های مشهد پیدا شود. من «رسالة ذهبیه» امام رضا (علیه السلام) را از بر دارم و یک عمر است که به دستورات آن عمل می‌کنم، مخصوصاً دستوری را که حضرت درباره وعده‌های غذایی به مأمون دادند و از این بابت خیلی کم گرفتار مرض می‌شوم و حالم خوب است.

 

می‌گویند شما می‌توانید ساعت‌ها بی آن‏که حرکتی بکنید روی آب بمانید و مهارت خاصی هم در شنا کردن دارید. در این مورد برایمان توضیح بدهید.

من در هر دریایی هر قدر هم سنگین و بزرگ باشد، شنا می‌کنم. می‌شود بدون این‏که دست کار کند، فقط با پازدن جلو بروید، ولی نمی‌شود نه دست کار کند نه پا. بر عکس هم می‌شود که دست کار کند و پا بیرون باشد. بی دست و پا زدن که نمی‌شود.

 

شما علاقه خیلی زیادی به بچه‌های کوچک دارید و بچه هر قدر هم که بی‌تابی کند، موقعی که شما او را در آغوش می‌گیرید، ساکت می‌شود. رمز این قضیه چیست؟

من در نگهداری بچه‌های کوچک متخصص هستم و در زندان افغانستان که بی‏کار بودم، 12 بچه بی‌مادر را از شیرخوارگی تا وقت از شیر گرفتن بزرگ کرده‌ام.

 

شیخ بهلول

در مورد تحصیلاتتان برای ما توضیح بدهید.

دوره سطح را پیش پدرم تمام کردم و به خارج رسیدم. مقداری هم در قم درس خواندم و بعد برای درس خارج و اجتهاد به نجف رفتم. در آن وقت آقای سید ابوالحسن اصفهانی در نجف مرجع بودند. از ما پرسیدند: «تو به چه کاری به نجف آمده‌ای؟» گفتم: «حالا که مادر خود را به زیارت آورده‌ایم. او را برمی‌گردانم، ولکن دو باره برای درس خارج می‌آیم، چون که دوره سطحم تمام شده و باید درس خارج بخوانم و اجازه اجتهاد بگیرم.» ‌ گفتند: «از چه کسی تقلید می‌کنی؟» گفتم: «از شما» گفتند: «به فتوای من، پشت 40 سال درس خواندن، می‌گویم که الآن درس خواندن برای تو حرام قطعی است و مبارزه با پهلوی به همان شکلی که تا به حال مشغول بوده‌ای، برای تو واجب عینی است. مبارزاتی که تو با پهلوی کردی، خبرش به ما رسیده.» بعد از جریان منبر سبزوار که تعریف کردم، تا قضیه مسجد گوهرشاد هشت سال طول کشید و من در این فاصله در تمام شهرهای ایران مبارزات منبری با پهلوی داشتم و حبس و یله هم می‌شدم. بزرگ‌ترین مبارزه من با پهلوی غیر از مسجد گوهرشاد این بود که در تهران منبر می‌رفتم. یکی از منبرهایم برخورد کرد به شب ولیعهدی محمدرضا. رضاشاه پشت سر خودش او را ولیعهد کرد. در این دوره من در مسجد شاه تهران 10 روز منبر داشتم. شب هفتم منبر ما مصادف شد با شب ولیعهدی شاه. مسجد شاه تهران هم که پر بود از جمعیت و در و بام هم چراغانی و مهم‌ترین جلسه بود. رفتم منبر و اولش خوب گفتم. گفتم امشب شبی است که اعلیحضرت پهلوی پسرش را ولیعهد کرده. قدمش برای ایران مبارک باشد و از خدا موفقیتش را می‌خواهیم. این‏ها را گفتم، ولی بعد مطلب خودم را گفتم که چون شب ولیعهدی است می‌خواهم یک تفریحی به مستمعین داده باشم. و این قصه را شروع کردم که پادشاهی بر بام خانه خود شهر را تماشا می‌کرد. دید مردی نشسته است و می‌خواهد به خودش ادرار ‌کند. گفت این مردک ابله را بیاورید ببینم این چه کاری است که می‌کند؟ او را آوردند و پادشاه با تغیر پرسید: ‌«مردک! این چه کاری است که می‌کنی؟ مگر دیوانه‌ ای؟» گفت : «اعلیحضرتا! من این کار را با هر کسی کردم، به مقام وزارت و صدارت رسید. این بار خواستم با خود این کار را بکنم، بلکه من هم به جایی برسم.» پادشاه خندید و 100 تومان به او داد. مرد با مشت به خود کوبید و گفت: «خاک بر سرت. به روی خود ادرار نکردی و 100 تومان گرفتی، اگر ادرار کرده بودی، الآن ولیعهد شده بودی!»

به خاطر همین حرف، 11 شب مرا در تهران بندی کردند! مردم تهران مردم فهمیده‌ای بودند و فوراً مقصود مرا فهمیدند و قصه را دهان به دهان نقل کردند. مردم مشهد اگر حواسشان مثل مردم تهران جمع بود، اصلاً حادثه مسجد گوهرشاد به وجود نمی‌آمد. مردم تهران خواستند از من حمایت کنند، این‏طور نکردند که بزنند و از من بکنند، بلکه سه چهارهزار نفر به آرامی سیاه‌پوش شدند و در کوچه‌ها و خیابان‌های تهران راه افتادند و شعار دادند که:

ما شاه بابی نمی‌خواهیم
شاه وهابی نمی‌خواهیم
ما نان ارزاق نمی‌خواهیم
پلیس و قزاق نمی‌خواهیم

خبر به گوش پهلوی رسید، رئیس شهربانی را خواست که: «چه کار کردی که مردم علیه ما شعار می‌دهند؟» گفت: «یک آخوند گنابادی بوده، بالای منبر یک حرف‌های بی‏خودی گفته، گرفتیم حبسش کردیم».

 

بعضی می‌گویند وقتی نام بهلول برده می‌شود، بهلول زمان امام جعفر صادق (علیه السلام) تداعی می‌شود. اسم واقعی شما چیست و چرا به شما بهلول می‌گویند؟

اسم من محمدتقی است. قدیم‌ها نام فامیل وجود نداشت. از دوره پهلوی نام فامیل پیدا شد. قبل از آن فقط یک نام بود. یا حسن بود یا علی یا حسین. دیگر تفکری و تشکری و اعتمادی و اقتصادی و از این حرف‌ها نبود! من پیش از این حرف‌ها در دهان مردم به بهلول مشهور شده بودم، وقتی که پهلوی امر کرد که باید شناسنامه داشته باشیم و نام فامیلی لازم است، گفتم بهلول را نام فامیلم بنویسند.

من از سنین کودکی همراه با درس خواندن، منبر رفتن را شروع کردم. البته در کودکی تنها برای زن‌ها منبر می‌رفتم. همیشه بعد از درس و منبر، در اوقات فراغت به بازی‌های کودکانه و بیشتر به بازی با حیوانات می‌پرداختم. زن‌های محل هم می‌گفتند نه به آن منبر و روضه‌‌ات و نه به این بازیگوشی‌هایت! رفتارهای تو مثل رفتار بهلول زمان امام صادق (علیه السلام) است. تقریباً از همان زمان و به دلیل همان تشابه این اسم روی ما ماند.

علامه بهلول

شما زیاد سفر می‌کنید. الآن هم ظاهراً عازم سفر هستید.

بله، باید اول بروم تهران و بعد هم به خوزستان. از ناصریه و دزفول و شوشتر و چند جای دیگر برای منبر دعوت دارم.

 

به چه کشورهایی سفر کرده‌اید؟

بسیاری کشورها را دیده‌ام: پاکستان، هندوستان، عراق، حجاز، سوریه، مصر...

 

در مصر مشغول چه کاری بودید؟

... بعد از 31 سال که در زندان «افغانستان» بودم، حکومت‌ها بدل شد و حکومت جدید افغانستان تصمیم گرفت که دیگر مرا از زندانش خلاص کند و از من پرسیدند کجا می‌روی؟ گفتم هر جا که مرا جا بدهند. دیدم اگر در افغانستان بمانم، باز ممکن است کارهایی بشود که کارم به زندان برسد، چون قضیه سنی و شیعه و این حرف‌ها بود، برای همین تصمیم گرفتم از آنجا بروم. پرسیدند کجا می‌خواهی بروی؟ گفتم اگر به «مصر» بفرستید که «دارالعلم» دارد، برایم بهتر است. مرا با هواپیما به مصر فرستادند. به مصر که رسیدم، اول در یک مسافرخانه جای گرفتم. در آنجا چهار طلبه ایرانی بودند که در رادیوی مصر به طرفداری از جمال عبدالناصر و به ضد پهلوی کار می‌کردند. آن چهار نفر فکر کردند که من مزاحمشان هستم و اگر آن‏جا باشم، بازار آنها می‌شکند. یک کاری کنیم که اقامتش بگذرد و محکوم به اخراج شود و ما آسوده باشیم. این توطئه‌ای بود که آن چهار طلبه برای من کردند. به دیدنم آمدند و من با آنها مشورت کردم که در این‏جا چه کار کنم؟ گفتند شما هیچ کاری نکنید. آسوده بنشینید. ما خودمان می‌رویم و با مقامات عالی صحبت می‌کنیم و برای شما کاری را درست می‌کنیم. آن‏ها ما را به انتظار گذاشتند، ولی مقصدشان این بود که اقامتم طولانی و محکوم به اخراج بشوم. من هم که نمی‌دانستم فقط یک ماه وقت دارم و یک ماه دیگر اقامتم تمام می‌شود، چون به انگلیسی نوشته بود.

این ماند و یک ماه گذشت. در مدتی که آن‏جا بودم، به «جامع‌الازهر» رفته و اعلام کرده بودم که طلبه‌های آنجا هر کدام در ادبیات و علوم اشتباهاتی داشته باشند، من بی‏کارم و می‌توانم اشتباهاتشان را رفع کنم. هر روز ‌40 تا 50 نفر از طلبه‌های «الازهر» برای پرسیدن اشتباهات درسی‌شان پیش من می‌آمدند. بعد از یک ماه که آن‏جا بودم، یک روز صاحب مسافرخانه آمد و گفت شما چرا این طور بی‌فکرید؟ از دوره اقامت شما سه روز گذشته و شما یا باید تمدید اقامت کنید یا خارج شوید، چون شهربانی گفته هر کس یک روز بیشتر از اقامتش این‏جا ماند، اطلاع بدهیم. ما تا به حال اطلاع ندادیم. یا اقامتتان را تمدید کنید یا ما مجبوریم به شهربانی اطلاع بدهیم. من که دیدم این طور است، تصمیم گرفتم بروم، چون پیش خود فکر کردم حالا که این طور شده، نمی‌توانم بمانم. فهمیدم که آن چهار نفر به من خیانت و مرا غافل کرده بودند، ولی حالا دیگر وقتش گذشته بود. روز آخر هر کدام از طلبه‌های الازهر که می‌آمدند اشتباهاتشان را بپرسند، می‌گفتم فردا دیگر نیا که من باید بروم. یک نفر از آن‏ها پرسید: «چرا شما این طور زود می‌روید؟ چرا نمی‌مانید که ما از شما استفاده کنیم؟» گفتم: «من که آمده بودم دائمی در اینجا بمانم، ولی این طور واقعه‌ای شد و چهار نفر گفتند ما برای تو کرسی درست می‌کنیم و نکردند و سه روز هم اضافی از اقامتم گذشته و مسافرخانه‌چی هم باید مرا تحویل شهربانی بدهد و آن‏ها هم مرا تحویل ایران می‌دهند.» آن طلبه گفت: «اگر من بتوانم برای شما اقامت بگیرم، می‌خواهید؟» گفتم: «بله، ولی این آقا می‌گوید قانوناً ممکن نیست.» گفت: «برای این می‌گویید ممکن نیست که مرا نمی‌شناسید. من پسر وزیر تبلیغات مصر هستم. الآن به پدر خود می‌گویم که برود پیش خود عبدالناصر و برای شما اقامت بگیرد. محتاج هیچ جایی نباش» رفت و به پدرش گفت و او گفت بیاید خودم او را ببینم. شب مرا مهمان کرد و نان داد و بعد از این‏که من رفتم خوابیدم، رفت و با جمال عبدالناصر حرف زد که این کسانی که از ایرانی‌ها آوردی در رادیو که ضد پهلوی صحبت کنند، کاری از دستشان ساخته نیست، چنین آدمی هست. او را نگه بدار، چون او می‌تواند ضد پهلوی صحبت کند.

فردا صبح آمدند که شما را اداره رادیو خواسته‌اند. رفتم آن‏جا و رئیس رادیو بی‌مقدمه گفت که شما به شعبه عربی و فارسی رادیوی تبلیغی جامع‌الازهر از طرف جمال عبدالناصر مقرر شده‌اید و اگر قبول می‌کنید، قرارداد را امضا و شروع به کار کنید. قضیه خدایی شد. طی الارض‌های ما از این نوع است!

 

آن چهار طلبه  شما را غافلگیر کردند، غافل از این که و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین. (4)

این بود که از آن روز مجری شدم و صحبت می‌کردم و شعرهای هزلی که گفته بودم می‌خواندم. شعر هم زیاد گفتم. برای شاه ایران گفته بودم:

شاه ایران دیشب از ایران گریخت
روبه مکاری از شیران پابرجا گریخت
آن که می‌کردند کفار آریا مهرش لقب
شاه بی دین و علم از ترس شمشیر مسلمانان گریخت

 

در زمان کدام پادشاه [مجددا] به افغانستان رفتید؟

در زمان ظاهر شاه.

 

چه شد که دستگیرتان کردند؟

من به قانون عمل کردم و رفتم به هرات پیش استاندار آنجا. دم استانداری سربازی ایستاده بود. گفتم: «برو به استاندار بگو که بهلول انقلاب مشهد از آن‏جا فرار کرده و به افغانستان پناه آورده.» او رفت و به استاندار گفت و دیدم که خودش بیرون آمد و احوالپرسی کرد و گفت خوش آمدید. بعد گفت: «شما باید در یک اتاق دربست مخصوص بمانید و با هیچ کس صحبت نکنید تا من به کابل خط بنویسیم و در باب شما کسب تکلیف کنم» یک ماه آنجا بودم تا از کابل خط آمد که اگر به زندگی در زندان قناعت دارد، نگه بدارید و اگر ندارد به ایران بازگشت بدهید. من ناچار بودم به زندان قناعت کنم، چون اگر به ایران برمی‌گشتم، مرا می‌کشتند. مرا به کابل بردند و 31 سال در زندان‌های مختلف بودم.

 

شما در افغانستان ازدواج کردید؟

بله در آخر که از زندان برآمدم، ازدواج کردم و بچه‌ای پیدا شد که مرده به دنیا آمد و مادرش هم مرد.

 

پدر و مادرتان را در چند سالگی از دست دادید؟

تا وقتی زندانی نشده بودم، پدر و مادرم بودند. در زندان بودم که خبر مرگ پدر و مادر و خواهر پی در پی به من رسید.

 

چند خواهر و برادر بودید؟

فقط یک خواهر داشتم.

 

به عنوان سؤ‌ال آخر اشاره‌ای هم به تألیفاتتان بفرمایید.

200هزار بیت شعر دارم و همه‌شان را هم حفظ هستم. هیچ شاعری نیست که 200 هزار شعر خود را حفظ داشته باشد. خواهر و برادر که در آن واقعه کربلا را نوشته‌ام. کتاب مهمی که دارم و تا به حال چاپ نشده، مثنوی بهلول شامل 123 هزار بیت است که در برابر مثنوی ملای رومی گفته‌ام.

 

چند تا از ابیاتش را برای ما می‌خوانید؟

ذات حق را می‌سزد حمد و سپاس
بهر نعمت‌های بی‌حد و قیاس
حمد او را هر چه گویم من سزاست
چون که کرده است ما را راه راست

 

در مقابل شعر مطلع مثنوی یعنی بشنو از نی چون حکایت می‌کند، این را گفته‌ام:

بشنو از خر چون حکایت می‌کند
و از گرانباری شکایت می‌کند
که به پشتم تا که پالون کرده‌اند
زیر بارم زار و نالان کرده‌اند

 

با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

 

پی نوشت ها:

(1) بحار الانوار، ج1، ص220؛ بحار الانوار، ج30، ص414؛ بحار الانوار، ج62، ص122؛ کنز الفوائد، ج2، ص107

(2) سوره اعراف/ آیه31

(3) بحار الانوار، ج59، ص290؛ طب النبی، ص19

(4) سوره آل عمران/ آیه54


منبع: شيعه آنلاين (با اندکی جا‏به‏جایی در ترتیب سؤالات)

تنظیم: رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان

شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها

 

شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها
جلسه 2 جلسه 1 مقدمه
جلسه 5 جلسه 4 جلسه 3
جلسه 8 جلسه 7 جلسه 6
جلسه 11 جلسه 10 جلسه 9
جلسه 14 جلسه 13 جلسه 12
جلسه 17 جلسه 16 جلسه 15

متن کامل کتاب شرح خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها

 65083
  •  1389-02-22
  •  حضرت آيت الله العظمي حاج آقا مجتبي تهراني
 
 34994
  •  1388-05-20
  •  آيت الله العظمي حاج آقا مجتبي تهراني
 
 34978
  •  1388-05-20
  •  آيت الله العظمي حاج آقا مجتبي تهراني
 
 34983
  •  1388-05-20
  •  آيت الله شيخ مجتبي تهراني
5-1385
 
 

حدیث: حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

حدیث:

رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ عَلَيهِ السَّلَامُ قَالَ:

إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بِوَجْهِهِ فَلَا يَزَالُ مُقْبِلًا عَلَيْهِ حَتَّى يَلْتَفِتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَإِذَا الْتَفَتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَعْرَضَ عَنْهُ.[1]

ترجمه:

هرگاه بنده به نماز بايستد، خداوند عزّوجل به او رو مي‏كند و مدام متوجّه بنده خويش است، تا اينكه او سه مرتبه از خدا روبرگرداند. هنگامي كه بنده براي مرتبه سوم از خدا منصرف شد، خداوند نيز از او رو برمي‏گرداند.

شرح:

روايت از امام صادق (عليه‏السلام) منقول است كه حضرت فرمودند: آنگاه كه بنده به نماز بايستد، به سوي او ‌خداوند رو مي‏كند. تعبير «أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بِوَجْهِه» كنايه از اين است كه خداوند نسبت به او عنايت تام و خاص مي‏فرمايد. ما اين‏طوري هستيم كه وقتی مي‏خواهيم به كسي خيلي توجه كنيم، با تمام چهره متوجهش مي‏شويم. بعد دارد: «فَلَا يَزَالُ مُقْبِلًا عَلَيْهِ حَتَّى يَلْتَفِتَ ثَلَاثَ مَرَّات»؛ یعنی خدا رويش را از او بر نمي‏‏گرداند، تا اينكه اين بنده سه بار رويش را از خدا برگرداند. حالا مي‏گويم که منظور از اين رو برگرداندن چيست. در ادامه می‏فرماید: «فَإِذَا الْتَفَتَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَعْرَضَ عَنْهُ». یعنی دفعه سوم كه این بنده رويش را از خدا برگرداند، اينجا دیگر خدا رويش را از او بر مي‏گرداند.

این ترجمه تحت‏اللّفظي روایت بود؛ امّا به چند نكته هم اشاره كنم. نکته اوّل اينكه معلوم مي‏شود اگر بنده رو مي‏كند به سوي خداوند، خداوند هم به سوي او رو مي‏كند. مطلب اصلی كه از روايت پيدا مي‏شود همین است. «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بِوَجْهِهِ»؛ چرا؟ چون نماز روي‏آوردن به خدا است. اين اصل كار است. اگر روي بياوري به خدا،‌ خدا هم رويش را به طرف تو مي‏كند، آن‏هم ‌آن‏طور رو كردن که عرض کردم «ِبوَجْهِه» است؛ یعنی توجّه تام و عنایت خاص به بنده‏اش می‏کند.

نکته دوم اين است كه تو اگر رويت را از خدا برگرداني، ‌خدا رويش را از تو بر نمي‏گرداند؛ امّا اين سقف دارد. يك بار که از او روی برگرداندي، او رويش را بر نمي‏گرداند. بار دوم هم که برگرداندي، باز ‌رويش را بر نمي‏گرداند. امّا دفعه سوم اگر از خدا رو برگرداندي، ديگر او هم روي خود را بر مي‏گرداند. البته این روایت در مورد نماز است. در نماز رو برگرداندن از خدا عبارت از اين است كه انسان در بين نماز توجهش به غير خدا باشد. ما در روايات داريم كه اگر كسي دو ركعت نماز بخواند و در نماز حضور قلب داشته باشد، اين نماز نمازي است كه يكي از آثارش اين است كه تمام گناهان صغيره او آمرزيده مي‏شود. در روايتی هم این‏طور آمده است كه توجّه به خدا به اين معنا است كه انسان هنگام نماز، نسبت به امور دنيايي حديث نفس نكند. یعنی حالا که ايستاده‏اي و داري نماز مي‏خواني، اين چند دقيقه را دیگر نرو در مغازه‏ات! فكرت را نبر اين طرف و آن طرف! اين نماز، همین چند دقيقه كه بيشتر نيست؛ چه خبر است؟!

من يك قضيّه‏ای الآن يادم آمد در مورد يكي از علماي تهران (رضوان‏الله‏تعالي‏عليه) که نمي‏خواهم اسم ببرم و چندين سال است که فوت كرده است؛ شايد اين قضيه را نقل كرده باشم. يادم است كه روز وفاتي بود و به‏اصطلاح ‌تعطيل بود. من هم اتفاقاً نزديك ظهر جايي در خيابان بودم. ظهر شد و چون ایشان را می‏شناختم رفتم به مسجد ایشان و نمازم را آنجا به جماعت خواندم. نماز تمام شد و بعد آن آقا، در حالی که جمعيت ايستاده بود، متوجه من شد. البته من جايي ايستاده بودم كه متوجه من نشود، ولي فهميد و آمد پيش من سلام كرد. من همين‏طور رفاقتانه گفتم شما خيلي نمازت را تند مي‏خواني! ایشان گفت به من نگو كه نمازت را تند مي خواني؛ به آنهايي بگو كه دو تا نمازشان را با يك نماز من مي‏خوانند!

حالا غرضم اين است که اين عجله در نماز برای چیست؟! چند دقيقه كه بيشتر نيست؛ چرا عجله می‏کنی؟! چون در نماز هيچ التفاتي به خدا نيست. اين روايت را نگاه كنيد؛ مي‏گويد كه اگر تو رو بياوري، من رويم را از تو بر نمي‏گردانم؛ با تمام چهره به تو رو مي‏كنم؛ «أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بِوَجْهِه»؛ من با تمام چهره به تو توجه مي‏كنم. اگر يك دفعه هم برگرداندي، من رو بر نمي‏گردانم؛ دو مرتبه هم که رو برگرداندي و رفتي، باز هم مورد عنايتي؛ امّا دفعه سوم ديگر از تو رو بر مي‏گردانم.

حالا مي خواستم اين را عرض كنم که مي‏دانيد که يكي از ابزار استجابت دعا نماز است. اصلاً روايت داريم كه هر كسي نماز بخواند ـ‏همین نماز واجب‏ـ و بعد از نماز دعا كند، ‌يك دعاي مستجاب دارد. خوب، دعاهی ما پس از نماز مستجاب نمي‏شود؟ چون در نماز متوجه خدا نبودي! متوجه چه بودي؟! متوجه امور دنيايي‏ات بودي. وقتي متوجه نبودي، ديگر اثري ندارد.[2]


 


[1].  بحارالانوار، ج 81، ص 241 ؛ وسائل‏الشيعه، ج 7، ص 288

[2].  چهارشنبه،12 آبان 8913 ؛ 26 ذي‏القعده 1431

 

غيرت مومن - جلسه 20 (12/08/1389)  حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی  

اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين

 وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.

 رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال :

« إِنَّ الغَیرَهَ مِنَ الایمان»

مروري بر مباحث گذشته 

بحث ما راجع به تربیت بود، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن. گفته شد انسان معمولاً در چهار محیط خانوادگی، آموزشی، رفاقتی و شغلی روش می‏گیرد که فضای پنجمی حاکم بر آن‏ها است که بعداً ـ إنشاء الله ـ بحث می‏کنیم. بحث ما رسید به محیط سوم (رفاقتی) که انسان، در آن ساخته می‏شود. بعد از محیط خانوادگی و محیط آموزشی، انسان در محیط رفاقتی است که روش می‏گیرد و در آن ساخته می‏شود. نکته مهم این است که محیط رفاقتی نسبت به دو محیط گذشته، اثرگذاری‏اش قوی‏تر است و غالباً این‏طور است که به نوعی، بر روی تأثیرات دو محیط قبلی اثر می‏گذارد. روشی که انسان در این محیط می‏گیرد، می‏تواند روش‏های قبلی را از بین ببرد. در جلسه گذشته من در باب مسأله رفاقت‏ها و پیوندها عرض کردم که همه پیوندها در قیامت از هم گسسته می‏شوند،به‌جز یک پیوند؛ که این یک پیوند همان «پیوند رفاقتی» است.

البته در باب پیوند رفاقتی، یک مطلب خاص وجود دارد و آن این است که در قیامت، این پیوند رفاقتی، به پیوند دیگر تبدیل می‏شود. به تعبیر دقیق‏تر این‏طور نیست که این پیوند گسسته شود، بلکه تبدیل می‏شود. یک وقت می‏بینید دو نفر که با هم رفیق بودند، رابطه‏شان گسسته شد، و از هم جدا شدند. این یکی می‏رود دنبال کارش و آن یکی هم می‏رود دنبال کار خودش. از تو به خیر و از ما به سلامت! تمام شد.

امّا در قیامت این‏طور نیست. خوب گوش کنید! پیوند حسبی، نسبی، خانوادگی، همه این‏ها در قیامت قطع می‏شود. « یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ» تمام شد و رفت. اما پیوند رفاقتی این‏طور نیست.

توضيح آيه شريفه

من در جلسه گذشته عرض کردم که تعبیر آیه شریفه این است که: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ» همه دوستان در قیامت، با هم دشمن می‏شوند، مگر پرهیزکاران. آخر جلسه من این آیه را معنا کردم و حالا می‏خواهم توضیح بدهم. در قیامت این‏طور نیست که رفقا مثل پدر، مادر و برادر که می‏روند دنبال کارشان، نیست. یک دسته از رفاقت‏ها به جای دوستی، دشمنی می‏آورد. در آیه هم بود و در جلسه گذشته هم گفتم. در سوره دیگر هم ما داشتیم که وقتی پیوند رفاقتی بر یک محور خاصی بود، این دوستی به دشمنی شدید تبدیل می‏شود و این‏ها به جان هم می‏افتند. چه بسا این، او را لعن کند، آن، این را لعن کند. یک وقت هست می‏گویی جدا شدند و رفتند سراغ کارشان، یک وقت می‏گویی جدا شدند ولی همدیگر را رها نمی‏کنند، دوستی‏شان تبدیل به دشمنی می‏شود. دسته دیگر، دوستی‏هایشان باقی می‏ماند و از هم دستگیری می‏کنند. رابطه این‏ها در قیامت به خاطر پیوند رفاقتی آنها در دنیا است. این که من عرض کردم در بین همه پیوندها آن پیوندی که هم در ربط با امور دنیایی و هم در ربط با امور اخروی خیلی اثرگذار است، عبارت است از پیوند رفاقتی به این جهت بود.

من مقدمتاً مطلبی را عرض می‏کنم بعد به سراغ بحث اصلی می‏روم. به طور کلی هر پیوندی، یک سبب می‏خواهد. باید چیزی به عنوان «محور رفاقت» باشد تا دو نفر با هم رفیق شوند. دو نفر که دارند در خیابان راه می‏روند که یکدفعه با هم رفیق نمی‏شوند! یک چیزی باید باشد تا اینها را به هم ربط بدهد. به‏طور خلاصه، آن چیزی که می‏خواهد محور قرار بگیرد و سبب این پیوند بشود، یا یک امر مادی است و یا یک امر معنوی. یعنی اتصال‏ها، یک وقت بر محور مادیت درست می‏شود و یک وقت بر محور معنویت ایجاد می‏شود. اتصال انسان با انسان بر محور یکی از این دو مسأله است.

دوستی کارساز و دوستی ناکارآمد

ما در معارفمان داریم رفاقت‏هایی که بر محور مادیت و امور دنیایی درست شده است، در آخرت به دشمنی تبدیل می‏شود. «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» امّا اگر رفاقت بر محور معنویت و امور اخروی باشد چنین نمی‏شود؛ «إِلاَّ الْمُتَّقينَ» رفاقت پرهیزکاران استثناء شده‏است. یعنی اگر پیوند رفاقت بر محور معنویت باشد، به دشمنی و عداوت تبدیل نمی‏شود و باقی می‏ماند. این رفاقت در قیامت کارساز نیز هست. این یک قضیه و مطلب کلّی است که در متن معارف ما هست.

روایتی از امام صادق(علیه السلام) است که مثل «ضرب قانون» می‏ماند. گویی حضرت در باب دوستی یک قانون کلی را مطرح می‏فرمایند. حضرت می‏فرماید: «أَلَا كُلُّ خَلَّةٍ كَانَتْ فِي الدُّنْيَا فِي غَيْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِيرُ عَدَاوَةً يَوْمَ الْقِيَامَة»[1] حرفی که من زدم متن فرمایش حضرت است، ایشان می‏فرماید: آگاه باشید! هر دوستی رفاقتی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی می‏شود. حضرت این آیه شریفه را کاملاً توضیح می‏دهد: «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقينَ» ایشان، این آیه را در این قالب می‏ریزد و بیان می‏کند.

انواع دوستی‏ها و عاقبتشان

پیوندهای رفاقتی که در دنیا بر محور معنویت شکل می‏گیرد، در قیامت مشکلی ایجاد نمی‏کند. بلکه باقی می‏ماند و بعد هم کارساز است. کارسازی‏اش نیز، مسأله شفاعت و دست‏گیری است. این رفاقت برای آن‏ها مشکل ساز نیست. ما در معارفمان داریم که مؤمنین بعضی، بعضی دیگر را شفاعت می‏کنند. این جزء معارف دین ما است. مؤمن از مؤمن شفاعت می‏کند. این مسأله مربوط به مؤمن‏هایی است که بر محور ایمانی با یکدیگر رابطه داشتند، نه مادیت.

دسته دوم، در مقابل گروه اول هستند که اصلاً رفاقت و دوستی‏شان فقط بر محور مادیت بود. تکلیف این رفاقت‏ها هم در اینجا معلوم است. امّا دسته سومی همه ممکن است که یک طرف رفاقت قصدش امور مادی باشد و طرف دیگر جهت معنوی داشته باشد. این رفاقت اصلاً در دنیا باقی نمی‏ماند که بخواهد به قیامت برسد. این‏ها به یکجایی می‏رسند که دیگر نمی‏توانند ادامه بدهند. همین‏جا، رفاقتشان را به هم می‏زنند و از یکدیگر جدا می‏شوند. به قیامت نمی‏رسد.

گسست و دشمنیِ دوستان در دنیا

امّا بحث اصلی؛ ما از بعضی از آثار و روایات به دست می‏آوریم که رفاقت‏هایی که بر محور معنویت نیست، و فقط مادیت در آنها مطرح است، این‏طور نیست که فقط در آخرت تبدیل به دشمنی شود و در آن‏جا پشیمان شوند. گاهی در دنیا گسسته شده و به دشمنی تبدیل می‏گردد. این مطلبی است که دیگر برای شما مشهود و آشکار است، احتیاج به توضیح ندارد. شما این‏ مسائل را به خوبی درک می‏کنید.

دلیل ناپایداری دوستی‏های «مادی محور»

دلیل این مطلب چیست؟ من اشاره‏ای به یک نکته‏ می‏کنم که وجهه و جنبه کلامی- فلسفی دارد، ولی خوب و مفید است. «ماده» محدود است امّا معنویت نامحدود است. اگر «ماده» محور دوستی قرار بگیرد، رفاقت بر محور انتفاع‏ها و منفعت‏ها پایدار می‏ماند. یعنی تا وقتی که از رفیق سود برده شود، رفاقت پابرجا است. آن‏چه مطرح است سودبری است. آن‏چه مهم است این است که نیازها و توقعات انسان هم نامحدود است. لذا اگر محور رفاقت مادی باشد، چون ماده محدود بوده و توقع انسان هم نامحدود است، حالا باید دو طرف با يكديگر نزاع كنند تا به منافعشان برسند.

این‏که در فلسفه می‏گویند: دنیا دار تزاحم است، یعنی سرای مزاحمت است. یعنی چون ماده محدود است، تزاحم و نزاع پیش می‏آید. بعد هم همین رفاقت به جایی می‏رسد که دعوا می‏شود. یا بر سر ریاست، یا مال یا هر چه می‏خواهد باشد، می‏بینی سال‏ها دستشان در دست هم بود، امّا یک مرتبه با هم اختلاف پيدا كردند! این‏ها رفیق صميمي بودند، حالا دشمن خونی شدند! چه شد که این‏طور شد؟ جواب، روشن است. محور رفاقتشان پول بود، ریاست بود، «المُلکُ عَقیمٌ» اینها سر پول، ریاست و امثال این‏ها که امور مادی است، دعوایشان می‏شود و دشمن خونی می‏شوند. دلیلش این است که این رفاقت، بر محور معنویت نبود، بر محور مادیت بود.

دوستی‏هایی همراه با پشیمانی

حالا من یک روایت می‏خوانم. ما روایتی از علی (علیه السلام) داریم که امام صادق در ادامه روایت قبلی آن را نقل می‏کند که امیرالمومنین فرمودند: «لِلأخِلَّاءِ نَدَامَةٌ» انسان به هر شکل که با کسی دوستی کند، پشیمان می‏شود، «إلا المُتَّقِینَ»[2] مگر متقین. در این‏جا مطلب را به طور کلی بیان می‏فرمایند. در روایت حرفی از آخرت نیامده است. در آن روایت «روز قیامت» داشت، امّا این‏جا بحث قیامت مطرح نیست. به اصطلاح روایت اطلاق دارد. هر دوستی و رافقتی، پایانش پشیمانی است، چه در دنیا یا چه در آخرت؛ مطلب کاملاً روشن و ساده است. دوستان، آخرش همه پشیمان‏اند، مگر چه کسانی؟ آن کسی که محور دوستی‏شان معنویت بود.

دوستی بر محور غیر الهی، مشکل ساز است

اینکه در آیه شریفه داشت، دوستی‏ها به دشمنی تبدیل می‏شود، جهتش این است. حالا من جنبه‏های دیگر آن را هم توضیح دادم. این‏ها مشهود است و واقعاً انسان می‏بیند که چه‏طور کسانی که بر محور امور دنیایی با هم رفاقت کردند، رفاقتشان پایدار نمی‏ماند و بعضاً به دشمنی و کینه‏توزی هم منجر می‏شود. سرّ آن را هم گفتم که چیست. اگر محور دوستی امر مادی بود، ماده محدود است و هر دو نفر هم نفع خودشان را در نظر گرفته‏اند، لذا تزاحم پیش می‏آید و آخر تزاحم چیست؟ دشمنی و رو در روی هم ایستادن. گفتم فرقی نمی‏کند که چه باشد، مال باشد، ریاست باشد یا چیز دیگر. همین که محور الهی نباشد، مشکل ساز است. من کلی دارم بحث می‏کنم. خودمان هم داریم می‏بینیم و در متن جامعه ما نیز فراوان است، در هر دو رابطه مصادیق فراوانی وجود دارد، چه ریاستش، چه مالش. دلیل تبدیل دوستی به دشمنی چیست؟ چون خدا نیست. چون دوستی «فی غیر الله» است.

هیچ‏کدام از انبیاء با يكدیگر نزاع ندارند!

من همین حالا یک مطلب یادم آمد. استاد ما، امام (رضوان الله تعالی علیه) می‏فرمود: « اگر تمام انبیاء را جمع کنند، ـ‏می‏شود یک شهر صد و بیست و چهار هزار نفری‏ـ اصلاً و ابداً یک دعوا، یک دادگستری در این شهر نمی‏بینید.» خیلی زيبا تبیین می‏فرماید. همه با هم رفیق هستند. اما نزاع و درگیری نیست. چرا؟ جهت این است که محور رابطه آن‏ها خدا است. محور خدا است نه دنیا. دعوا جایی است که محور دنیا باشد. درگیری از اینجاها شروع می‏شود.

مشخّصات دوست خوب

حالا می‏رویم سراغ مشخصات رفیق خوب. در معارف ما این مطب آمده است که اگر خواستی رفیق پیدا کنی، باید به دنبال چه کسی بگردی. اولاً باید رابطه‏ات برای خدا باشد نه بر محور دنیا، ثانیاً باید طرف مقابلت ویژگی‏هایی داشته باشد تا رفاقت و دوستی‏ات سودمند باشد. شرع به تو مشخصه می‏دهد. مشخصه‏ها کاملاً بر محور همین بحثی که الآن عرض کردم. در دو رابطه مطرح است. هم در رابطه با درون افراد، هم در رابطه با بیرون افراد ملاک‏ها و مشخصاتی بیان شده است.

1. خصوصیّت درونی «دوست خوب»

از نظر درونی، به طور کلی، کسی را انتخاب کن که بعد معنوی تو را شکوفا کند. یادآور بعد معنوی تو باشد. تو را به یاد خدا بیاندازد. نه این‏که شهوت تو را تحریک کند یا هواهای نفسانیه تو را برانگیزد. در یک روایتی دارد: «قیلَ لِنَّبیِّ صلی الله علیه و آله وسلم): أَيُّ الْأَصْحَابِ أَفْضَلُ» از پیغمبر پرسیدند: بهترین رفیق کیست؟ آدم که می‏خواهد رفیق انتخاب کند که با او مصاحبت کند و رابطه تنگاتنگ داشته باشد، چه خصوصیاتی باید دارا باشد؟ «قَالَ: إِذَا ذَكَرْتَ أَعَانَكَ وَ إِذَا نَسِيتَ ذَكَرَكَ»[3]  حضرت فرمود: آن کسی که اگر به یاد خدا افتادی، تو را کمک کند و اگر خدا از یادت رفته است، تو را به یاد خدا بیاندازد.[4] این جنبه درونی دارد.

کمک‏کار صالح

از نظر ظاهر هم عرض کردم، خصوصیتی مطرح است. یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم است که تقریباً نظیر روایت قبلی است. «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ لَهُ وَزِيراً صَالِحاً‏» وقتی خداوند بخواهد به بنده‏ای خیری برساند، برای او یک وزیر صالح قرار می‏دهد. وزیر یعنی کسی که کمک‏کار انسان است، تقریباً همان رفیق است. «إِنْ نَسِيَ ذَكَّرَهُ وَ إِنْ ذَكَرَ أَعَانَهُ»[5]  اگر ازخدا غافل شد او را به یاد خدا می‏اندازد و اگر به یاد خدا افتاد او را یاری می‏کند.[6]

2. خصوصیّت بیرونی «دوست خوب»

من درباره بعد بیرونی، سه تصویر می‏کنم تا مطلب روشن شود. یک، زبانی؛ دوست باید از نظر بیرونی، یعنی کارها و اعمالی که می‏خواهم انجام بدهم، لفظاً مرا راهنمایی و کمک کند. یعنی اگر دید من دارم معصیت می‏کنم، من را نهی کند. اگر دارم کار خلاف می‏کنم، او مرا نهی کند. دو، عملی؛ اگر دید من دارم کار خیر می‏کنم، مرا کمک کند که من کار خیرم را ادامه دهم. مرا تشویق کند. مرا به کار خیر امر کند. برای کار خیر مرا کمک کند. یک همچنین رفیقی انتخاب کن. من این‏ها را می‏گویم، بعد می‏خواهم بروم و روایاتش را بخوانم. سه، رفتاری؛ من کسی را انتخاب کنم که او از نظر عمل به من روش بدهد. از نظر عملش به من کار درست کردن را یاد بدهد. لازم نیست که لفظاً به من چیزی بگوید. عملاً بیاموزد. چرا؟ چون بُرد عمل در تأثیرگذاری از بعد لفظی بالاتر و أقوی است. رفیقی انتخاب کن که کار خیر بکند، از آن طرف هم از شر پرهیز کند. به تو آموزش عملی بدهد چون این بُرداش بیشتر است، تا آن‏که لفظاً بگوید.

دوست «امر و نهی کن» بهتر از دوست «چاپلوس و متملق»

ما در روایات باب رفاقت، هر سه مطلب را داریم که این‏ها، مستقیماً با مسأله تربیت رابطه تنگاتنگ دارد. حالا من روایت را می‏خوانم. دقت کنید! اما قولی و زبانی؛ علی (علیه السلام) می‏فرماید: « صَدِیقُکَ مَن نَهَاکَ » دوست تو آن کسی است که اگر خواستی معصیت بکنی، تو را نهی‏ کند. اگر خواستی کار زشت کنی، به تو بگوید: نکن! حرام است! معصیت است! تو را نهی از منکر کند. « وَ عَدُوُّکَ مَن أغرَاکَ»[7] دشمن تو آن است که اگر خواستی ـ نعوذ بالله ـ کار زشت انجام بدهی، تو را فریب‏ بدهد و مغرورت کند. چه به امر شر دعوت کند، چه اگر کار زشتی انجام دادی، تو را تشويق کند. چه بسا از «مَن أغرَاکَ» این مراد باشد. این دوست تو است که اگر کار بد کردی، تو را نهی کند، و دشمنت کسی است که اگر کار بد کردی، بگوید به به! چه کار خوبی کردی! جمله اول با جمله دوم روایت تناسب دارد.

کمک‏کار برای اطاعت الهی

اما دوم، از علی (علیه السلام): «المُعینُ عَلَی الطَّاعَةِ خَیرُ الأصحَابِ»[8] بهترین دوستان کسی است که برای اطاعت الهی کمک کند. تو داری طاعت الهی انجام می‏دهی، عملی انجام می‏دهی که مورد رضای خداوند است، آن‏ کسی که به تو کمک کند، بهترین رفیق تو است. این شخص بهترین رفیق تو است. این‏ها همه در بُعد عملی است. سه گونه من عرض کردم.

دوستی با نیکان، بهترین وسیله نجات از بدی‏ها

سوم، آنکه از نظر رفتاری به من روش بدهد، نه این‏که مرا لفظی کمک کند، عملاً من را تربیت کند. علی (علیه السلام) فرمودند: «لَیسَ شَیئٌ أدعَی لِخَیرٍ وَ أنجَی مِن شَرٍّ مِن صُحبَهِ الأخیَارِ» چیزی بهتر از دوستی با خوبان انسان را به عمل خیر دعوت نکرده و او را از شر نجات نمی‏دهد. اخیار، کسانی هستند که از نظر عملی آدم خیری است، یعنی آن‏هایی که عملشان این‏گونه است. این تعبیر به « أدعی، أنجی » در روایت یعنی خیلی دعوتش بیشتر است. چرا؟ چون دعوت اینها عملی است و عمل بُردش روی انسان از نظر آموزشی أقوی است تا قول و حرف. لذا حضرت می‏گوید: « أدعی »

این که می‏گوید: « أنجی » برای چیست؟ پیش آمده یک کار زشتی بخواهی مرتکب شوی و به یاد رفیقت بیافتی و پاکی و خوبی او را به یاد بیاوری و خجالت بکشی و آن کار را ترک کنی؟ این دوستی تو را از گناه نجات داده است.

این تعبیر « أدعی، أنجی » که می‏فرماید جهتش این است که عمل تأثیرگذاری‏اش در تربیت بیشتر است. لذا کسی که انسان می‏خواهد به او روش بدهد، اگر آموزش با عمل باشد، بُردش از گفتار بیشتر است. نقش رفتار در تربیت را قبلاً هم بحث کردیم. می‏خواستم این را عرض کنم که در انتخاب رفیق، آن چیزی که باید محور باشد همین مسأله معنویت است، نه مادیت. این باید محور رفاقت باشد، چنین رفاقتی پایدار است و در دنیا و قیامت به دشمنی تبدیل نخواهد شد.



[1]. بحارالأنوار     66     237

[2]. همان

[3]. بحارالأنوار     74     140

[4]. ذکر در این‏جا به معنی یاد خدا است. «ذکر» از نظر استعمالات‏اش، عبارت از یاد خدا کردن است هرچند معنای خودش صرفاً چیزی را به یاد آوردن است. لذا اگر ذکر به طور مطلق استعمال شود، که روایات ما و حتی در محاورات ما معمولاً این‏طور است، منظور همان یاد خدا است.

[5]. بحارالأنوار     74     166

[6]. فرضاً اگر «ذکر» راجع به عمل بیرونی هم باشد، مسأله‏ای نیست.

[7]. غررالحکم     415

[8]. غررالحکم     416

 



1   نام کتاب: موسوعة الامام الرضا (ع) - 8 جلد
نويسنده: اللجنة العلميّة في موسّسة وليّ عصر (عج)
ناشر: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
متن کتاب            سفارش خريد
2   نام کتاب: نقد کتاب «اصول المذهب الشيعة»
نويسنده: دکتر سيدمحمدحسيني قزويني
ناشر: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: اول
متن کتاب            سفارش خريد
3   نام کتاب: وهابيت از منظر عقل و شرع
نويسنده: دکتر سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: اول
متن کتاب            سفارش خريد
4   نام کتاب: دراسات في اسانيد الكتب الروائية -ج 1و2
نويسنده: السيد محمد الحسيني القزويني
ناشر: مؤسسة ولي العصر عج للداراسات الالسلامية
چاپ: اول
سفارش خريد
5   نام کتاب: قصة الحوار الهادي
نويسنده: دکتر سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: اول
متن کتاب            سفارش خريد

6   نام کتاب: موسوعة الامام العسکري (ع) - 6 جلد
نويسنده: اللجنة العلميّة في موسّسة وليّ عصر (عج)
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: الاولي- محرم الحرام 1426
متن کتاب            سفارش خريد
7   نام کتاب: موسوعة الامام الهادي (ع) - 4 جلد
نويسنده: اللجنة العلميّة في موسّسة وليّ عصر (عج)
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: الاولي- محرم الحرام 1424
متن کتاب            سفارش خريد
8   نام کتاب: موسوعة الامام الجواد (ع)- 2 جلد
نويسنده: اللجنة العلميّة في مؤسّسة وليّ العصر (عج)
ناشر: مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: الاولى - ذي الحّجة 1419
متن کتاب           
9   نام کتاب: پيامدهاي نظريه عدالت صحابه
نويسنده: حسين رجبي
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: پاييز 1385
10   نام کتاب: سيره و شخصيت پيامبر اعظم (ص) در قرآن
نويسنده: علي اكبر صاحبي فرد
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
چاپ: شريعت

11   نام کتاب: نور ولايت
نويسنده: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: اول - بهمن 1377
متن کتاب           
12   نام کتاب: الفضائل
نويسنده: شيخ الفقيه ابي الفضل لشاذان بن جبرئيل
محقق: السيد محمد الموسوي - الشيخ عبدالله الصالحي
ناشر: مؤسّسة وليّ العصرعليه السلام للدراسات الإسلاميّة -
چاپ: الاولى - ذي الحّجة 1419
13   نام کتاب: اهل بيت ( عليهم السلام ) از دين دفاع ميکنند
نويسنده: يوسفي - صاحبي فرد
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: اول - تابستان 1383
متن کتاب           
14   نام کتاب: گفتگوهاي تلخ و شيرين بعد از مرگ در قرآن
نويسنده: علي اکبر صاحبي فرد
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: بهار 1385
15   نام کتاب: 135 نور فاطمه در قرآن
نويسنده: علي اکبر صاحبي فرد
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: دوم بهار -1384



16   نام کتاب: سماء المقال فى علم الرجال (2 جلد)
نويسنده: ابوالهدي الكباسي المتوفي سنة 1356 ه . ق
محقق: السيد محمد الحسيني القزويني
ناشر: مؤسّسة وليّ العصرعليه السلام للدراسات الإسلاميّة -
چاپ: الاولى - شعبان المعظم 1419
17   نام کتاب: در حريم طوس
نويسنده: استاد دکتر سيد محمد حسينى قزوينى
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: دوم - رمضان 1416
18   نام کتاب: المدخل الي علم الرجال و الدراية
نويسنده: سيد محمد حسينى قزوينى
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: ذي القعدة 1426
متن کتاب           
19   نام کتاب: الفتراء علي الشيعه في تحريف القرآن
نويسنده: سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: 1384 ه ش
20   نام کتاب: اشکال ابن تيمية علي حديث:الحقً مع عليً وعليً مع الحق والجواب عنه
نويسنده: سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: 1384 ه ش

نام کتاب: اشکال ابن تيمية علي حديث الثقلين و الجواب عنه
نويسنده: سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: 1384 ه ش
22   نام کتاب: چهل سوال پيرامون خلافت و امامت
نويسنده: ا.د.ابومهدي قزويني
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: زمستان 1384
متن کتاب           
23   نام کتاب: دراسات في حديث الثقلين
نويسنده: سيد محمد حسيني قزويني
ناشر: موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عليه السلام
چاپ: 1384 ه ش
http://www.valiasr-aj.com/fa/listpublication.php?startrec=1&bank=publisher

41 شهادت امام صادق (عليه السلام) پخش صوت دان لود
42 تهاجم عليه شيعه؛ هشدارها و راهکارها 02 پخش صوت دان لود
43 تهاجم عليه شيعه؛ هشدارها و راهکارها 01 پخش صوت دان لود
44 پاسخ به سخنان مولوي گرگيج امام جمعه اهل سنت آزاد شهر در همايش ختم بخاري زاهدان پخش صوت دان لود
45 وهابيت بر سر دو راهي پخش صوت دان لود
46 امامت و خلافت؛ انتصاب يا انتخاب پخش صوت دان لود
47 تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 02 پخش صوت دان لود
48 تکفير علماي شيعه توسط شيخ عادل الکلباني امام جمعه و امام جماعت جديد مسجد الحرام 01 پخش صوت دان لود
49 پاسخ به شبهات شبکه ماهواره‌اي المستقلة پخش صوت دان لود
50 بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر پخش صوت دان لود
51 تاريخ پيدايش وهابيت و برخورد جامعه اهل سنت با اين پديده پخش صوت دان لود
52 بناء قبور پخش صوت دان لود
53 توحيد و خداشناسي در وهابيت پخش صوت دان لود
54 ولايت از منظر قرآن 04 پخش صوت دان لود
55 ولايت از منظر قرآن 03 پخش صوت دان لود
56 ولايت از منظر قرآن 02 پخش صوت دان لود
57 ولايت از منظر قرآن 01 پخش صوت دان لود
58 پاسخ به شبهات حديث غدير 02 پخش صوت دان لود
59 پاسخ به شبهات حديث غدير 01 پخش صوت دان لود
60 پاسخ به شبهات وهابيت پخش صوت دان لود
61 معرفي فعالان ضد شيعه 02 پخش صوت دان لود
62 معرفي فعالان ضد شيعه 01 پخش صوت دان لود
63 نشست علمي استاد حسيني قزويني در رابطه با معجزه‌نگاري و فضائل اهل بيت (عليهم السلام) پخش صوت دان لود
64 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 09 ـ مهدويت در اهل سنت 02 پخش صوت دان لود
65 پاسخ به شبهه ازدواج در محرم و صفر پخش صوت دان لود
66 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 08 ـ مهدويت در اهل سنت 01 پخش صوت دان لود
67 پاسخ به شبهات غدير 05 پخش صوت دان لود
68 پاسخ به شبهات غدير 04 پخش صوت دان لود
69 پاسخ به شبهات غدير 03 پخش صوت دان لود
70 پاسخ به شبهات غدير 02 پخش صوت دان لود
71 پاسخ به شبهات غدير 01 پخش صوت دان لود
72 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 07 پخش صوت دان لود
73 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 06 پخش صوت دان لود
74 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 05 پخش صوت دان لود
75 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 04 پخش صوت دان لود
76 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 03 پخش صوت دان لود
77 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 02 پخش صوت دان لود
78 پاسخ به شبهات آقاي قرضاوي 01 پخش صوت دان لود
79 مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 04 ـ مقايسه ميان تبليغ شيعه و اهل سنت و وهابيت پخش صوت دان لود
80 مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 03 ـ شاخصه‌‌هاي اخلاقي و معنوي مكتب تشيع پخش صوت دان لود

81 مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 02 ـ ويژگي‌هاي مذهب شيعه پخش صوت دان لود
82 مصاحبه شبكه سلام با دكتر عصام العماد 01 ـ علت انتخاب مذهب شيعه پخش صوت دان لود
83 اهميت امامت و ولايت از منظر قرآن و سنت ـ خانه معلم تهران 02 پخش صوت دان لود
84 اهميت امامت و ولايت از منظر قرآن و سنت ـ خانه معلم تهران 01 پخش صوت دان لود
85 پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 05 پخش صوت دان لود
86 شبهات حول ولايت ائمه (عليهم السلام) پخش صوت دان لود
87 پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 04 پخش صوت دان لود
88 مصاحبه با خبرگزاري ايکنا در استان سيستان و بلوچستان پخش صوت دان لود
89 سخنراني در همايش فرهنگيان استان در خانه معلم زاهدان پخش صوت دان لود
90 سخنراني در همايش حكمت مطهر در استان سيستان و بلوچستان پخش صوت دان لود
91 ديدار با نخبگان استان سيستان و بلوچستان پخش صوت دان لود
92 همايش شبهه شناسي حوزه علميه امام جعفر صادق (ع) زاهدان پخش صوت دان لود
93 پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 03 پخش صوت دان لود
94 پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 02 پخش صوت دان لود
95 پاسخ به شبهات: مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني در مجله حوزه 01 پخش صوت دان لود
96 نقش نبي مكرم (ص) در اعتلاي فرهنگ جامعه بشريت _ خاتميت نبي مكرم (ص) و شريعت جاودانه 02 پخش صوت دان لود
97 نقش نبي مكرم (ص) در إعتلاي فرهنگ جامعه بشريت _ خاتميت نبي مكرم (ص) و شريعت جاودانه 01 پخش صوت دان لود
98 غلو در مذهب اهل سنت پخش صوت دان لود
99 تبليغات و تهاجم وهابيت در داخل كشور پخش صوت دان لود
100 بهترين روش برخورد با تهاجم وهابيت پخش صوت دان لود
101 علل پيدايش فرق اسلامي و جديدترين تهاجم بر ضد شيعه پخش صوت دان لود
102 المناظرات بين الدکتور السيد عصام العماد و الشيخ عثمان الخميس
103 اهانت به همسران رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پخش صوت دان لود
104 پاسخ به شبهات: تحريف قرآن 02 پخش صوت دان لود
105 پاسخ به شبهات: تحريف قرآن 01 پخش صوت دان لود
106 پاسخ به شبهات : مسأله رجعت پخش صوت دان لود
107 خطبه غدير از منظر اهل سنت در جمع دانشجويان دانشگاه امير کبير پخش صوت دان لود
108 گفتگو با دکتر عصام العماد در شبکه سلام 03 پخش صوت دان لود
109 گفتگو با دکتر عصام العماد در شبکه سلام 02 پخش صوت دان لود
110 گفتگو با دکتر عصام العماد در شبکه سلام 01 پخش صوت دان لود
111 پاسخ به شبهه : اختلاف در ميان فرق شيعه پخش صوت دان لود
112 پاسخ به شبهه تكفير مسلمانان توسط شيعيان پخش صوت دان لود
113 إرتداد أصحاب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) پخش صوت دان لود
114 ره يافتگان ـ سخنراني دكتر تيجاني (برنامه ماه عسل ـ شبكه 3) پخش صوت دان لود
115 پاسخ به شبهات غدير 01 پخش صوت دان لود
116 ره يافتگان ـ سخنراني دكتر عصام العماد (برنامه ماه عسل ـ شبكه 3) پخش صوت دان لود
117 پاسخ به شبهات غدير 02 پخش صوت دان لود
118 پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير کبير 02 پخش صوت دان لود
119 پاسخ به شبهات نشريات دانشگاه امير کبير 01 پخش صوت دان لود
120 سخنراني شيخ حسن صفار - روحاني سرشناس عربستان - در جمع طلاب قم پخش صوت دان لود
121 پاسخ به شبهات پيرامون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) پخش صوت دان لود
122 اهميت بحث در مورد وهابيت و هجمه وهابيت عليه شيعه پخش صوت دان لود
123 وحدت پخش صوت دان لود
124 توسل پخش صوت دان لود
125 کارنامه عملي وهابيت 01 پخش صوت دان لود
126 کارنامه عملي وهابيت 02 پخش صوت دان لود
127 تكفير شيعيان توسط وهابيت پخش صوت دان لود
128 شناخت وهابيت پخش صوت دان لود
129 عصر ظهور وهابيت پخش صوت دان لود
130 بررسي حديث دوات و قلم 02 پخش صوت دان لود
131 بررسي حديث دوات و قلم 01 پخش صوت دان لود
132 پاسخ به شبهات پيرامون امامت و خلافت 02 پخش صوت دان لود
133 پاسخ به شبهات پيرامون امامت و خلافت 01 پخش صوت دان لود
134 پاسخ به شبهه انفكاك امامت و خلافت پخش صوت دان لود
135 صحبتهاي آيت الله ميلاني در نقد مقاله هفته نامه افق پخش صوت دان لود
136 گفتگو با آيت الله اشتهاردي در باره كتاب كشول زمان پخش صوت دان لود
137 بررسى تاريخى شبهات ضد شيعه 02 پخش صوت دان لود
138 بررسي تاريخي شبهات ضد شيعه 01 پخش صوت دان لود


منبع

http://www.valiasr-aj.com/fa/list.php?group=&startrec=1&bank=sokhan

سخنرانی ها

1 تخريب قبور ائمه بقيع (عليهم السلام) پخش صوت دان لود
2 نگاهي به كارنامه سياه وهابيت پخش صوت دان لود
3 شهيد مطهري (ره)؛ تهاجم فرهنگي و راهكارها پخش صوت دان لود
4 امير المؤمنين (عليه السلام) پخش صوت دان لود
5 تهاجم عليه شيعه، هشدار‌ها و راهكار‌ها 6 پخش صوت دان لود
6 تهاجم عليه شيعه،هشدار‌ها وراهكار‌ها 5 پخش صوت دان لود
7 تهاجم عليه شيعه،هشدار‌ها و راهكار‌ها 4 پخش صوت دان لود
8 تهاجم عليه شيعه،هشدار‌ها و راهكار‌ها 3 پخش صوت دان لود
9 انحراف جامعه اسلامي بعد از پيامبر أكرم (صلي الله عليه و آله) پخش صوت دان لود
10 تهاجم عليه شيعه،هشدار‌ها و راهكار‌ها 2 پخش صوت دان لود
11 تهاجم عليه شيعه؛ هشدارها و راهکارها 1 پخش صوت دان لود
12 مراسم افتتاح شبكه جهاني ولايت پخش صوت دان لود
13 ولادت حضرت علي (عليه السلام) پخش صوت دان لود
14 ولايت‌مداري 02 پخش صوت دان لود
15 ولايت‌مداري 01 پخش صوت دان لود
16 پاسخ به شبهات پيرامون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 02 پخش صوت دان لود
17 پاسخ به شبهات پيرامون حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) 01 پخش صوت دان لود
18 پاسخ به سخنان شيخ الأزهر 02 پخش صوت دان لود
19 پاسخ به سخنان شيخ الأزهر 01 پخش صوت دان لود
20 ديدار تعدادي از علماء أهل سنت افغانستان با استاد حسيني قزويني در قم پخش صوت دان لود
21 وحدت از ديدگاه قرآن و سنت ـ پخش از شبکه 1 پخش صوت دان لود
22 پاسخ به شبهات: شهادت حضرت زهراء (سلام الله عليها) پخش صوت دان لود
23 پاسخ به سخنان العُرِيْفي، امام جمعه رياض 03 پخش صوت دان لود
24 پاسخ به سخنان العُرِيْفي، امام جمعه رياض 02 پخش صوت دان لود
25 پاسخ به سخنان العُرِيْفي، امام جمعه رياض 01 پخش صوت دان لود
26 شهادت ‌امام‌ حسين (عليه السلام) -‌ شبكه ‌3 پخش صوت دان لود
27 شهادت امام باقر (عليه السلام) - شبكه 3 پخش صوت دان لود
28 شهادت امام صادق (عليه السلام) - شبكه 3 پخش صوت دان لود
29 همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 04 ـ غصب فدك پخش صوت دان لود
30 هفتمين همايش بين المللي غدير 06 ـ پرسش و پاسخ شب سوم پخش صوت دان لود
31 هفتمين همايش بين المللي غدير 05 ـ سخنراني روز سوم پخش صوت دان لود
32 هفتمين همايش بين المللي غدير 04 ـ پرسش و پاسخ شب دوم پخش صوت دان لود
33 هفتمين همايش بين المللي غدير 03 ـ سخنراني روز دوم پخش صوت دان لود
34 هفتمين همايش بين المللي غدير 02 ـ پرسش و پاسخ شب اول پخش صوت دان لود
35 هفتمين همايش بين المللي غدير 01 ـ سخنراني روز اول پخش صوت دان لود
36 همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 03 پخش صوت دان لود
37 روش‌شناسي در پاسخ‌گويي به شبهات 02 پخش صوت دان لود
38 همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 02 پخش صوت دان لود
39 روش‌شناسي در پاسخ‌گويي به شبهات 01 پخش صوت دان لود
40 همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان 01 پخش صوت دان لود


81 افشاي ماهيت وهابيت
82 زهد از منظر اسلام در مناظره امام صادق عليه السلام با صوفيان
83 حديث‏ سازان رسوا مي‏شوند!
84 روشي نو و صحيح در گفتگوي اعتقادي با وهّابيت (دکتر عصام العماد)
85 نقد شيخ محمد عبد الوهاب از درون (دکتر عصام العماد)
86 وهابيت تندرو وبازگشت به عصر جاهليت‏
87 آنگاه هدايت شدم
88 قصة الحوار الهادي
89 اسئلة إلي أستاذي (القسم الثالث )
90 اسئلة إلى أستاذي (القسم الثاني)
91 اسئلة إلى أستاذي (القسم الأول)
92 راز دلبران و نقد دل برآن
93 ارزش و جايگاه وحدت از منظر قرآن و سنّت
94 حسين(ع) در انديشه مسيحيت
95 الإجابة عن شبهات الغدير
96 فتنة الوهابية
97 فصل الخطاب من كتاب الله ، وحديث الرسول ، وكلام العلماء في مذهب ابن عبد الوهاب
98 وهابيت از منظر عقل و شرع (1) وهابيت و تفرقه
99 وهّابيّت از منظر عقل و شرع (2) ريشه هاى تاريخى وهّابيّت
100 وهّابيّت از منظر عقل و شرع (3) وهابيت و تجسيم
101 وهّابيّت از منظر عقل و شرع (4) وهابيت و تكفير مسلمين
102 وهّابيّت از منظر عقل و شرع (5) وهابيت و تحقير مقام انبياء و اولياء
103 پيامبر (ص) در صحاح سته اهل سنت
104 چهل سؤال پيرامون امامت و خلاف
105 الصحابة وقتل عثمان
106 آيا اصحاب علي بن ابيطالب ( ع ) در كشتن عثمان شركت داشته و او را به قتل رسانده‏اند
107 نخستين يار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
108 امام على عليه السلام و‏قبول حكومت
109 نگاهى گذرا به كتاب لله ثم للتاريخ و ترجمه آن اهل بيت از خود دفاع مى‏كند
110 شيعه مناديان همبستگى واتحاد
111 پاسخى به تهاجم در پوشش دفاع از اهل بيت عليهم السلام
112 حديث الثقلين
113 سخني با آقاي واعظ زاده خراساني
114 الجمع بين الصلاتين‏ و مصادره‏ من الكتاب و السنة
115 پاسخ به برخي شبهات مذهبي
116 ملاحظات عابره علي تفسير الاثري الجامع
117 تشيّع و مسئله سبّ و لعن صحابه
118 خطبه غدير
119 نقدي بر سريال مسافر ري
120 دراسات في حديث الثقلين و المناقشه في حديث كتاب اللّه وسنتّي

121 الإفتراء على الشيعة في ( تحريف القرآن ) والجواب عنه
122 چرايى گريه و سوگوارى
123 صوم عاشوراء
منبع : http://www.valiasr-aj.com/fa/list.php?group=&startrec=1&bank=maghalat

1 بداء در تفكر شيعي و خواستگاه آن
2 عصمت ائمه اهل بيت (ع) از ديدگاه عقل و نقل
3 آرامگاه امير مؤمنان (ع) در گذر تاريخ
4 نقد کتاب «اصول المذهب الشيعة»
5 بررسي شبهات خطبه 92 نهج البلاغه (والتمسوا غيري)
6 سياه پوشي در فرهنگ شيعه
7 اقرار ابوبكر به هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها
8 مشروعيت سبّ و لعن از ديدگاه اهل سنت
9 ابوبكر، همراهي هميشه محزون
10 بررسي شبهه ازدواج ام كلثوم با عمر (ويرايش جديد)
11 هركس كينه ابوطالب (ع) را در دل داشته باشد، كافر است
12 مشروعيت تقيه از ديدگاه شيعه و سني
13 بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت
14 بررسي روايت: «سد الأبواب الا باب علي»
15 بررسي آيه : « وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ » و رضايت دائمي خداوند از صحابه
16 ترجمه جلد اول نقد كتاب اصول مذهب شيعه
17 بررسي روايت ابن أبي شيبه و تهديد عمر به آتش زدن خانه فاطمه(س)
18 بررسي روايت بلاذري و تهديد عمر به آتش زدن خانه فاطمه(س)
19 بررسي روايت تاريخ طبري و تهديد عمر به آتش زدن خانه فاطمه(س)
20 شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انكار ناپذير
21 استدلال به «غيرت عرب» براي انكار شهادت حضرت زهرا (س)
22 اعتراف ابن ابي دارم به لگد زدن عمر به حضرت زهرا(س) و شهادت حضرت محسن(ع)
23 اعتراف نظّام معتزلي به شهادت حضرت محسن و آتش زدن خانه فاطمه (س)
24 ترجمه فارسي مناظرات استاد حسيني قزويني در شبکه المستقله پيرامون شهادت حضرت زهرا (س)
25 بررسي روايت «نحن معاشر الأنبياء لا نورث ...» و بهانه ابوبکر براي غصب فدک
26 افسانه خواستگاري اميرالمؤمنين (ع) از دختر ابوجهل
27 اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
28 بررسي آيه «محمد رسول الله...» و تبرئه خلفاء از حمله به خانه حضرت زهرا (س)
29 بررسي آيه «بيعت رضوان» و رضايت دائمي خداوند از خليفه دوم
30 استدلال به خطبه 228 نهج البلاغه (لِلَّهِ بَلاءُ فُلان)، براي انكار شهادت فاطمه زهرا(س)
31 استدلال به نامه ششم نهج البلاغه براى انكار شهادت حضرت زهرا (س)
32 دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
33 گريه هاي رسول خدا (ص) در عزاي امام حسين (ع)
34 بعد از شهادت امام حسين (ع)در روز عاشورا ، چه اتفاقاتي در عالم رخ داد؟
35 تواتر حديث غدير از ديدگاه دانشمندان اهل سنت
36 بررسي اسناد زيارت عاشورا
37 بررسي حديث ثقلين در خطبه غدير و نقش آن در اثبات امامت
38 بررسي سندي روايت «عليٌ ولي کل مؤمن بعدي» از منظر اهل سنت
39 معاويه و ناسزاگويي به امير المؤمنين عليه السلام
40 داستان گفتگوي آرام (ترجمه کتاب قصة الحوار الهادي)





41 بررسي تطبيقي حديث رّد الشمس
42 درس خارج فقه مقارن سال تحصيلي 1387 ـ 1386
43 ترجمه فارسي کتاب النص و الاجتهاد
44 کتاب وهابيت از منظر عقل و شرع
45 شبهاي پيشاور
46 اهل بيت (ع) کليد مشکلها
47 المراجعات
48 لله ثم للتاريخ جلد دوم
49 مناظرات الدکتورالحسيني القزويني في قناة المستقلة حول روايات الهجوم الي بيت فاطمه (س)
50 روشنفكرى حوزوى با تمجيد از بنى اميه!!!
51 درس خارج فقه مقارن استاد حسيني قزويني (وضو از منظر فريقين)
52 الوهابية فرقة للتفرقة بين المسلمين
53 عرفان و تصوّف در انديشه استاد مطهري (2)
54 عرفان و تصوّف در انديشه استاد مطهري (1)
55 پاسخى بر سخنان و ادعاهاى مولوى خيرشاهى
56 حضرت خديجه(عليها السلام) مادر امّت
57 تحليلي از مناظره جناب دكتر قزويني با مولوي مرادزهي
58 حضرت مهدي عج در کتب اهل سنت
59 ازدواج امام زمان(عليه السلام)
60 خدا در صحاح
61 فاطمه الزهراء (س) بانوي آب و آينه
62 ادله خلافت أبي بكر
63 پاسخ به شب نامه اهل سنت پيرامون شهادت حضرت زهرا (س)
64 خانه وحي در زير تازيانه هاي هجوم
65 آشنايي با چهره واقعي ابوهريره
66 قرضاوي , پسر , شيعه , سني , سر دوراهي هك شدن !
67 ظلامة الزهراء في روايات أهل السنّة
68 حديث الغدير و شبهة شکوي جيش اليمن
69 عمر در صحاح سته اهل سنت
70 أصحاب در صحاح سته اهل سنت
71 عايشه در صحاح سته اهل سنت
72 خالد بن وليد از ديدگاه عمر بن خطاب
73 خالد بن وليد باعكس هاي بارگاهش (مرقدش) و مقايسه با حرمين عسكريين
74 نقدي بر فرقه ي بهاييت از آغاز تا دوره ي معاصر
75 مشروعيت ازدواج موقت در كتاب هاي اهل سنت
76 اهانت هاي ابن تيميه به خاندان رسول خدا (ص)
77 شفاعت و توسل
78 نقش وهابي ها و سعودي ها در ايجاد گروههاي تروريستي و ورود اشغالگران به افغانستان و عراق
79 سؤالاتي از محضر استادم
80 اهل بيت از دين دفاع مي كنند

پاسخ به شبهاتي پيرامون تحريف قرآن، ازدواج موقت و خطبة البيان

آقاي هدايتي

يکي از بينندگان تماس گرفتند و گفتند که شما فرموديد: عمر، قرآن را تحريف کرده است. ولي خداوند وعده داده است که قرآن را حفظ مي‌کند.

آيا شما چنين جمله‌اي را فرموده‌ايد يا نه؟ اگر فرموده‌ايد، توضيح بدهيد.

استاد حسيني قزويني

بنده در رابطه با عبارتي که از خليفه دوم نقل کردم، عزيزي آمد مطرح کرد که مرحوم نوري (ره) در کتاب فصل الخطاب، معتقد به تحريف قرآن است و رواياتي در رابطه با تحريف قرآن آورده است. بنده هم عرض کردم که اگر بنا باشد وجود يک روايت در يک کتاب، دليل باشد که صاحب آن کتاب يا صاحبان آن مذهب، معتقد به تحريف قرآن هستند، اولين کسي که معتقد به تحريف قرآن است، جناب خليفه دوم است. سيوطي در الإتقان في علوم القرآن از قول عمر بن خطاب مي‌گويد:

القرآن ألف ألف حرف و سبعة و عشرون ألف.

قرآن، داراي 1 ميليون و 27 هزار حرف بوده است.

الإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج1، ص190 – الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص422

با اين‌که قرآن موجود، بنابر آنچه که بزرگان اهل سنت مانند امام قرطبي و ديگران مي‌گويند، بيش از 340 هزار و 740 حرف بيشتر نيست. من هم گفتم که اگر وجود روايت، دليل بر تحريف باشد، رواياتي که دلالت بر تحريف مي‌کند، در کتب اهل سنت بيش از اين است. ولي عقيده ما اين است که اگر در کتب ما هم اين روايات باشد، ضعيف است و قبول نمي‌کنيم. گرچه عموم اين رواياتي که در کافي و مانند آن است، تحريف قرآن نيست و عباراتي است که در تفسير و تأويل و توجيه يا شأن نزول آيات آورده‌اند و بعضا در درون حديث و در کنار آيات قرار گرفته شده و افرادي که علم الحديث نمي‌دانند، تصور مي‌کنند که اين، کلام معصوم است و قرآن به اين شکل است. در آن شب هم عرض کردم که اين تعبير در کتب اهل سنت هست که ابن مسعود مي‌گويد:

کنا نقرأ في زمن رسول الله: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليک من ربک» بأن عليا مولي المؤمنين.

ما در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، اين‌گونه قرائت مي‌کرديم ... .

الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص298 - فتح القدير للشوكاني، ج2، ص60 - مناقب علي بن أبي طالب (ع) لإبن مردويه، ص239

هم‌چنين عرض کردم که خود سيوطي در الدر المنثور و حاکم نيشابوري در مستدرک الصحيحين، روايات متعددي از جناب عمر بن خطاب و حذيفة و أبيّ بن کعب و عايشه آورده‌اند:

سوره احزاب که الان 73 آيه دارد، در زمان رسول الله (صلي الله عليه و سلم):

کانت لتقارب سورة البقرة.

همانند سوره بقره – 283 آيه – بود.

الدر المنثور للسيوطي، ج5، ص180 – مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص415

ما بر اين عقيده هم هستيم که اين رواياتي که در کتب اهل سنت آمده، يا ضعيف است يا جعلي و يا شايد توجيهات ديگري دارد و هم‌چنين اگر در کتب شيعه باشد. ولي متأسفانه مي‌بينيم که بزرگان اهل سنت نسبت به رواياتي که در کتب خودشان در رابطه با تحريف آمده، توجيه مي‌کنند و مي‌گويند اين آياتي است که در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و اصل آيات نسخ شده و قرائت آيات، حکمش مانده است. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) جواب داده است:

اگر اين نسخ در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت گرفته است، بايد روايتي داشته باشيم که بر اين دلالت کند و اگر اين نسخ، بعد از زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صورت گرفته است، همان تحريف است و فرقي نمي‌کند.

ما به هيچ‌وجه نگفتيم که جناب خليفه دوم معتقد به تحريف قرآن است. مي‌گوييم که ايشان هم‌چنين عبارتي را دارد و اگر برادران اهل سنت ملتزم باشند، بايد معتقد باشند طبق نظر اهل سنت، دو سوم قرآن موجود حذف شده است.

* * * * * * *

آقاي هدايتي

در رابطه با ازدواج موقت هم توضيحي را بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

نکته اول:

در رابطه با ازدواج موقت يا همان متعه و صيغه، قرآن مي‌فرمايد:

فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً

سوره نساء/آيه24

امام قرطبي – که از اعلام اهل سنت است و همه مذاهب او را قبول دارند – در تفسير خودش مي‌گويد:

و قال الجمهور المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام.

عموم اهل سنت بر اين عقيده هستند که مراد از اين، همان ازدواج موقت و متعه‌اي است که در صدر اسلام بود.

تفسير القرطبي، ج5، ص130

سيوطي در الدر المنثور، جلد2، صفحه140 و طبري در جامع البيان، جلد5، صفحه18 و تفسير أبو حيان، جلد3، صفحه218 و شوکاني در فتح القدير، جلد1، صفحه 449 و در تفسير إبن كثير، جلد1، صفحه486 همين مطلب را آورده‌اند که مراد از اين آيه، نکاح متعه است.

 

نکته دوم:

علماء اهل سنت در کتاب‌هاي معتبر خودشان آورده‌اند از قول عمر بن خطاب که مي‌گويد:

متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم أنا أنهى عنهما و أعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج.

دو متعه در زمان رسول الله صلى الله عليه و سلم بود و من نهي مي‌کنم و بر انجام دهنده آن هم عقاب مي‌کنم: متعة زنان و متعه حج.

مسند احمد، ج3، ص325 - الاستذكار لإبن عبد البر، ج5، ص505 – كنز العمال للمتقي الهندي، ج16، ص519 - تفسير الرازي، ج5، ص167 - تفسير القرطبي، ج2، ص392 – تاريخ الإسلام للذهبي، ج15، ص418 - السنن الكبرى للبيهقي، ج7، ص206 - تذکرة الحفاظ للذهبي، ج1، ص366 - أحكام القرآن للجصاص، ج1، ص352 – الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص141

آقاي سرخسي - از علماي بزرگ اهل سنت - مي‌گويد:

و قد صح أن عمر رضي الله عنه نهى الناس عن المتعة، فقال: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم و أنا أنهى الناس عنهما: متعة النساء و متعة الحج.

صحيح است در تاريخ که عمر، مردم را از متعه نهي کرد و گفت: دو متعه در زمان رسول الله صلى الله عليه و سلم بود و من نهي مي‌کنم و انجام دهنده آن را هم عقاب مي‌کنم: متعة زنان و متعه حج.

المبسوط للسرخسي، ج4، ص27

آقاي ابن قدامه – از علماي حنفي مذهب و مورد قبول وهابيت که در تمام دار الإفتاء‌هاي بيت الله الحرام، دوره کامل فقه ايشان به نام المغني موجود است – در کتاب المغني مي‌گويد:

أن عمر قال: متعتان كانتا على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم أفأنهى عنهما و أعاقب عليهما: متعة النساء و متعة الحج.

المغني لإبن قدامه، ج7، ص572

 

نکته سوم:

آقايان اهل سنت در کتاب‌هاي معتبرشان آورده‌اند که اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

لولا أن عمر نهي عن المتعة ما زني إلا شقي.

اگر عمر نهي نمي‌کرد ازدواج موقت را، جز افراد شقي و پست فطرت، کسي گرفتار زنا نمي‌شد.

جامع البيان لإبن جرير الطبري، ج5، ص19 - تفسير الرازي، ج10، ص50 - تفسير القرطبي، ج5، ص130 – شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج12، ص253 - تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج3، ص226 – الدر المنثور للسيوطي، ج2، ص140 - تفسير الثعلبي، ج3، ص286 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج7، ص496 و 500

 

نکته چهارم:

در ميان صحابه و تابعين، افراد زيادي بودند که معتقد به متعه بودند و به آن عمل مي‌کردند. ابن حزم آندلسي در کتاب المحلي مي‌گويد:

و قد ثبت على تحليلها بعد رسول الله صلى الله عليه و سلم جماعة من السلف رضي الله عنهم، منهم من الصحابة رضي الله عنهم أسماء بنت أبي بكر الصديق و جابر بن عبد الله و ابن مسعود و ابن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو سعيد الخدري و سلمة و معبد أبناء أمية بن خلف

حلال بودن نکاح متعه بعد از رسول الله صلى الله عليه و سلم ثابت شده است به وسيله جماعتي از صحابه؛ مانند أسماء دختر أبوبكر و جابر بن عبد الله و ابن مسعود و ابن عباس و معاوية بن أبوسفيان و عمرو بن حريث و ... .

المحلي لإبن حزم، ج9، ص519

 

نکته پنجم:

در ميان تابعين، آقاي عبد الملک بن عبد العزيز بن جُريْج – متوفاي 150 هجري – که ذهبي درباره او مي‌گويد:

مجمع علي ثقته.

تمام علماي اهل سنت اجماع دارند که ابن جريج، ثقه و مورد اطمينان است.

در شرح حال ايشان، تمام علماي رجال آورده‌اند:

قد تزوج نحوا من سبعين إمرأة نكاح المتعة.

ايشان 70 زن متعه‌اي داشته است.

ميزان الإعتدال للذهبي، ج2، ص659 – تهذيب الکمال للمزي، ج4، ص544 – سير اعلام النبلاء للذهبي، ج6، ص331 - تاريخ بغداد للخطيب بغدادي، ج7، ص255

هنگام مردن هم به فرزندان خود وصيت کرد:

زناني را که در وصيت‌نامه نام برده‌ام، مادران شما هستند و با آنها ازدواج نکنيد.

 

نکته ششم:

بنده در بحثي که با جناب شيخ عبد العزيز آل شيخ - مفتي اعظم عربستان سعودي - در طائف داشتم، يکي از بحث‌هايي که با او داشتم، بحث نکاح متعه و نکاح مِسْيار بود که اخيرا در آقايان اهل سنت رواج پيدا کرده است. معروف است که مي‌گويند خودش را بياور و اسمش را نياور. نکاح مِسْيار که اهل سنت و وهابيت بر آن معتقد است، همان نکاح متعه است؛ يعني يک دختر خانمي در خانه پدر و مادرش مي‌تواند با يک مردي عقد ببندند و تمام هزينه‌ها و مخارج زندگي اين خانم به عهده پدر و مادر خودش است و هيچ حقوقي ندارد و فقط با هم يک رفاقت دوستانه با استفاده‌هاي آن‌چناني از همديگر را دارند. ايشان در ابتداء زير بار نرفت و از ايشان سوال کردم:

نظرتان در مورد نکاح به نيت طلاق چيست؟ يعني يک مردي با زني ازدواج مي‌کند به شرط اين‌که بعد از مثلا 5 ماه، اين زن را طلاق بدهد. گفت: مشروع است. گفتم: فرقي بين اين کار و متعه نيست. ايشان گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متعه را در جنگ خيبر حرام کرده است. گفتم: جناب ابن حجر عسقلاني که از استوانه‌هاي علمي اهل سنت شماست، صراحت دارد: کساني که مي‌گويند پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در جنگ خيبر، متعه را حرام کرد، اينها نه علم به سيره و تاريخ دارند و نه علم به روايت.

فتح الباري لإبن حجر، ج9، ص145

بعد ايشان مي‌گويد که ابن عبد البر و ديگران هم بر اين عقيده بودند اين‌که مي‌گويند پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) متعه را در غزوه خيبر حرام کرده است، نبوده است.

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سوال:

چرا در مورد نکاح متعه، فقط از منابع اهل سنت روايت مي‌گوييد و از شيعه نمي‌گوييد؟

جواب:

براي اين‌که هيچ اختلافي در شيعه در اين مورد نيست. اهل سنت در اين مورد با ما اختلاف دارند. مثلا شيخ طوسي (ره) در اين مورد مي‌فرمايد:

ازدواج موقت، از ضروريات فقه شيعه است.

لذا احتياجي به توضيح ندارد.

منبع

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=19

*********************************************************************

*********************************************************************


آیا اهل سنت معتقد به تحریف قرآن است ؟

تفکر مکتب خلفا : ابن تيميه كه وهابيت براي او ارزشي قائل است كه نه براي صحابه اين چنين ارزشي قائل است ونه براي تابعين و نه براي اتباع تابعين ، اگر روايتي از پيامبر اسلام آمده باشد و لو صحيح السند امّا مخالف با قول ابن‌تيميه باشد به نحوي آن روايت را توجيه و ردّ مي‌كنند ــ در كتاب منهاج السنه ، ج1 ، ص25 مي‌گويد :

همان گونه‌اي كه يهودي‌ها معتقد به تحريف تورات هستند شيعه هم معتقد به تحريف قرآن است .

يكي از مفتيان عربستان سعودي به نام شيخ عبد‌الله بن جبريل ــ كه شخصيت شماره دو عربستان است و جزو مفتيان تكفيري و افراطي وهابي است ــ در يك فتوی مي‌گويد :

شيعيان به چهار دليل از ديدگاه ما كافر هستند اول اينكه شيعه معتقد است دو ثلث قرآن حذف شده و قرآن موجود يك سوم قرآني است كه بر نبي مكرم نازل شده است . دوم اينكه اينها بر سنت پيغمبر اعتراض دارند ، سنت پيغمبر را قبول ندارند به روايات صحيح بخاري و مسلم عمل نمي‌كنند چون صحابه را كافر مي‌دانند . دليل سوم اينكه اينها اهل سنت را كافر و نجس مي‌دانند و چهارم اينكه اينها دربارۀ اهل بيت غلو مي‌كنند و به جاي « يا الله » « يا علي » مي‌گويند .

كتاب اللؤلؤ المكّي من فتاوي شيخ بن‌جبريل ، ص39  

تفکر مکتب اهل البیت : در مورد دلایلی که مفتی بزرگ عربستان بر کافر بودن شیعیان آورده است دلایل دوم تا چهارم را قبلا در این وبلاگ پراکنده بحث کرده ایم و برائت می جوییم از این دروغهایی که به شیعه می بندند اما در مورد دلیل اول به بررسی می پردازیم که تهمتهای دروغ و ناروا آنها را بار دیگر روشن سازیم . در جواب این شبهه ما شش جواب ارائه می دهیم .

جواب اول : شما مي‌گوئيد : « ما معتقد به تحريف قرآن هستيم و دو ثلث قرآن حذف شده است » . اگر چنانچه شيعه در طول تاريخ اين پانزده قرن معتقد به تحريف قرآن بود ، آيا قرآني مطابق با آنچه كه بر پيغمبر نازل شده چاپ كرده‌اند و در اختيار طرفدارانشان گذاشته‌اند ؟ آيا يك نفر از شما در دست شيعه قرآني كه مخالف باشد با قرآن موجود در ميان مسلمين ديده يا يك فتوكپي از آن گرفته‌اند .

اين گونه نيست كه شيعه يك عدۀ قليلي باشند كه در داخل قلعه‌اي زندگي كنند ،يا كتاب و عقائدشان بر ديگر فِرَق و ديگر مفكّرين و ديگر دانشمندان مخفي باشد . ميليون‌ها شيعه در سراسر جهان پراكنده هستند ، جديدترين آماري كه از مراكز رسمي آمارگيري در اينترنت به دست آمده است كه آمار شيعه حدود 400 مليون نفر است ؛ اين 400 مليون نفر از ديوار چين و هند و پاكستان گرفته تا اروپا و آمريكا و آفريقا ، همه جا پخش هستند . آيا كسي تا به حال شنيده كه يك شيعه يا در يك مسجد شيعه بيايند و بگويند كه اين قرآني كه در اختيارمان هست غير از قرآني است كه در اختيار شيعيان است ؛ پس شيعه اگر معتقد باشد به تحريف قرآن حداقل نتيجۀ اين اعتقاد اين هست كه يك قرآني در اختيار شيعيان قرار بدهند كه مطابق با قرآن منزل بر پيغمبر باشد .

جواب دوم : اهتمامي كه شيعه در طول تاريخ به قرآن ، علوم قرآني و تفسير قرآن ، همين يعني قرآن موجود نزد همه مسلمين داشته شايد دو يا سه برابر اهتمام اهل سنت به قرآن بوده است . دارالقرآن كريم قم ــ كه زير نظر حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني قدس سره شريف بود ــ آمار داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند : در طول چهارده قرن 5 هزار عنوان تفسير و علوم قرآني از شيعه ثبت شده است . آمار تعداد شيعيان يك چهارم آمار اهل سنت است ، از يك مليارد و دويست ميليون جمعيت مسلمانان چهار صد ميليون نفر ما شيعيان هستيم . اگر بنا باشد هر مذهبي به اندازۀ شيعه بر تفسير قرآن اهتمام بورزد بايد علي القاعده 20 هزار عنوان كتاب در تفسير و علوم قرآني داشته باشند و حال آنكه اين چنين نيست ؛ حتي چهار مذهبشان به اندازه نصف شيعه عناويني در علوم قرآني ندارند .

جواب سوم : اگر چنانچه در گوشه و كنار ، بعضي از افراد عادي يا علماء طراز دوم يا سوم يا بخش كوچكي از شيعه معتقد به تحريف قرآن باشد ، آيا اعتقاد اين چند نفر منعكس كننده عقائد مذهب شيعه است يا اينكه عقائد هر مذهب را از كِبار و مشاهير علماء آن مذهب مي‌گيرند ؟ مثلاً اگر كسي بخواهد بداند مذهب شافعي در خلق و حدوث قرآن چه عقيده‌اي دارد به سراغ چند مولوي درجه سوم و چهارم نمي‌رود بلكه به سراغ مشاهير فقهاء شافعي مي‌رود ؛ پس قانون كلّي اين است كه نظريه كبار علماء و مشاهير فقهاء هر مذهب منعكس كنندۀ عقائد آن مذهب است و ما ثابت خواهيم كرد كه كبار علماء شيعه و مشاهير فقهاء شيعه از زمان شيخ مفيد (متوفاي413هـ) تا زمان امام خمینی نه تنها معقتد به تحريف قرآن نيستند بلكه عقيدۀ تحريف به قرآن را مضر بر معجزه پيغمبر مي‌دانند .

شيخ صدوق (متوفاي380هـ ) در شرح باب حادي‌عشر ، ص93 مي‌گويد :

قرآني كه خدا بر پيغمبرش نازل كرده همين قرآن در اختيار مردم است .

شيخ مفيد (متوفاي413هـ ) در كتاب اوائل المقالات ، ص54 تا56 مي‌گويد :

هيچ كلمه و آيه و سوره‌اي از قرآن كم نشده است ؛ بله ، ما معتقديم آنچه كه در قرآن اميرالمؤمنين بوده حذف شده كه عبارت بودند از مطالبي كه حضرت حقيقت تأويل و تفسير آيات را بيان فرموده بود كه مربوط به خود آيات نمي‌شد .

شيخ طوسي در كتاب تبيان ، ج1، ص4 صراحت دارد بر اينكه اين قرآن موجود در ميان مسلمين همان قرآن منزَل بر رسول خدا صلي الله عليه و آله است .

علامه حلّي در قرن هفتم و هشتم در كتاب أجوبة المسائل المعنائيه ، ص121، مسأله13 مي‌گويد :

 پناه مي‌بريم از أمتي كه معتقد به تحريف قرآن باشد .

مرحوم آقاي خوئي در كتاب البيان ، ص295 مي‌فرمايد :

داستان تحريف قرآن داستاني خرافي و خيالي است و حقيقت ندارد .

مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالي عليه در تهذيب الأصول ، ج2 ، ص165 مي‌فرمايد :

« كتاب منزَل بر رسول خدا همان كتابي است كه در اختيار مردم است و هيچ عاقلي نظر و توجه نمي‌كند به روايتي كه مربوط به تحريف قرآن ».

جواب چهارم : تعداد زيادي از علماء و شخصيت‌هاي بزرگ اهل سنت كه بدون تعصّب كتاب‌هاي شيعه را مطالعه كرده‌اند و اقوال علماء شيعه را ديده‌اند صراحت دارند بر اينكه شيعه معتقد به تحريف قرآن نيست .

آقاي شيخ محمد ابو‌زهره ــ كه از او به امام ابوزهره تعبير مي‌كنند و مصري است و همه طوائف اهل سنت او را قبول دارند در كتاب الامام الصادق، ص296 مي‌گويد :

برادران شيعه ما هم با همه اختلاف سليقه‌هائي كه در فتاوا دارند نظرشان نسبت به قرآن همان نظري است كه ما اهل سنت داريم .

آقاي شيخ محمد غزالي ــ كه از علماء بزرگ معاصر و پرآوازه اهل سنت است ايشان در كتاب دفاعٌ عن الحقيقة و الشريعه ، ص117 و در كتاب الشيعه في المملكة السعودية ، ج2 ، ص414 مي‌گويد:

از بعضي از اين وهابي‌ها در يك مجلسي علمي شنيدم كه مي‌گفت : شيعيان يك قرآني دارند كه نسبت به قرآني كه ما داريم برخي از آيات را ندارد و برخي از آياتي هم دارند كه ما نداريم . من به او گفتم : اين قرآني كه مي‌گوئيد ، كجاست ؟ چطور قرآني اين چنيني در طول چهارده قرن نزد شيعه است ولي نه انساني و نه جنّي تا به حال بر اين قرآن اطلاع پيدا نكرده است ؟ چرا اين افتراء را در ميان مردم پخش مي‌كني ؟ چرا چنين افترائي بر شيعه و بر وحي قرآن مطرح مي‌كني ؟

دكتر علي عبدالواحد ــ عضو مجمع بين المللي علم الإجتماع ــ در كتاب المصدر بين الشيعة و اهل السنة ، ص35 مي‌گويد :

عقيده شيعه همان عقيده اهل سنت است كه اين قرآن همان قرآن نازل شده بر پيغمبر است.

جواب پنجم : رأي بزرگان و علماء ما راجع به روايات و اخبار تحريف قرآن آن است كه اين روايات يا جعلي است و دشمنان شيعه به دروغ به ائمه نسبت داده‌اند براي اينكه موقعيت آن حضرات را در جامعه مخدوش كنند يا افرادي كه اين روايات را نقل كرده‌اد كذّاب بوده‌اند ، ضعيف بوده‌اند و يا اگر روايات صحيحي هم باشند مربوط به قرآن نيستند بلكه مربوط به تأويل قرآن هستند كه مشابه آنها در كتب اهل سنت چندين برابر روايات شيعه است .برای نمونه رواياتي داريم ، حضرت آيت الله العظمي خوئي رضوان الله تعالي عليه در كتاب البيان ، ج1 ، ص4 صراحت دارد بر اينكه : « رواياتي كه نشانگر آن است كه به ظاهر در قرآن تحريف شده برخي از آنها جعلي و ساختگي است ، برخي از اين روايات ضعيف است و برخي مُعرَضً عنه فقهاء شيعه است ، برخي هم مربوط به تحريف قرآن نيست بلكه نشانگر آن است كه در نزد اميرالمؤمنين و ائمه عليهم السلام قرآني بوده كه مشتمل بر تأويل و تفسير و شآن نزول قرآن بوده است كه مشابه اين روايات در كتب روائي اهل سنت نيز هست » ؛

آقاي سيوطي در الدرّ المنثور در ذيل آيه شريفه يا أيِها الرسول بلّغ ما أنزل اليك من ربّك ... و إن لم‌تفعل فما بلّغت رسالته از عبدالله بن مسعود نقل مي‌كند :

كنّا نقرأ في عهد رسول الله « بلّغ ما أنزل اليك من ربّك أنّ عليّاً مولي المؤمنين و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته » .

آيا در قرآني كه الآن در عربستان چاپ مي‌شود اين طور نوشته شده است چرا كه تعبير روايت است كه « كنّا نقرء في عهد رسول الله » يعني همه ما صحابه اين گونه مي‌گفتيم ، مشابه اين روايات را هم ما داريم و مي‌گوئيم : « أنّ عليّاً مولي المؤمنين » در حقيقت تأويل قرآن بوده ، تفسير قرآن بوده ، شأن نزول قرآن بوده است ؛ ما نيز مشابه اين روايات را در كتاب‌هايمان زياد داريم . اينها به هيچ وجهي دلالت كننده بر تحريف قرآن نيست .

جواب ششم : اينها آمده‌اند نظريه مرحوم نوري را در كتاب فصل الخطاب پيراهن عثمان كرده‌اند و به صورت يك حربه عليه شيعه در آورده‌اند ؛ مرحوم نوري در كتاب فصل الخطاب ادعاي اجماع و تواتر بر تحريف قرآن كرده است که دروغی بس بزرگ است و تنها ایشان نظر خود را منعکس کرده است.

كتاب فصل الخطاب مرحوم نوري حدود 200 سال قبل چاپ شد و در همان زمان عليه اين كتاب قيامتي بر پا شد ، مرحوم شهرستاني مي‌گويد : من در سامراء بودم ، وقتي اين كتاب چاپ شد مردم در جلسات خود گريه كردند ، عزا گرفتند و چاپ اين كتاب را مصيبتي دانستند ، حالا انگيزه مرحوم نوري چه بوده به اين كار نداريم ؛ ولي همين قدر مي‌دانيم كه شيخ محمود تهراني كتابي نوشت در ردّ كتاب فصل الخطاب و اسمش را « كشف الإرتياب عن تحريف الكتاب » گذاشت و اين جوابيّه در اختيار مرحوم نوري قرار گرفت ، مرحوم نوري فرمود :

من راضي نيستم كتاب مرا بخواند و اين ردّيه را نخواند .

مرحوم نوري هم اجتهاد كرده است ؛ چطور شما در مورد عايشه ، طلحه و زبير كه جنگ جمل را به راه انداختند و20 هزار نفر را به كشتن دادند مي‌گوئيد : اينها اجتهاد كردند و در اجتهادشان خطا رفتند ، نه تنها گناهي نكرده‌اند بلكه ثوابي هم بُرده‌اند. معاويه مجتهد بوده ؛ 18 ماه جنگ صفين طول كشيده ، 110 هزار انسان مظلوم و مسلمان از طرفين كشته شدند با اين حال نه تنها معاويه گناهي مرتكب نشده بلكه ثوابي هم كرده است ؛ ولي اگر چنانچه مرحوم نوري كه از بزرگان شيعه است اجتهاد كرد و گفت كه من از اين روايات ، تحريف قرآن را مي‌فهمم ايشان كافر ، بي‌دين و لامذهب مي‌شود ؟

ولي معاويه و طلحه و زبير و ديگران و ديگران حتي از اين بالاتر ، ابن‌حزم مي‌گويد : عبدالرحمان بن ملجم مرادي كه علي را كشت اجتهاد كرد و در اين اجتهاد خود خطا رفت پس يك اجر براي اوست. يا اخيراً وهابي‌ها كتاب‌هاي متعددي نوشته‌اند در مورد دفاع از يزيد بن معاويه ، يزيدي كه قاتل فرزندان پيغمبر بوده ، عزيزان پيغمبر را به اسيري گرفته ، با چوب دستي بر لب‌هاي مبارك و مقدس امام حسين كه تمام مورخين اهل سنت اين مطلب را دارند زده ، يزيد بن معاويه‌اي كه در سال دوم خلافتش دستور حمله به مدينه داد و 700 نفر از مهاجرين و انصار صحابه را كشت ، زنان مدينه را براي سپاهش مباح كرد كه مي‌گويند در آن سال 1000 فرزند نامشروع در مدينه متولّد شد حتي اين قضيه به قدري شور است كه خود ابن‌تيميه هم در منهاج السنه و مجموع فتاوا بر آن صراحت دارد ، آقاي ابن‌كثير دمشقي صراحت بر آن دارد ، سال سوم دستور داد خانه خدا آتش‌باران كردند ؛ اين آقا مجتهد است ، ابن‌تيميه مي‌گويد : درست است كه يزيد اين كارها را مرتكب شده ، ولي نهايت آن است كه اينها جزو سيئات يزيد است از كجا معلوم كه حسناتي ندارد كه اين سيئات يزيد را از ميان بر دارد چرا كه در قرآن مي‌گويد : إن الحسنات يذهبن السيئات . اما اگر يك شيعه بگويد : من اين مطلب را از اين روايات استفاده كرده‌ام كافر و مهدور الدم است ، جهاد عليه او واجب است .

 

آیا اهل سنت معتقد به تحریف قرآن است ؟

حال هفت سؤال و شبهه هم از خود اهل سنت داريم .

سوال اول : آقايان مي گويند شما و بزرگاني از شما، معتقد به تحريف قرآن هستيد؛ مثل مرحوم نوري كه كتابي دارد به نام فصل الخطاب و ايشان در آنجا تحريف قرآن را ثابت كرده است .ما هم سؤال مي كنيم از علماي بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعراني متوفاي 973، ايشان در كتاب الكبريت الأحمر در حاشيه اليواقيت و الجواهر آمده مي گويد:

اگر واقعا من احساس مي كردم برخي از قلب هاي ضعيف مسلمان ها لغزش پيدا نمي كند و اينها در عقيده شان متزلزل نمي شوند، بيان مي كردم آن آياتي را كه از مصحف عثمان ساقط شده است. الكبريت الأحمر، ص143

جناب آلوسي، متوفاي1270، صاحب كتاب روح المعاني، از مفسران بنام أهل سنت كه عقيده وهابي دارد، صراحت دارد و مي گويد:

روايات ما در كتب أهل سنت در باب تحريف قرآن، قابل شمارش نيست. روح المعاني، ج1، ص24

سؤال دوم: مي گويند از علماي شما كتابي مخصوص در رابطه با اثبات تحريف قرآن نوشته شده است. خوب ما سوال مي كنيم كه جناب ابو داود سجستاني متوفاي 316 هجري،‌ كتابي نوشته به نام المصاحف، درآن كتاب ثابت كرده تحريف قرآن را؛ شما هر جوابي در مورد كتاب ابو داود سجستاني داديد، ما هم همان جواب را از كتاب فصل الخطاب خواهيم داد.

در قرن حاضر فردي به نام محمد الخطيب از علماي دانشگاه الأزهر مصر، كتابي نوشت به نام الفرقان في تحريف القرآن ، در زماني كه آقاي شلتوت، مفتي أعظم مصر زنده بود، مانع شد از چاپ اين كتاب، و بعد از او اين كتاب چاپ شد. الآن در كتابخانه موسسه امام صادق (عليه السلام) آيت الله سبحاني، نمونه اي از اين كتاب موجود است. اگر شما بر علماي ما ايراد مي گيريد كه كتاب در مورد تحريف قرآن نوشتند و كفر و شرك و قتل شيعه را ثابت مي كنيد، ‌در مورد اين كتاب ها چه مي گوئيد؟

سؤال سوم: آقايان به ما مي گويند در كتب اربعه شما در كتاب اصول كافي و تهذيب روايات دال بر تحريف هست. اما ما شيعه معتقديم در كتاب كافي، هم روايات صحيح دارد و هم ضعيف؛ و فقهاي ما به تمام روايات كافي عمل نمي كنند و هر فقيهي كه مي خواهد از كافي يا تهذيبين استنباط كند حكمي را، بررسي سندي مي كند؛ اگر سند صحيح بود، عمل مي كند.

آقايان مي گويند شما روايات كافي را مثل صحيحين، همه را صحيح مي دانيد؛ اين دروغ است. نه خود كليني اين اعتقاد را داشت و نه فقهاي ما معتقد به اين هستند. اگر روايات كافي معتبر است،‌ معنايش اين نيست كه همه اش صحيح است.

اما شما كه مي گوئيد بعد از قرآن،‌ صحيحين، أصح الكتب است، روايات صريح در تحريف قرآن، در صحيح بخاري و مسلم شما هست، در مورد اينها چه جوابي داريد؟

حدیث اول : روايت از عمر بن الخطاب،  بعد از برگشتن از حج به مدينه است و بعد از اين، ايشان ديگر خيلي در قيد حيات نبودند؛ مي گويد:

يكي از آياتي كه خداوند بر رسول اكرم (ص) نازل كرد، آيه رجم است؛ ما اين آيه را قرائت كرديم و درباره اش تفكر و درك كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) رجم كرد و ما هم رجم كرديم؛

مي گويد ما آيه رجم در قرآن داشتيم:

الشيخ و الشيخة فارجموهما إذا زنيا.

اگر پيرمرد و پيرزن زنا كردند، او را سنگسار كنيد.

مراد از آيه رجم، اين است و جناب عمر مي گويد ما اين آيه را وقتي بر رسول اكرم (ص) نازل شد، تلاوت كرديم، تفكر كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (ص) در زمان خودش رجم كرد اين پيرمردها و پيرزن هاي زناكار را؛ و ما هم بعد از او رجم كرديم و اضافه بر او، ما همچنين چيزي را در زمان رسول اكرم (ص) قرائت مي كرديم كه:

كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله:أن لا ترغبوا عن آبائكم فأنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم.

مسلمانان از پدرانتان بيزاري نجوئيد و اين كفر است دوري از پدرانتان.

صحيح بخاري،ج8، ص26، ح6918، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي

حديث، طولاني است و تقريبا دو صفحه مي باشد؛ ولي خلاصه اينكه جناب عمر مي گويد ما اين آيه را كه در زمان پيامبر (ص) نازل شد، خوانديم و عمل كرديم، ‌ولي الآن در كتاب خدا نيست.

شما كه مي فرمائيد هر كس قائل به تحريف كتاب قرآن شود، كافر است؛ منكر ما أنزل الله است؛ ولي جناب عمر مي گويد ما همچنين آيه اي داشتيم؛ ولي در اين قرآني كه الآن هست، چنين آيه اي وجود ندارد. در زمان پيامبر (ص) مي خوانديم و درك مي كرديم و مي پذيرفتيم؛ اين آيه كجا رفت؟ چه كسي اين آيات را از قرآن حذف كرد؟

حديث دوم : از صحيح مسلم كه آن هم از عايشه است؛ صراحت دارد كه:

چنين آيه اي در قرآن داشتيم كه اگر يك فرزندي ده مرتبه شير از يك خانمي بمكد و بخورد، اين باعث محرميت مي شود؛ بعد اين آيه نسخ شد و آيه ديگري آمد كه اگر پنج بار يك طفل نوزاد، از هر خانمي شير بخورد، اين طفل، فرزند رضاعي او مي شود؛ و روزي كه رسول اكرم (ص) از دنيا رفت، اين آيه را مردم قرائت مي كردند و در قرآن بود.

صحيح مسلم،ج4،ص167، ح3487، كتاب الرضاع، ‌باب تحريم بخمس رضعات

حديث سوم: ابو موسي اشعري كه از بزرگان شماست و به او هم افتخار مي كنيد، در صحيح مسلم مي گويد:

يك سوره اي بود كه ما تشبيه مي كرديم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموش كرديم؛ غير از اينكه فقط يك آيه اش را حفظم و آن هم اين است كه اگر فرزند آدم دو دره بزرگ مال داشته باشد، دنبال يك دره ديگري هم مي رود و پر نمي كند شكم فرزند آدم را غير از خاك؛ يك سوره ديگري هم حذف شده است كه ما آن را تشبيه مي كرديم به مسبحات، و فقط يك آيه از آن را حفظم و آن اين است كه اي كساني كه ايمان اورده ايد، چرا چيزي را مي گوئيد كه انجام نمي دهيد خودتان و ... .

صحيح مسلم،ج3، ص100، ح2466، كتاب الزكاة، ‌باب لو أن لإبن آدم واديين

حدیث چهارم:  روايت از خود جناب عمر بن الخطاب است و سندش هم صحيح است؛ يك روزي سؤال كردم:

سوره احزاب كه در قرآن است چند آيه دارد؟ گفتم 72 يا 73 آيه دارد؛ جناب عمر گفت كه سوره احزاب در زمان رسول اكرم (ص) هم سطح سوره بقره آيه داشت.

درالمنثور، ج5، ص180

يعني حدود 286 آيه. پس اين حدود 200 آيه كجا رفت؟

عكرمه هم كه مي گويند شاگرد اين عباس بود و بر او قسم هم مي خورند، ايشان هم مي گويد:

سوره احزاب مانند سوره بقره بود، شايد هم طولاني تر و آيه رجم هم (كه قبلا قرائت شد) در اين سوره احزاب بود.

درالمنثور، ج5، ص180

أبي بن كعب هم همين روايت را دارد كه حاكم نيشابوري مي گويد با روايت صحيح از أبي بن كعب نقل مي كند كه سوره احزاب با سوره بقره موازي است. مستدرك، ج2، ص415

همچنين احمد بن حنبل در مسند، ج5، ص132 باز أبي بن كعب و عايشه نقل مي كند.

اهل سنت يك جوابي در مقابل این احادیثشان دارند و توجيه مي كنند و مي گويند:

اينها يك آياتي بوده كه قرائتش نسخ شده و حكمش مانده.

اين را ما دو جواب داريم كه يكي را آقاي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) داده و مي گويد:

اين آيات كه قرائتش نسخ شد، زمان رسول اكرم (ص) نسخ شد يا بعد از ايشان؟

1-     اگر زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده، ما از شما دليل مي خواهيم كه به چه دليل حذف شده؟ شما حتي يك روايت ضعيف هم نداريد كه بگويد در زمان رسول اكرم (ص) اين آيات نسخ شده و فقط حدسيات آقايان علماء است.

2-     اگر بعد از زمان رسول اكرم (ص) نسخ شده،‌ اين همان تحريف قرآن است؛ تحريف كه شاخ و دم ندارد ؟!

يك جواب خيلي عوام فهم هم مي گوئيم و سؤال مي كنيم:

عائشه كه مي گويد چند آيه از قرآن حذف شده، ابو موسي اشعري مي گويد چند سوره از قرآن حذف شده، حتي مي گويند از سوره احزاب 200 آيه حذف شده، و شما هم مي گوئيد قرائت اينها نسخ شده، ولي حكمش مانده؛ شما چند نمونه از اين آياتي كه قرائتش نسخ شده، ولي حكمش مانده، براي ما قرائت كنيد؛ كداميك از احكام شرعيه در كتب شما أهل سنت هست كه در قرآن بوده و قرائتش نسخ شده، ‌ولي حكمش باقي مانده است؟

ضرب المثلي عربي هست كه مي گويد:

من كان بيته من زجاج، فلا يرم بيوت الناس الحجر.

كسي كه خانه اش از شيشه است، به خانه ديگري سنگ نمي اندازد.

آقايان اين ميخ بزرگ را در چشم خود نمي بينند، ولي يك ذره خار در چشم شيعه را، بزرگش مي كنند. اين بحث‌ها در حقيقت كوباندن شيعه نيست بلكه ضربه بر پيكره اسلام است ؛ وقتي مسيحي‌ها و يهودي‌ها و زرتشتي‌ها مي‌بينند كه سني مي‌گويد كه شيعه معتقد به تحريف قرآن است و شيعه مي‌گويد سني معتقد به تحريف قرآن است ، نتيجه مي‌گيرند مسلمان‌ها ــ كه بر ما اين ايراد را مي‌گيرند و مي‌گويند شما تورات و انجيل را تحريف كرده‌ايد ــ خودشان هم معتقد هستند كه كتابشان تحريف شده است ؛ اصلاً شما با اين اين بحث‌ها و گفتگوها و اين القاء شبهه‌ها اگر چه به ظاهر شيعه را زير سؤال مي‌بريد ولي اگر كمي توجه كنيد دين مقدس اسلام را زير سؤال برده‌ايد ؛ پس بهتر اين است كه شما از اين كارتان دست بر داريد و اقوال علماء دسته دوم و سوم‌مان را به رخ همديگر نكِشيم .

منبع

http://www.morajeat.blogfa.com/post-32.aspx

http://roboticseng.persiangig.com/image/baqi.JPG

آیا شیعه به تحریف قرآن اعتقاد دارد؟

از جمله شبهاتی که گاه بر علیه مذهب شیعه استفاده می‌شود اینست که ادعا می‌کنند شیعیان به تحریف قرآن مجید اعتقاد دارند. این در حالی است که دانشمندان شیعه از قدماء و متاخرین بر این حقیقت تصریح کرده‌اند که هیچگونه تحریفی در قرآن روی نداده است و قرآنی که امروز در دست ماست دقیقا همان قرآنی است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شده است. در میان علمای بزرگ شیعه که به صراحت این موضوع را بیان کرده‌اند می‌توان به دانشمندان زیر اشاره کرد:


1-       مرحوم شیخ طوسی که به شیخ الطائفه معروف است و در کتاب تبیان بحث روشن و صریح و قاطعی در این زمینه دارد.


2-       سید مرتضی که از اعاظم علمای شیعه در قرن چهارم هجری است.


3-    رییس المحدثین صدوق محمد بن علی بن بابویه، که در بیان عقائد امامیه می‌گوید:« اعتقاد ما اینست که هیچگونه تحریفی در قرآن رخ نداده است»


4-       مفسر بزرگ مرحوم طبرسی نیز در مقدمه تفسیرش در اینباره بحث مفصلی دارد.


5-       مرحوم کاشف الغطاء که از علمای بزرگ متاخر شیعه است.


6-       مرحوم محقق یزدی در کتاب عروة الوثقی، عدم تحریف قرآن را از اعتقادات همه مجتهدین شیعه می‌داند.


7-       این عقیده همچنین از بسیاری دیگر از بزرگان و علمای شیعه مانند شیخ مفید، شیخ بهایی ، قاضی نورالله و ... نقل شده است.


همچنین بزرگان و محققین اهل سنت نیز غالبا بر همین عقیده بوده و هستند. البته وقوع تحریف در قرآن، گاهی از برخی محدثین شیعه و سنی که اطلاعات ناقصی درباره قرآن داشته‌اند، نقل شده است اما این عقیده باطل با روشنگری بزرگان دو مذهب به دست فراموشی سپرده شده است. تا آنجا که مرحوم سید مرتضی در جواب « المسائل الطرابلسیات» می‌گوید: « صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است که مانند اطلاع ما از شهرهای معروف دنیا و حوادث بزرگ تاریخی و کتب مشهور و معروف است» علی‌رغم کتابها و نوشته‌های صریحی که از علمای شیعه در این خصوص به‌یادگار مانده است، متاسفانه افراد مغرضی خواسته‌اند که برای تفرقه میان شیعه و سنی، این اعتقاد باطل را به شیعه نسبت بدهند. باید از آنان پرسید که آیا این همه کتاب علمای بزرگ و مشهور شیعه، مبنی بر عدم تحریف قرآن، دلیلی بر باطل بودن ادعایشان نیست؟ به عنوان مثال می‌توان به « فخر رازی» اشاره کرد که متاسفانه در مسائل مربوط به شیعه، تعصب و حساسیت خاصی دارد. وی در ذیل آیه نهم از سوره حجر می‌گوید: « این آیه دلیل بر ابطال قول شیعه است که قائل به تغییر و زیاده و نقصان در قرآن شده‌اند!!» اگر منظور ایشان از شیعه، بزرگان و محققان است که هیچیک چنین اعتقادی نداشته و ندارند و اگر منظور وجود نقل ضعیفی در این زمینه از شیعه است، نظیر آن در میان اهل سنت هم دیده شده است که نه آنها به آن اعتنا کرده‌اند و نه شیعه. محقق معروف « کاشف الغطاء» در کتابش کشف الغطاء، در این مورد می‌گوید: « شک نیست که قرآن از هرگونه کمبود و تحریف در پرتو حفظ خداوند، محفوظ مانده است، همانگونه است که صریح قرآن و اجماع علما در هر عصر و زمان به این امر گواهی می‌دهد و مخالفت افراد نادر، اصلا قابل ملاحظه نیست» 


پس دلیل این همه تهمت و افترایی که به شیعه نسبت داده می‌شود چه می‌تواند باشد؟ آیا چیزی غیر از تعصب و دشمنی؟ البته در تاریخ اسلام از اینگونه نسبتهای ناروا که سرچشمه‌ای جز تعصب ندارد فراوان دیده شده است. تا آنجا که نویسنده معروف حجازی « عبدالله علی القصیمی» در کتاب خود « الصراع» ضمن مذمت شیعه می‌گوید: « شیعه‌ها همواره از دشمنان مساجد بوده‌اند! و به همین دلیل کسی که در شهرهای شیعه نشین، حرکت کند از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، کمتر مسجد می‌بیند!!»


تلخیصی از کتاب پرسش و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی

منبع

http://ahlebeit.parsiblog.com/Archive40353.htm